در این میان حکما و فلاسفه اسلامی با الهام از کلام ائمه(علیهم السلام) میانه این دو راه را به عنوان معقول ترین نظر درخصوص سرنوشت انسان تعریف کرده اند. از جمله در حدیثی از امام علی(علیه السلام) مطرح است که ایشان در پاسخ به فردی که از معنای «قَدَر» پرسیده بود، میفرمایند: «بدان که در باب قدر، نه جبر در کار است و نه تفویض، بلکه امری میان دو امر است. »
(مجلسی، بحارالانوار، ج ۵، ص ۵) اعتقاد شیعیان به این مسأله از اعتقاد آنها به عدل الهی نشأت میگیرد و بر این اساس انسان با وجود آنکه نسبت به اعمال و رفتار خودمختار است، همزمان نیز در طول اراده خداوند قرار دارد و رها کردن انسان به حال خود، عدل الهی را نقض میکند و خداوند از افعال قبیح منزه است و شیعیان امامیه حدود اختیار و جبر را در انسان بینابینی میدانند.
رد نظریه معتزله و اشاعره
در عالم اسلام فرقههای معتزله، زیدیه، اسماعیلیه، امامیه و اشاعره حوزه اختیار انسان را در عالم هستی در سطوح گوناگون تعریف و تعیین کردهاند. اشاعره وجود همه موجودات و افعال آنها را به ذات الهی نسبت میدهند و معتزله دقیقاً مقابل این نظر را مطرح و انسان را با اختیارات مطلق تعریف میکنند.
امام خمینی(ره) به عنوان یک عالم شیعی ابعاد گوناگون مسأله جبر و اختیار را با توجه به ریشه های فلسفی و کلامی آن مورد توجه قرار داده است، ایشان پس از رد نظریات اشاعره و معتزله، با دلیل و برهان میفرماید: «همانگونه که انسان در وجود خود همانند سایر ممکنات، مظهر و آیینه وجود حقتعالی است، در افعال و حرکاتش نیز متجلی و مرآت فعل خداوند است.
فعلی که از انسان صادر میشود؛ جلوهای از فعل خداوند است، نه اینکه فعل انسان حقیقتی جدا از فعل الهی داشته باشد و متعلق اراده خداوند قرار گیرد. پس یک فعل، هم مستند به انسان است، ازآنرو که از انسان صادر شده و هم فعل خداوند است، از آن جهت که جلوهگاه فعل خداوند است.» با این تفسیر امام نیز به تبعیت از سلسله فکری شیعه بر حکم کلامی و فلسفی امر بین الامرین معتقد است و در انتقاد از دو مکتب جبر و تفویض و حقانیت مکتب امر بین الامرین چنین میگوید: «قائل به تفویض، ممکن را از محدودهاش خارج کرده است و به سرحد واجب بالذات رسانده پس او مشرک است و جبری واجب تعالی را از مقام والایش تا حدود امکان پایین آورده، پس او کافر است و از این رو مولایمان حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) بنا بر روایت صدوق در کتاب عیون اخبار الرضا قائل به جبر را کافر و قائل به تفویض را مشرک خوانده است و آن کس که حد وسط میان این دو را قائل است، او در راه وسطی است که مخصوص امت محمد(ص) میباشد و آن راهی است که هم مقام ربوبی حفظ میشود و هم حدود امکانی محفوظ میماند. جبری به حق واجب تعالی ظلم کرده است، بلکه به حق ممکنات هم ظلم کرده است و تفویض همان طور و قائل به امر بین الامرین حق هر صاحب حقی را به او داده است.
جبری چشم چپش کور است، پس کوری آن به چشم راستش هم سرایت کرده و تفویضی چشم راستش کور است، پس از آن به چشم چپش سرایت کرده و قائل به امر بین الامرین دارای دو چشم بیناست. جبری مجوس این امت است، به طوری که پستیها و نقصها را به خداوند نسبت داده است و تفویضی یهود این امت است که دست خدا را بسته پنداشت، دست خودشان بسته باد و لعنت و نفرین بر آنان به خاطر آنچه گفتند، بلکه هر دو دست خدای تعالی باز است، ولی آنکه قائل به امربین الامرین است بر دین حنیف اسلام است.» (طلب و اراده، صفحه ۷۵)
امر بین الامرین
به تعبیر امام خمینی(ره) « شخص قایل به تفویض، ممکن را از حد خود خارج و در حدود واجب بالذات داخل نموده؛ بنابراین مشرک است و جبری، واجبتعالی را از مقام عالی خود به حدود عالم امکان سقوط داده؛ بنابراین کافراست.» (همان، ص 129) این معنا که نه جبر است نه تفویض، بلکه امری است بین امرین، مسلم است و روایات شیعه در این باب به حد استفاضه میرسد و از ضروریات مذهب اثنی عشریه است. تفسیر امام خمینی(ره) در این زمینه را میتوان در تفسیر ایشان از آیه « وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ» ملاحظه کرد. از نظر امام(ره) خدا خالق فعل انسان است؛ بدین معنا که خدا به فعل انسان وجود میدهد، اما مجرای افاضه وجود به فعل ارادی انسان، وجود خود انسان است که اختیار عین آن است. بنابراین فعل ارادی او در عین اینکه مخلوق خداست، به اختیار خود او نیز هست. ایشان بر این نظر است که عواملی در سرنوشت انسان مؤثر است، اما در نهایت این اختیار انسان است که به عنوان عامل تعیین کننده عمل میکند و این اختیار از مبدأ ذات الهی دنبال میشود و امام با تأکید بر اصل علیت، این مسأله را تأیید میکند.
انسان فاعلی مختار
امام قدرت اراده انسان را همسو با اراده الهی میداند و نوعی سازگاری بین این دو برقرار میکند: «پس انسان با آنکه فاعل مختار است، ولی خودش نیز سایه فاعل مختار است و فاعلیتش سایه فاعلیت خدای تعالی است، چنانکه میفرماید: تا خدا نخواهد شما نخواهید خواست. حاصل سخن آنکه اگرچه اراده حق تعالی به نظام اتمّ تعلق یافته است، اما این تعلق هیچ گونه منافاتی با آن ندارد که انسان فاعل مختار باشد، همان گونه که علم حضرت حق تعالی که منشأ نظام کیانی است، منافاتی با مختار بودن انسان ندارد، بلکه اختیار او را تأکید نیز میکند.» انسانها از نظر امام خمینی(ره) نه فاقد فاعلیت هستند و نه اینکه آن را به طور کامل در اختیار دارند.
«تفویض بدان معنی که مخلوق ممکن در ایجادش و در فاعلیتش مستقل است و جبر به این معنی که هرگونه تأثیر از موجودی غیر خدا سلب شود و گفته شود، خدای تعالی خودش و بدون هیچ واسطهای مابشر کارهاست و همه آثار از خود اوست؛ هر دو محال است.
راهی که میانه این دو روشن میشود، این است که بگوییم: موجودات امکانی مؤثر هستند، اما نه به طور استقلال، بلکه آنان را فاعلیت و علیت و تأثیر هست، لکن نه به گونه ای که مستقل و مستبد در فاعلیت و علیت و تأثیر باشند.
در تمام جهان هستی و دار تحقق، فاعل مستقلی به جز خدای تعالی نیست و دیگر موجودات همان گونه که در اصل وجود مستقل نیستند، بلکه ربط محضند و وجودشان همان فقر و تعلق است و ربط و احتیاج صرفند، صفات و آثار و افعالشان نیز مستقل نیست. صفاتی دارند و دارای آثاری هستند و کارهایی انجام میدهند، ولی در هیچ یک از اینها استقلال ندارند.»(همان، ص 74-73) البته منظور امام در عدم برخورداری از استقلال عملی انسان به معنی ایفای نقشی همانند عروسک خیمه شب بازی نیست که قول و فعل عروسک وابسته و زنده به عروسک گردان باشد، بلکه مؤید این مسأله است که هر فعلی که از انسان ساطع میشود، همسو و هم عرض با خواست و اراده خداوند است.
امام خمینی(ره) با صدور این حکم در واقع مسأله عدل الهی را نیز اثبات کرده است.
نظر شما