شاید بهتر است بگویم 2 همراه و مونسی که مرا در این شهر غریب از این تنهایی نجات میدادند، پناهبردن به حرم حضرت فاطمه معصومه(س)و بازیکردن و بزرگکردن محمدمهدی بود که بیاندازه شاکر خداوند متعال بودم. سال بعد خداوند فرزند پسر دیگری به من عنایت نمود که خوشبختی ما را دو چندان کرد.
وی با اشاره به اینکه ما به عنوان پدر و مادر محمدمهدی به پرورش و تربیت دینی فرزندانمان بسیار اهمیت میدادیم، میافزاید: چون همسرم از فرزندان روحانیت بود و خود به لباس روحانیت ملبس شده بود، بسیار علاقه داشت که فرزندان نیز در راه دین قدم برداشته و مفتخر به لباس روحانیت شوند که الحمدلله هر 3 پسر ما با انتخاب آگاهانه خود در کسوت روحانیت درآمدند.
همنشینی با قرآن
مادر شهید مالامیری از دوران کودکی و نوجوانی فرزندش اینگونه میگوید: محمدمهدی و برادرانش از همان بچگی علاقهمند به آموزش و فراگیری قرآن کریم بودند. بنابراین آنها را در کلاسهای قرآنی ثبت نام کردیم؛ به نحوی که شهید در 3 سالگی تعدادی از سورههای کوچک قرآن را حفظ بود. بچهها از همان کودکی از پدر اذانگفتن را یاد گرفته بودند و اذان میگفتند. حتی محمدمهدی تا قبل از شهادت با اینکه روحانی برجستهای بود، اذان میگفت. او را به جای پیشدبستانی به مکتب قرآن فرستادیم تا بتواند دورههای تجوید و صوت و لحن و حفظ قرآن را پشت سر بگذارد.
خانم سکینهسادات حسینی ادامه میدهد: محمدمهدی به دلایل خاص خود به دبیرستان نرفت و از همان پایان دوره راهنمایی وارد حوزه علمیه قم شد زیرا معتقد بود هدفی که دارد هرگز تغییر نمیکند اما از این واهمه داشت که فضای دبیرستان بر او تأثیر بگذارد و نگذارد به انگیزهاش بهصورت درست برسد. بنابراین، از سوم راهنمایی با معدل بالای 19 وارد حوزه علمیه شد.
مادر شهید افزود: خدا را شکر محمدمهدی و دیگر پسران استاد خوبی داشتند؛ استادی که در همه مراحل زندگی بر تهذیب اخلاقی و جهاد در راه خدا بسیار تأکید میکردند که مسلماً در این راه نیز بر شهید محمدمهدی بسیار تأثیر گذاشته بودند. محمدمهدی آنقدر در حوزه پیشرفت کرد که در 26 سالگی عالیترین سطوح حوزه را تدریس میکرد. شهید از همان جوانی در مؤسسه جوادالائمه قم، جامعهالمصطفی و ابوتراب کاشان تدریس میکرد.
پیکری که بازنگشت
خانم حسینی درباره چگونگی دفاع از حریم ولایت و اعزام پسرش به سوریه اضافه میکند: با توجه به اینکه پدر محمدمهدی در زمان 8 سال دفاع مقدس سابقه حضور در جبههها را داشت و چون خانواده ما با فرهنگ جهاد و شهادت آشنا بود، محمدمهدی علاقه شدیدی به دفاع از اسلام داشت؛ بهطوری که در 18 سالگی برای ورود به سپاه قدس یا حزبالله لبنان بسیار تلاش کرد اما موفق نشد. تا اینکه در سال 93 سپاه قدس از حوزههای علیمه خواست تا طلبههای عالم، شجاع و علاقهمند به جهاد و شهادت را برای انجام فعالیتهای فرهنگی در سوریه معرفی کند. از این رو، استادان حوزه از طلبهها خواستند علاقهمندان به این موضوع درباره فرهنگ جهاد و شهادت تحقیقاتی ارایه دهند. به گفته دیگران، شهید محمدمهدی نسبت به سایر افراد تحقیقات گسترده و تأثیرگذارتری را ارایه داد. بنابراین، او از بین طلبهها انتخاب شد.
مادر شهید ادامه میدهد: محمدمهدی در 19 اسفند 93 به سوریه اعزام شد و شب 31 فروردین برابر با شب اول ماه رجب 94 در منطقه «بصرالحریر» در درعا سوریه به فیض شهادت نایل میشود. در تاریخ آمده که پیامبر(ص) در بصرالحریر به وسیله راهب مسیحی شناخته میشوند. همچنین اسرای کربلا را نیز از این منطقه عبور دادهاند. دقیقاً نقطهای که شهید به شهادت رسیده همانجایی است که اسرای کربلا را از آنجا عبور داده بودند.
مادر شهید میافزاید: عملیات از ساعت 8 شب شروع شده بود. در همان ابتدای عملیات، محمدمهدی انگشتر و پول خود را به دوستانش بخشید و خودرو و سایر وسایلش را به همراهانش تحویل داد. گویا از شهادتش خبر داشته است. بعد از پاکسازی تا 10 صبح در آن منطقه حضور داشت اما متأسفانه نیروهای پشتیبانی نرسیدند و در آن عملیات 5 تن از نیروهای ایرانی به فیض شهادت رسیدند. شهید مالامیری به همراهانش گفت به امیرالمؤمنین(ع) توسل کنید که با این توسل، راهی باز شد. فرصتی فراهم میشود تا بچهها به عقب بازگردند اما یکی از نیروها بهشدت زخمی شده بود و توان حرکت نداشت. سایر نیروها میگویند او چند دقیقه دیگر شهید میشود، بهتر است برویم. اما شهید مالامیری میگوید من نمیتوانم او را تنها بگذارم و فردای قیامت جوابگوی حضرت زینب(س) باشم که به خاطر نجات جانم نیروی مدافع حریم شما را به حال خود رها کردم.
پیکر شهید جاوید الاثر مالامیری هرگز به ایران نرسید. مادرش میگوید: خدا را شکر میکنم که این هدیه را چه خوب به ما داد و چه خوب از ما گرفت. سپاه قدس برگه شهادت شهید محمدمهدی مالامیری را 21 خرداد 94 امضا کرد تا پیکر جوان روحانی پاکدامنی که 2 فرزند 7 ساله به نامهای «بشری» و «فاطمه» سه و نیم ساله را از خود به یادگار گذاشته است، هرگز به خانواده نرسد و آشناتر از هر آشنایی، غریبانه به دیدار حضرت حق بشتابد.
نظر شما