به گزارش قدس آنلاین، سحر ۲۷سال سن دارد و همراه شوهر سابقش از خانه فرار کرده و به مشهد آمده است.
او در بیان قصه تلخ زندگی اش گفت: اقرار میکنم که فریب خوردهام. با این که یک بار از دست کارهایش داشتم دیوانه میشدم و به سختی توانسته بودم از او جدا شوم اما دوباره خطا کردم و نمی دانم با کدام عقل دل به حرف هایش دادم.
شاید از روی عشق و علاقه بود یا از روی ترحم و دلسوزی.هر چه بود میخواستم فرصت دوباره ای به او داده باشم و فکر میکردم میتوانم از پس این کار بر بیایم. اما نه تنها کاری از دستم برنیامد بلکه فهمیدم این مرد دروغگو اصلاح بشو نیست و توبه گرگ مرگ است.
سحر آهی کشید و افزود: من در مسیر مدرسه با شوهرم آشنا شدم. او برادر یکی از همکلاسی هایم بود و روزی که به خواستگاریام آمدند به خودم امید میدادم که مهناز مثل کوه پشت سرم است و میتواند خواهر شوهر مهربانی برایم باشد.
خانواده ام نیز موافقت کردند . در واقع پدر و مادرم برای نظر من ارزش و احترام قایل شدند ومی خواستند هر چه زودتر سرو سامان بگیرم.اگر چه پدرم دوست داشت داماد دار بشود و میگفت این طوری صاحب پسر نداشتهای خواهم شد که همیشه آرزو میکردم خدا به ما عنایت کند و اسم و رسم خانوادگی مان را زنده نگه دارد.
سحر ادامه داد: با آن همه عشق و علاقهای که پدر و مادرم به شوهرم داشتند متاسفانه اواز پس امتحانش خوب در نیامد و تن به کار نمی داد.پس از مدت کوتاهی فهمیدم به مواد مخدر نیز معتاد است.موضوع را از پدرو مادرم پنهان میکردم و از طرفی شوهرم را قسم میدادم تا به خودش بیاید و دست از این کارها بردارد.
یک روز برایم خبر آوردند پلیس به اتهام سرقت او را دستگیر کرده است. شوهرم به زندان افتاد و من به ناچار موضوع را به پدرو مادرم اطلاع دادم. خانوادهام از این پنهان کاریهای من شاکی شده بودند و میگفتند چرا چنین کاری کرده ای و ما را از روز اول در جریان این مسایل قرار ندادی؟.
زن جوان در حالی که ابراز سردرد میکرد و میگفت چشمانش از شدت درد دارند از حدقه در میآیند افزود: پدرم دست به کار شد و با کمک وکیل و پس از کلی دوندگی توانست طلاقم را بگیرد.او میگفت شانس آوردهایم پای بچه ای وسط نیست و گرنه نمی توانستی به این راحتی طلاق بگیری، من با حمایتهای عاطفی خانوادهام توانستم شرایط جدید زندگیام را بپذیرم و حتی تصمیم داشتم ادامه تحصیل بدهم.زن یکی از همسایهها نیز مرا برای برادرش پسندیده بود و زمزمههایی از جلسه خواستگاری مطرح میکرد.اما درست در همان موقع سر و کله شوهرم که از زندان آزاد شده بود پیدا شد.
می گفت زندان فرصت خوبی برای اصلاح او بوده و توانسته اعتیادش را کنار بگذارد.در این باره با خانواده ام صحبت کردم. مادرم و پدرم با شنیدن این حرف مثل سیر و سرکه میجوشیدند و میگفتند یک بار دیگر حرفی از این آدم مفنگی بی غیرت بزنی تو را از خانه مان بیرون میکنیم.
سحر گفت: متاسفانه من بدون اطلاع خانواده ام با شوهر سابقم در ارتباط بودم .حدود یک ماه از این رابطه گذشت و متوجه شدم تمام حرفهایی که به من زده درمورد اصلاح خودش و ترک اعتیاد دروغ بوده است. با او ترک رابطه کردم و از این که چرا دوباره فریب خورده ام دمق بودم.تا این که متوجه شدم باردار هستم.
موضوع را به شوهرم اطلاع دادم. نمی دانستم چه کار کنم. از طرفی خانواده ام به هیچ وجه نمی خواستند اسمی از شوهرم برده شود. میدانستم اگربویی از ماجرا ببرند مرا طرد خواهند کرد.با پیشنهاد شوهرم مدارکم را برداشتم و به مشهد آمدیم.
در اینجا خانه یکی از دوستانش بودیم و وقتی میدیدم چه طور جوانی خودش و سرنوشت مرا سر بساط مواد مخدرش میسوزاند ذره ذره آب میشدم.با اعلام شکایت خانواده ام ,ماموران کلانتری ۱۶ مشهد آمدند و ما را به اینجا آوردند.
حالا به حرفهای پدرم رسیدهام. او راست میگفت، این مرد اراده و غیرتی برای پاک شدن و اصلاح خودش ندارد. من اشتباه کردم. حرف آخرم این است هر دختری که احترام خانوادهاش را زیر پا بگذارد در واقع احترام و شخصیت و شرافت و سرنوشت خودش را لگدمال کرده است و همه جوانها باید به این موضوع توجه داشته باشند.
۳ شهریور ۱۳۹۵ - ۱۳:۳۹
کد خبر: 415610
قدس آنلاین / طوبی ساقی: زن جوان در پی اعلام گزارش خانواده اش مبنی بر فرار از خانه در مشهد دستگیر شد.
نظر شما