تحولات لبنان و فلسطین

روشنای گنبدت، فانوس  راهم می‌شود

1ـ بست بالا: برگرد به ریشه
نقل «یاسر (خادم)»: (ادامة گفتگوی امام با مأمون دربارة «مدینه») ای مأمون!... مدینه، شهر مهاجران و انصار است. حاکم مسلمانان مانند ستون خیمه است که باید در میانة خیمه باشد... و تکیه‌گاهی است که باید دست همه به او برسد»... مأمون، پرسید: «بگویید چه کنم!»... ... امام فرمود: «پیشنهاد می‌کنم به مدینه ـ که شهر آبا و اجدادی توست ـ بروی و مرکز حکمرانی‌ات را در آن شهر بنا کنی... و مانند حالا، امور شهری مانند مدینه را به دیگری نسپری»... (ناتمام)». / از ترجمة جلد «دوازدهم» کتاب شریف «بحارالانوار»/ ترجمة موسی خسروی/ چاپ 1377/ صفحة 153ـ با تلخیص و بازنویسی.

2ـ سقاخانه: سفرنامة یه عمر (131)

همایش «رونمایی» به میونه رسیده و همة کسانی که در «پروژه» بوده‌ن، رسیده‌ن... اما هنوز خود «مدیر پروژه» که بیمار بوده، نرسیده... کسانی که برای رونمایی رسیده‌ن، خوشحالن که در رونمایی یکی از مهم‌ترین پروژه‌ها حاضر شده‌ن، اما بیش از همه‌چیز، دوست دارن «مدیر» پروژه را ببینن و بدونن چه‌طور یه آدم میون‌سال، تونسته چنین پروژه‌ای رو به عهده بگیره و به این خوبی تموم کنه... کمی بعد که مجری، اسم آدم‌ها رو می‌خونه تا برای تقدیر به روی صحنه برن، همه به احترام‌شون بلند می‌شن و با شوق، دست می‌زنن... اما همه می‌دونن که این تشویق، برای مدیریه که غایبه. / برگرفته از ترجمة جلد «اول» کتاب شریف «عیون اخبارالرضا(ع)»/ ترجمة علی‌اکبر غفاری و حمیدرضا مستفید/ چاپ 1380/ صفحة 613 ـ «امام‌رضا(ع) از پدرانش و آنان نیز از امام‌حسین(ع) نقل کرده‌اند که پیامبراکرم(ص) خطاب به امیرمؤمنان علی‌بن ابی‌طالب(ع) فرمود: «ای علی!... هنگام استقرارم در مقام محمود، همراهم خواهی بود... (ناتمام)». ـ با تلخیص و بازنویسی.

3ـ پنجرة پولاد (8) : قاسم استاد (مُتِخَلِّص به «ثابت») ـ مدفون در صحن «انقلاب اسلامی (عتیق)» حرم مطهر

پشتش به ما بود و پای تخته می‌نوشت... با این که بعدازظهرها هم معلم مدرسه‌ای «روزانه» بود اما انگار خسته نمی‌شد... تا وارد مدرسة «شبونه» می‌شد و درِ کلاس رو باز می‌کرد، انگار «سرِ صبح» بود!... با انرژی و تندوتیز حرف می‌زد... اولین‌ّباری که به من گیر داد و پشت و روم رو نگاه کرد و خواست که زود تبدیل به یه «کیف» درست و حسابی بشم، «آخرین‌بار»ش شد... چون فهمید «کلاسور» رنگ‌ و رو رفته، تنها داشتة صاحبش بود... از همون‌شب به بعد، هوای «قاسم» رو بیشتر داشت و چون می‌دونست که روزها رو کار می‌کرد، اگه شبی هم خوابش می‌برد، به روش نمی‌آوُرد و صداش رو پایین می‌برد تا چرت صاحبم رو پاره نکنه!... (ای وجودِ تو، ثُبوتِ اَحَدیَّت به صفات! / وی ز بودِ تو بُوَد چرخِ فلک را حرکات! / «ثابت»م، گر ـ به جهان ـ نامه‌سیاهم اما... / دارم امّید که آیی به سرم وقت مَمات (سرودة استاد ثابت)» ـ درگذشتة 1372 خورشیدی. / برگرفته از صفحة 25 در جلد «دوم» کتاب «مشاهیر مدفون در حرم رضوی/ اثر گروهی/ چاپ 1387/ بنیاد پژوهش‌های آستان قدس رضوی.

4ـ بهشت «ثامن‌الائمه(ع)»: زیارت (75)

همه‌چیز در غبار است... ایوان مسجد کودکی را گَرد سال‌های عبور از «خویش»، گرفته است... نیازمند «راستیِ» نسیم عبور توام تا «کتاب» آشکار شود و کلمه‌هایش جانی تازه بگیرند. / در زیارت‌نامة «امام‌رضا(ع)» گفته شده است: « (ادامه)... خدای من!... درود بفرست بر جعفر صادق، فرزند محمد، بنده و شناسای دینت... (ناتمام)». ـ دریافت، تلخیص و بازنویسی‌ از کتاب شریف «مَفاتیح‌الجَنان»، چاپ اول (بی‌تاریخ) از شرکت «اسوه». صفحة 826.

5ـ بست پایین: مثنوی‌های شِفا (2)

شِفای بانویی به اسم «ربابه»، دختر حاج‌علی تبریزی / یازدهم اردی‌بهشت 1304 (9)

(ادامه) ... چشم‌های نیاز «ایوان»، باز! / «پنجره» بود و دست‌های نیاز

ماند شب با ربابه و دردش / ماه، شد مونس غمِ «مردش»

نیمه‌شب با سکوت سرد رسید / چشم واکرد و حال زن را دید

ناگهان بین خواب و بیداری / پشت ابر شکستة زاری

دید تصویر «سبزپوش»ی را / گفت: «بانو!... بلند شو از جا!»... (ناتمام) .

‌ از کتاب «کرامات رضویه»، نوشتة حاج‌شیخ علی‌اکبر مُرَوِّج / نشر جعفری / چاپ سوم: 1363/ صفحة 99.          

                   

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.