تحولات لبنان و فلسطین

مصاحبه کردن با اکبر میثاقیان در هر شرایطی می تواند آدمی را شاد کند.

میثاقیان:کاش کروش گیلکی بلد بود بیشتر حال می کردیم! / من فقط شوک می دهم، ایتالیایی ها چک و لگد هم می زنند!

کسی که طنز به خصوص در حرف هایش دارد و به این خاطر که با انرژی و اعتماد به نفس حرف می زند، مخاطبش را سرحال می آورد. اصلا مهم نیست که طرف او چه کسی باشد، کارلوس کروش یا یک خبرنگار. دیروز با "عمو اکبر" تماس گرفتیم اما متوجه شدیم در مجلس ترحیم پدرهمسرش است. او در آن شرایط هم مصاحبه کرد به این شرط که سوالات کوتاه باشد:
چرا با تیم پیکان بازی فینال لیگ یک را انجام ندادید؟
بازی خوبی نمی شد. ما دو هفته باید استراحت می کردیم و بعد مقابل هم قرار می گرفتیم. این شرایط باعث می شد هر دو تیم از شرایط مسابقه خارج شوند. به همین خاطر به بهروان و کفاشیان زنگ زدم و خواهش کردم بی خیال بازی فینال شوند. تا به حال هم چیزی شبیه به این نبوده که بازی فینال بگذارند اما امسال این کار را کردند. به نظر من چه فرقی می کند چه تیمی قهرمان شود، پیکان یا آلومینیوم هرمزگان. مهم این است که هر دو تیم به لیگ برتر آمده ایم.
پس موضوع ترس از فرهاد کاظمی نبود؟!
نه بابا! من از هیچ کس غیر از خدا نمی ترسم. در ضمن مگر فرهاد کاظمی ترس دارد؟ او هم یک مربی است مثل من! تا همین امروز 4، 5 تیم به لیگ برتر آوردم ولی هیچ کس نگفت بیا و در فینال شرکت کن چون واقعا تا به حال چنین چیزی نبوده. در ضمن نه آنها راضی به این بازی بودند و نه ما. من هم پا پیش گذاشتم و گفتم بازی نمی کنیم که خیال همه راحت شود. وقتی دو تیم از دو گروه مختلف به لیگ برتر صعود می کنند، چه فینالی وجود دارد که برایش قانون در آورده اند؟!
شما گفته بودید بعد از آلومینیوم هرمزگان، دیگر در لیگ یک مربی گری نمی کنید و تیمی را به لیگ برتر نمی آورید. این موضوع صحت دارد؟
خسته شده ام. خیلی کار سختی است مربی گری در لیگ یک. جان آدم بالا می آید! باید 9 ماه زور بزنی، تا یک تیم را مدعی صعود کنی. این تیم آلومینیوم هم با دعای مردم و جان کندن من و بازیکنان به لیگ برتر آمد. خداوکیلی پوست آدم کنده می شود. مگر من چند سال می خواهم مربی گری کنم که همه اش در لیگ یک باشم؟ فکر نمی کنم برگردم لیگ یک.
واقعا فکر می کنید حق آلومینیوم بود که به لیگ برتر بیاید؟
به خدا قسم حق این مردم مظلوم بود که تیم در لیگ داشته باشند. به قدری آدم های محجوبی هستند که نمی توانم توصیف کنم. حق شان بود، زحمت کشیدیم و تیم به لیگ برتر آوردیم. هرمزگان باید تیم در لیگ داشته باشد چون مردم جنوب ایران، عاشق فوتبال هستند و حق شان است که فوتبال را ببینند. برای آنها جذاب است که مجتبی جباری، مهدی مهدوی کیا، علی کریمی، علی دایی، دنیزلی، قلعه نویی و ... به شهرشان بیاید. آدم های نازنین و مهمان نوازی هستند که بعدا متوجه می شوید. من دعا می کنم شاهین بوشهر و اصلا همه تیم های پرطرفدار در لیگ بمانند چون فوتبال ایران را زنده می کنند.
شنیدیم تماشاگران این تیم شما را خیلی دوست دارند؟
نظر لطف شان است. من هم عاشق شان هستم. روز اولی که رفته بودم بندرعباس، فقط 500 نفر می آمدند سر تمرین و بازی های ما ولی روزی که صعود کردیم، 15 هزار نفر تماشاگر داشتیم. من هر جای ایران که مربی گری کنم، همین می شود. راستی مگر قرار نبود مصاحبه کوتاه داشته باشیم؟!

فقط چند سوال دیگر می پرسیم!
ببینم می توانی ما را امروز به دردسر بیندازی یا نه، بپرس.
آلومینیوم مثل مس سرچشمه و شیرین فراز است که به محض حضور در لیگ برتر، دوباره به لیگ یک سقوط کند؟
نه بابا اینجا مردم تیم را نگه می دارند. در ضمن من به مسئولان باشگاه و هواداران گفتم شرایط در لیگ برتر با لیگ یک فرق دارد. به آنها اخطار دادم که من تجربه اش را داشتم که با ابومسلم یا شموشک به لیگ برتر بیایم اما در پایان فصل، فانوس به دست شوم. آن موقع جوان بودم ولی حالا به آنها گفتم اگر می خواهید در لیگ برتر بمانید باید طبق برنامه من عمل کنید.
برنامه شما؟!
بله. من به شهرداری تبریز هم برنامه داده بودم اما یکسری دلایل وجود داشت که در آنجا نتوانستم موفق باشم. برای انجام هر بازی در لیگ برتر باید برنامه ریزی کرد، بازیکن گرفت، پول خرج کرد و مشکلات را ریشه کن کنیم. برای ما، مشکلات بیشتر از تیم های دیگری است که به لیگ می آیند چون بندرعباس تا به حال تیمی در لیگ برتر نداشته و تجربه اش کم است. به خدا به قدری دردسر کشیده ام در تیم های شموشک، ابومسلم یا راه آهن که دیگر حاضر نیستم بدون برنامه، کاری انجام دهم.
خوب شد اسم راه آهن را آوردید. این تیم هر سال یکی از فانوس به دست های لیگ است اما هیچ سالی به دسته یک نمی رود، دلیلش چیست؟
چون تیم خوب و ریشه داری است. ما آن سال که در راه آهن بودیم، با چنگ و دندان نگذاشتیم تیم به لیگ یک برود.
ماجرای برج میلاد و ....؟
بله. قبل از آخرین بازی به بازیکنانم در رختکن گفتم اگر امروز بازی را ببازید خودم را از برج میلاد پرت می کنم پایین. بچه ها هم مردانگی کردند و نگذاشتند ما زیاد زجر بکشیم! طوری بازی کردند که بردیم و در لیگ ماندنی شدیم. چند نفرشان به من گفتند دو برابر بازی قبلی در زمین دویده اند تا جان مرا نجات دهند. بنده های خدا فکر کرده بودند واقعا خودم را از برج میلاد می اندازم پایین!
مگر نمی خواستید این کار را انجام دهید؟
چرا ولی خدا را شکر تیم را نگه داشتیم و من هم زنده ماندم. به خدا قسم حیف است راه آهن به لیگ یک سقوط کند. باید تهرانی ها برای این تیم ریشه دار سنگ تمام بگذارند. مسئولان کنفدراسیون فوتبال آسیا که به ایران آمده بودند، به راه آهن به خاطر امکاناتش بیشترین نمره را دادند. کجای ایران چنین تیمی پیدا می شود؟ واقعا حیف است راه آهن بیفتد.
اگر این تیم افتاد، فکر می کنی علی دایی هم برود بالای برج میلاد و خودش را به پایین پرت کند؟!
من با علی آقا شوخی ندارم و اتفاقا جزو مربیانی است که خیلی دوستش دارم ولی ان شالله که راه آهن نمی افتد و باز هم در لیگ می ماند. من که انتظارم این است.
اکبرآقا گفتید خدا نکند شاهین و راه آهن بیفتد، پس چه تیم هایی باید سقوط کند؟
باید دید قسمت چه تیم هایی است که در لیگ برتر بمانند. سوال هایت تمام نشد؟
نه چند سوال دیگر هم باقی مانده. ماجرای مربی فیورنتینا را می دانید؟
خدا به خیر بگذراند، ماجرا این مربی که می گویی چیست؟
فیورنتینا یک بازی بسیار حساس داشت که مدافع این تیم به حریف ضربه پنالتی می دهد. مربی فیورنتینا هم مدافعش را از زمین بیرون می کشد. این بازیکن که در حال خروج از زمین بود، نسبت به تعویضش اعتراض کرد تا مربی فیورنتینا عصبانی شود و به سمتش حمله کند. مربی فیورنتینا به شدت بازیکنش را کتک زد تا ادب شود!
خَب، اینها چه ربطی به من دارد؟!
واقعا نمی دانید؟ ما که با دیدن تصاویر و شنیدن ماجرا، یکدفعه یاد شما افتادیم!
نه بابا من اهل این کار ها نیستم. من فقط به بازیکنانم شوک وارد می کنم نه بیشتر. شما به خاطر قسمت طنزش سراغ من آمدید ولی خداوکیلی من کسی را کتک نمی زدم. من شوک می دادم ولی این ایتالیایی ها چک و لگد هم می زنند!
شاید هم این مربی فیورنتینا کمی از شما یاد گرفته باشد؟
به خدا من کسی را کتک نزدم. این ماجرایی که شما تعریف کردید، خودش یک فیلم سینمایی است! نهایتا من یک کشیده کوچک می زنم ولی مربی فیورنتینا بازیکنش را با چک و لگد ادب کرده.
پس شوک دادن شما با مشت و لگد فرق دارد؟
من نه جرات این کارها را دارم و نه انجامش می دهم. اتفاقا ما در کشوری زندگی می کنیم که اگر دست روی کسی بلند کنیم، متهم می شویم. هیچ کس این کار را نمی پسندد و تا یک چک زیر گوش کسی بزنیم از نان خوردن می افتیم.
اتفاقا مربی فیورنتینا را از باشگاه اخراج کردند!
نکند می خواهید ما هم اخراج شویم؟! من جوان بودم و یک شوکی هم به بازیکنانم وارد کردم. حالا دیگر تمام شده و رفته. اگر بدانید مربی گری در ایران چقدر روی آدم فشار می آورد، به من حق می دهید که برخی بازیکنان را با مشت و لگد هم کتک بزنم!
یک سوژه دیگر هم وجود دارد. چرا شما طی هفته اخیر چند روزی رفتید سر تمرین تیم ملی؟
خیلی دوست دارم این کار را. اگر تهران می ماندم، هر روز می رفتم تا به تیم ملی روحیه بدهم. بالاخره ما فقط یک تیم ملی داریم و باید از آن حمایت کنیم. باور کنید حاضرم خودم به ازبکستان بروم و آنجا و از روی سکوها بچه های تیم ملی را تشویق کنم تا به امید خدا بتوانیم نتیجه بگیریم. برای همه مهم است که تیم ملی در بازی های دور بعدی موفق باشد و یک راست برویم جام جهانی. به همین خاطر هر وقت زمانی دست می داد، می رفتم سر تمرین تیم ملی.
ماجرای شوخی های شما و کارلوس کروش چه بود؟
سر تمرین تیم ملی می دیدیم که کارلوس کروش خسته و پکر شده، آخر کار سمتش می رفتم و کمی شوخی می کردم تا شاید لبخند بزند و خستگی اش در برود. او مرا که می دید، شرایطش عوض می شد و خنده به لبش می آمد. من هم از این قضیه خوشحال می شدم. کروش مربی بزرگی است و باید هوای او را داشته باشیم چون به فوتبال ما کمک زیادی می کند. من تمریناتش را دیده ام و می دانم که چقدر زحمت می کشد. او وقتی در رئال مادرید، منچستر و پرتغال هم بود، دوستش داشتم و حالا هم دوستش دارم. تا وقتی در ایران کار می کند، می خواهم از او چیزهای زیادی یاد بگیرم و هر وقت شد کمی سربه سرش می گذارم تا بخندد و خستگی از بدنش خارج شود.
به چه زبانی با کروش شوخی می کردید؟
من چند زبان بلدم. گیلکی، مشهدی، ترکی و تهرانی(!) اما کروش هیچ کدام از این زبان ها را بلد نیست. مجبورم حرف هایم را به مترجمش بگویم و او به کروش منتقل کند. کمی زمان می گیرد ولی در نهایت هر دو نفر می فهمیم موضوع چیست! کروش هم آدم شوخ طبعی است که طنز بالایی هم دارد اما ای کاش گیلکی یا مشهدی بلد تا بیشتر با هم حال می کردیم!
نکند ماجرای شوک دادن به بازیکن ها را به او گفتی که می خندید؟
نه بابا! هنوز زود است که شوک دادن را بگویم اما قضیه برج میلاد را گفتم که ریسه رفت از خنده! برای گفتن ماجرای شوک دادن، باید بیشتر با او صمیمی شوم.
 

 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.