به گزارش قدس آنلاین به نقل از خبرگزاری فارس، نهمین سالگردِ درگذشت قیصر است، و از من خواسته شده تا در مورد او یادداشتی بنویسم. اما از دکتر امینپور چه باید گفت؟ یا من در مورد او چه میتوانم بگویم که دست کم به خودم بفهمانم چرا در میانِ این همه آمدِگانی که رفتهاند، برای من فقط داغ قیصر است که این همه و هنوز داغتر است؟! من که او را حتی یک بار هم ندیدهام.
روی کاغذ مینویسم: قیصر،غزلسرای بسیار توانمندی بود و غزلهایش خاطرش را زنده نگاه داشتهاند (اما خودم که میدانم این حرف حقیقت ندارد، ما غزل سرایانی، بهتر از او کم نداشتهایم).
خوب، قیصر رباعیات دلنشینی دارد! نه، این هم نمیتواند دلیل خوبی باشد. منصور اوجی بهتر از او رباعی مینوشت.
شاید به خاطر نیماییهایش.... دکتر امینپور قالب نیمایی را جان تازهای بخشیده بود، اما اخوان چیز دیگریست.
پس دلیل این همه احترام چیست؟ یا چرا هر بار و هر کجا نامش میآید کسی جز به خضوع، از او یاد نمیکند؟ عقلم به جایی نمی رسد! تلفن را برمیدارم، شماره ی یکی از دوستانش را میگیرم. میپرسم: قیصر، شاعر بزرگی بود یا آدمی بزرگ؟!نفسی عمیق میکشد و می گوید: قیصر آدم بزرگی نبود، بلکه آدم بزرگتری بود...
راست میگوید، قیصر آدمِ بزرگتری بود و برای فهمیدن این بزرگی نیازی به زیر و رو کردن شعرهایش نیست، بلکه کافی بود به یاد میآوردم آنجا را که گفت: از وقتی شعر نوشتن برای جنگ و انقلاب، راهی شد برای گرفتن سکه و زمین، دیگر شعری با این موضوعات ننوشتم.
فقط باید به یاد میآوردم خاطره دوستی را که گفت: به شوق دیدن قیصر تمام شب را در اتوبوس سر کرده تا به مراسم رونمایی کتابش برسد و می گفت: در همان محل تعدادی از کتابهایش را برای فروش آورده بودند، یکی از آنها را خریدم و برای گرفتن امضا پیش بردم، اما وقتی قیصر فهمید کتاب را خریدهام گفت: تا پولت را پس نگیری کتاب را امضا نمیکنم.
به گمان همین ها دلایلی روشن است تا دیگر به دنبال هیچ دلیلی نباشم.گاهی فکر میکنم قیصر بدون شعر هم قیصر میبود، حتی اگر هرگز به تهران نمیآمد و تا همیشه در لباس یک روستاییزاده باقی میماند، حتی اگر در کلاس درس، هنگام تشریح کبوتر بغض نمیکرد و تغییر رشته نمی داد،حتی اگر سه شنبه های جهان را نمی سرود.
راستی ده سال چه زود می گذرد.
نظر شما