در بسیاری از شعرها، فرم همان روساخت اثر است که حاصل نوعی تکرار است. درواقع تکرار، فرمساز است. تکرار میتواند از سطح صامتها و مصوتها تا سطح سطرها و حتی بخش یا پاراگرافی از متن اجرا شود.
«علی آبان» با تکرار یک ساخت زبانی به شعرش فرم میبخشد. نظامی از تکرار که روساخت را به بافتی موزاییکی شبیه میسازد.
اما کلمات و جملات در شعر نمیتوانند رفتاری کاملاً موزاییکی داشته باشند؛ چراکه علاوهبر صورت و لفظ دارای معنا هم هستند. اینجاست که بافت موزاییکی شعر «آبان» بههم میریزد. چهار سطر اول شعر قرابتی آشکار دارند. «مولوی»، «حافظ»، «نیما» و «فروغ» شاعرند و بهقول قدما بین آنها علاقهای وجود دارد. میتوان این چهار سطر را تا هرجاکه شاعر خواست ادامهدار فرض کرد. سطرهای پنجم و ششم اما این قرابت و علاقه را ندارند، پس دلیل محکمی برای حضور خود ندارند و میتوانند با هر سطر دیگری جایگزین شوند.
پایانبندی شعر«آبان» اما درواقع اوج کار است. او در واپسین سطر شعر از تکرار چندباره ساخت آشنای «... + مرد» خودداری میکند و ساختی جدید را جایگزین میسازد. در ساخت جدید یک بازی زبانی جذاب و سنجیده وجود دارد که تکدر آنهمه تکرار را از ذهن مخاطب پاک میکند.
شاعر در پایان بهجای مرگ بر مرگ میگوید مرگ بر مرد! چراکه در سراسر شعر این واژه «مرد» است که دایماً تکرار میشود و گویا بهجای «مرگ» این «مرد» است که مقصر است. «مرگ بر مرد» یک تصویر کاملاً زبانی است که تنها در این شعر با همین فرم و روساخت خاص قابل درک است، وگرنه یک غلط دستوری و فاقد معنا محسوب میشود و تنها در یک شعر و با تمهیدات شاعرانه است که یک جمله غلط و بیمعنا، درست و معنادار و مهمتر از همه «زیبا» میشود.
*قرار ما روی پل ورسک/ علی آبان/ مروارید/ 1391/ صفحه 23.
نظر شما