غزلهایی برخوردار از زبانی فخیم و محکم و استوار، تا آنجاکه در نبودِ نام شعر همراه آنها، مخاطب را به این گمان میاندازند که غزلی از مردی میخواند که سالیان دراز را به زبانآوری گذرانده، نه زنی جوان، با احساساتی لطیف و زنانه.
از مشخصات همین زبان فخیم و مردانه، یکی کاربرد واژهها و اصطلاحات و جملات عربی و آیات و احادیث است؛ مثل «لا تقنطو من رحمه الله» و «والله العظیم» و «انا احبّک جداً» و... و دیگر کاربرد واژههای کهن، یا بهعبارتی واژههایی که اغلب سابقه استعمال در ادبیات مردانه قدیم را دارند؛ مانند «صُداع» و «بسمل» و «بقعه» و...
اما درکنار همین زبان وفادار به سنتهای ادبی قدیم، شاعری که زبانش اساساً زبان روز نیست، هرازگاهی گوشه چشمی به زبان عامه نیز دارد و مثلاً مانند نمونههای زبان گفتار، «ی» بدل از کسره را حذف میکند و بهجای «گفت وگویش» و «گلویش» و «بویش» و «آبرویش» میگوید «گفت وگوش، گلوش، بوش، آبروش»، یا از فعل محاوره «بلد نیستم» و «هنگ است» استفاده میکند، یا حتی واژههای دخیل و بیگانهای چون «کازینو» را بهراحتی بهکار میگیرد، بیآنکه آن واژه در فضای شعرش غریب باشد و احساس غربت کند
من فکر باغ سوخته، تو فکر گندمی
آه ای پری! چقدر پی حرف مردمی
چیزی نپرس، مستی ما را دلیل نیست
نشأت گرفته است جهان از دل خمی
نازکتر از خیال پریهای سُکرخیز
جز گریه نیست آمدنت را تجسمی
ای ساقی ازل که به هر عهد تا ابد
در بزم عشق صاحب حق تقدمی
خاموشی گل از سر دانایی وی است
تو با سکوت نیز دچار تکلمی
عمری به شوقت از همه دیوان گذشتهام
آه ای پری! تو خود غزل قرن چندمی؟
نظر شما