تحولات لبنان و فلسطین

باید غرب و تمدن آن را به خوبی بشناسیم؛ در فرآیند این شناخت عمیق از غرب است که شناخت جدیدی از سنت و هویت خودمان حاصل خواهد شد.

تمدن نوین اسلامی با پیروزی انقلاب، شروع شده است

به گزارش «قدس آنلاین» به نقل از تسنیم، انقلاب اسلامی ایران با پیروزی در سال ۱۳۵۷ افق جدیدی را در پیش‌روی مردم ایران، مسلمانان جهان و مردم اقصاء نقاط جهان گشود که این افق بلند و نوین عبارت بود از نگرشی نوین و بدیع به عالم و برنامه‌ای جدید برای اداره زندگی فردی و اجتماعی بشری. از این افق، امروزه تحت مفهومی به نام  "تمدن نوین اسلامی-ایرانی" نامبرده می‌شود. امروزه برای تحقق حداکثری این افق بلند نیازمند عبور از سایه و ظلمتی به نام علوم غربی مدرن بالاخص علوم انسانی هستیم. برای این منظور ابتدا به معیار و مبنای فرآیند تفکر علوم غربی که همان دانش منطق است می‌پردازیم. در همین راستا گفت‌وگویی با دکتر غلامرضا ذکیانی، دکتری فلسفه و حکمت اسلامی (گرایش منطق) از دانشگاه تربیت مدرس، استادیار و عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبائی پرداختیم.

تمدن نوین اسلامی آغاز شده است
تسنیم: به عنوان مدخل بحث، آیا نسبتی بین علم منطق و تمدن سازی وجود دارد؟

ذکیانی: در ابتدا بنده قصد دارم مقدمه‌ای را عرض کنم که دیدگاه من نسبت به منطق هم، معطوف به همین مقدمه است. اولا من معتقدم که تمدن نوین اسلامی آغاز شده است، در واقع تمدن اسلامی قبل از انقلاب شروع شده اما رسمیت آن با پیروزی انقلاب بوده است. یعنی وقتی  انقلابی با آن عظمت در اواخر قرن بیستم میلادی، دقیقا زمانی که مدرنیته در اوج خودش بود و دین را ۳۰۰-۴۰۰ سال است که نه تنها از عرصه حکومت پایین کشیدند بلکه حتی از عرصه اجتماعی هم آن را برچیده بودند و در سطح فردی هم بر روی آن کنترل دارند، در چنین فضایی یک دفعه در گوشه‌ای از جهان  یک اتفاقی می‌افتد به نام انقلاب اسلامی که بر خلاف نظم موجود جهانی بود و حکومتی درست کرد و این حکومت و انقلاب علیرغم تصورات غالب، روز به روز پیشرفت کرد.

در ابتدا فکر می‌کردند که این انقلاب نمی‌تواند دوام بیاورد اما دیدند که اینگونه نشد و جنگ را راه انداختند و این انقلاب ایستادگی کرد و جنگ هر چقدر پیش می‌رفت اتفاقا تبدیل شده بود به یکی از بسترها و ابزارهای انسان سازی برای مثال خیلی از جوانان کم تجربه که در شرایط عادی و آکادمیک  باید ۱۰ سال وقت ببرد که بتوانند مدیر کارآمدی بشوند وقتی به جبهه می‌رفتند در عرض چندین ماه تبدیل به مدیران بزرگ و عظیمی می شدند.

الان ۳۷-۳۸ سال از انقلاب ما گذشته و درست برخلاف نظم نوین جهانی در گوشه‌ای از دنیا حکومتی راه انداخته‌ایم که این حکومت روز به روز پیشرفت کرده است. البته بنده منکر اشکالات، ایرادات و کاستیهایمان نیستم اما واقع مسئله این است که ما از زمان پیروزی انقلاب به این سو، تمدن نوین اسلامی را شروع کردیم و دنیا با این تمدن مواجه است البته این مواجهه دنیا با تمدن نوین به این صورت است که در یک سری جاها از آن استفاده می کند، یک سری جاها با آن گفتگو می کند و یک سری جاها آن را نقد می کند و در جاهایی هم می خواهد آن را از بین ببرد. تمدن یک شی مادی نیست بلکه یک فرآیند است و این فرایند از بیداری یک ملت شروع می‌شود آن هم ملتی که مدتها زیر یوغ بوده، تقلید و تبعیت کردن از بیگانه برایش عادی شده بوده و وقتی بیدار شده همانطور که به غرب نه گفته به شرق هم نه گفته است و می خواسته بر روی پای خویش بایستد. ما چون خودمان در ضمن این انقلاب هستیم گاهی اوقات متوجه نیستیم که در چه جریانی قرار گرفتیم و چگونه جریان عظیم جهان را بر هم زدیم. پس این فرآیند انقلاب اسلامی از پیروزی و بیداری ملت، به صورت جدی شروع شده است و ما اکنون، درون این تمدن هستیم.

نکته بعدی این است که هر تمدنی یک سری مبانی تئوریک دارد و یک سری کاربردهای عینی و عملی. ما هم از حیث تئوریک و هم از حیث عملی (علیرغم نقدهایی که بنده از جهاتی به هر دوی این حوزه‌ها دارم) پیشرفتهای زیادی داشته‌ایم. مهمترین ابعاد در بخش تئوریک تمدن، ابعاد علمی است، علم هم شاخه های مختلفی دارد که چون بنده تخصصم در یکی از شاخه های علوم انسانی است، مایلم از علوم انسانی چند نکته بگویم.
تفاوت ما با غرب

تسنیم: با این مقدماتی که فرمودید، آیا میان تمدن اسلامی ما که به زعم شما آغاز شده با تمدن غرب که تمدن غالب کنونی است، ارتباطی هست اگر هست این ارتباط چگونه است؟

ذکیانی: البته یک نکته مهم باید بگویم و آن، این است که ما یک تفاوت خیلی مهم با تمدن غرب داریم و آن این است که تمدن غرب ۴۰۰ سال قبل از ما شروع شده است البته درست است که ما تمدنی داشته ایم که قبل از مدرنیته بوده اما آن تمدن به دلایلی رشد نکرد و مضمحل شد. تمدن ما با مدرنیته‌ای مواجه است که دو ویژگی دارد ۱- سابقه تمدن غرب ۴۰۰ سال است در حالیکه سابقه تمدن ما ۳۷ سال است ۲- تمدن مدرن یک دینی(مسیحیت تحریف شده) را کنار گذاشت و رشد کرد در حالیکه ما به دینمان برگشتیم و می‌خواهیم رشد کنیم.

آنها می خواهند اینگونه ادعا کنند که باید هر دینی را کنار گذاشت و سپس رشد کرد اما ما می گوییم که آن دینی که شما گذاشتید کنار، باید هم کنار گذاشته می‌شد چون آن دین، یک دین تحریف شده ای بود که تفسیرهایی که از آن می شد بسیار تفسیرهای غیر علمی و غیر عقلی بود. تمدن و انقلاب ما تمدن غرب را که مدعی تنها نسخه انحصاری برای بشر است زیر سوال برده است.   یک مثالی بزنم، یکی از ابعاد انقلاب ما که تحت تاثیر دین ماست بحث حقوق زن است، ما گفته ایم که زنان ما باید مثل مردان در عرصه اجتماع حضور داشته باشند اما از طرفی هم ویژگی های زنانه زن و زیباییهای او مختص خانه اش است نه اجتماع، ما این ندا را سر دادیم و عمل هم کردیم. شما این عمل ما را درمورد زن بگذارید در مقابل روند مدرنیته درمورد زن که زن را تبدیل به ابزار و کالا کرده اند.

شما اگر برای مثال از کل فیلمهای هالیوود، زن را حذف کنید دیگر چه جذابیتی برای آن فیلمها باقی خواهد ماند!؟ فلذا ما کار خیلی بزرگی کردیم و انحصار طلبی تمدن غرب را زیر سؤال برده ایم. تمدن ما فقط در صورتی رشد خواهد کرد که تکلیفش را با تمدن غرب روشن کند زیرا امکان ندارد درهای کشور را ببندیم و بگوییم با هیچ کجای عالم کاری نداریم زیرا دنیا به یک دهکده تبدیل شده است. لذا نقطه آغاز بحث این است که باید تکلیف خود را با تمدن غرب روشن کنیم.

نسبت ما با مدرنیته
در خصوص موضع ما با تمدن غرب و مدرنیته ۴ موضع مطرح است؛ ۱- افرادی که صددرصد متدین هستند و صددرصد مدرنیته را انکار می‌کنند و می‌گویند باید روی پای خود بایستیم و صرفا با اتکاء به خودمان و دینمان تمدن را پیش ببریم ۲- نقطه مقابل گروه اول کسانی هستند که صددرصد مدرنیته را با تمام اصول و مبانی و تکنولوژیش  پذیرفته‌اند، لذا می گویند هر چیزی که مدرن نیست باید کنار گذاشته شود حتی دین. این دو دسته به دلیل اینکه نگاه بسیار افراطی دارند خیلی طرفدار ندارند. ۳- موضع سوم کسانی هستند که مدرنیته و جهان جدید را پذیرفته‌اند اما تمایلات دینی هم دارند. این گروه، دین را مطابق با مدرنیته تاویل می‌کنند. اکثر روشن‌فکران وطنی جزو این گروه هستند. این گروه شاید مسجد هم بروند و برای امام حسین هم پیراهن مشکی بپوشند اما برآیند رفتار آنها در عمل به این شکل است که می‌خواهند دین را مطابق با مدرنیته کنند. ۴- موضع چهارم کسانی هستند که دین برایشان اصل است و محوریت دارد اما به دلایلی که عرض خواهم کرد قائل به این هستند که مدرنیته تماما غلط نیست و همه چیزش توطئه نیست. این گروه معتقدند ما باید دقیقا دنیای مدرن را بشناسیم و این آشنایی موجب خواهد شد که تمدن ما قوام یابد و شکل پیدا کند. موضع خود من موضع همین گروه اخیر است و برای آن هم شش دلیل دارم.

دلایل رجحان موضع چهارم
۱/ اولین دلیل من، خاتمیت است همواره به خاتمیت از منظر کلامی پرداخته می‌شود اما خاتمیت وجوه مختلفی دارد یکی از وجوه آن این است که این دین و این پیغمبر و این کتاب تا روز قیامت ظرفیت هرگونه تحولی را که بشر قرار است ایجاد کند، داراست. گفتن خاتمیت آسان است اما لوازمی دارد که یکی از لوازم آن این است که هر انقلاب، تحول و پیشرفتی در عالم ایجاد شود، این دین و این کتاب قادر به هضم، جذب و آسیب شناسی آن است.

دین ما نسبت به تمام حوادث عالم ظرفیت و پاسخ دارد اما احصاء و درآوردن این ظرفیتها توسط ما یک حرف است و ظرفیت داشتن خود دین، حرفی دیگر. ما به دلایلی، ظرفیتهای دین را بالفعل نکردیم، به این دلیل که حکومت دست ما نبود، نیازهای دنیا دست ما نبود، خودباخته بودیم، استقلال نداشتیم و...  یکی از مهمترین عناصر خاتمیت، اجتهاد در دین خاتم است. معنای اجتهاد این است که در دین از هر جهت باید اجتهاد شود و این اجتهاد محدود در فقه نیست بلکه اجتهاد در اصول فقه، اجتهاد در فلسفه و ... را هم شامل می‌شود.
۲/ دلیل دوم، سازگاری وحی با عقل است. یکی از پیش‌فرضهای اساسی که این تصور غلط را در بعضیها ایجاد کرده است که دین با مدرنیته کلا ناسازگار است و باید به سمت مدرنیته برویم، این است که فکر می‌کنند عقل با وحی ناسازگار است، ما به دلیل اینکه معتقد به خدای عظیم و یگانه هستیم معتقدیم که چون او کار عبث نمی‌کند لذا نه وحی را بیهوده فرستاده و نه عقل را بیهوده آفریده و هر دو اینها از یک مبدا آمده‌اند پس اینها اساسا با یکدیگر تعارض ندارند، آنچه که موجب این تصور غلط می‌شود که میان عقل با وحی تعارض و ناسازگاری هست، فهم و برداشت غلط و کاربرد نادرست از عقل است. نه عقل جایگزین وحی می‌شود و نه وحی جایگزین عقل می‌شود.

باید ببینیم که عقل برای رفع کدام نواقص آمده و وحی برای رفع کدام نواقص آمده است، قطعا این نواقص، یکسان نیستند و به همین دلیل است که دین هیچ وقت جای عقل را نمی گیرد و عقل هم هیچ وقت جای دین را نمی گیرد. ما به صورت پیشینی معتقدیم که میان عقل و وحی ناسازگاری نیست اگر هم امروزه میان آنها ناسازگاری دیده می شود باید ببینیم که در تلقی این گروه، عقل چیست و چه کاربردی دارد و دین چیست و چه کاربردی دارد.

۳/ دلیل سوم، شناخت عمیق تمدن غرب، نقد آن و تبیین جایگزین از طریق اندیشه دینی است. نمونه بارز این کار در دوره متاخر، مرحوم علامه طباطبایی و شهید مطهری هستند، این دو بزرگوار، با همه علمای ما یک تفاوتهایی دارند که اساس این تفاوتها، بر سر این است که این دو نفر یک ویژگی داشتند و آن این بود که رفتند به جنگ یکی از ابعاد دنیای غرب به نام مارکسیسم. این دو نفر مارکسیسم را دقیقا و عمیقا شناختند و آن را نقد کردند و از درون این شناخت و نقد، مباحث جدیدی مثل مباحث معرفت‌شناسی(حد و حدود معرفت بشری کجاست و...)، ادراکات اعتباری(مثلا آیا اجتماع هویت واقعی دارد یا هویت اعتباری دارد و...) و ... را استخراج کردند. نقدی که این بزرگواران به مارکسیسم کردند عمیق ترین نقدها به آن بود. علت اینکه علامه و شهید مطهری توانستند یک سری مباحث جدیدی از دل سنت خودمان ابداع کنند، آشنایی آنها با غرب بوده است. این نکته ظریف را هم باید توجه داشت که در نقد و اختلاف یک برکتهایی هست که در دوستی، آشنایی و عشق نیست برای مثال زیباترین بازی فوتبال هنگامی اتفاق می‌افتد که هر دو تیم رقیب کاملا با تکنیکها و قوانین همدیگر آشنا هستند. رقیب از رقیب خیلی بیشتر یاد می گیرد تا از دوست خودش.

۴/ دلیل چهارم، مبحث تکنولوژی است یکی از ویژگیهای تمدن غرب تکنولوژی آن است، ما اگر علم و فرهنگ غرب را نخواهیم اما غرق در تکنولوژی آن هستیم یعنی از هواپیماها، موبایلها، تلویزیونها و... استفاده می کنیم. آیا ما می‌توانیم از تکنولوژی غرب استفاده کنیم اما پشت صحنه آن را نشناسیم!؟ اگر پشت صحنه تکنولوژی غرب را نشناسیم بازی را باخته‌ایم، مثالی عرض کنم که این مثال را مدیون شهید آوینی هستم، مثلا یکی از تکنولوژیهای بسیار ساده و قدیمی تمدن غرب، تلویزیون است؛ قبل از اینکه تلویزیون بیاید خانواده های سنتی اعم از زنان، پیران، جوانان و... در جایگاه خاص خود می‌نشستند و یک حلقه ای تشکیل می‌دادند و در این حلقه، تجربه بزرگتران به کوچکتران منتقل می‌شد و به این شکل طبیعی، تجربه ها و سنت پیشینیان به نسل های بعدی منتقل می‌شد اما از روزی که تلویزیون آمد، خودش وسط حلقه‌ها ایستاد و آنها را تبدیل به نیم دایره کرد و همه را مشغول خودش کرد، ماهیت تلویزیون به این شکل است که انتقال نسلی و انتقال فرهنگها با وجود آن قطع می‌شود. از حیث محتوایی هم بعضیها معتقدند که تلویزیون صرفا یک ابزار است که از طریق این ابزار، گروهی محتویات خودشان را پخش می کنند و گروهی دیگر هم محتویات خاص خود را، به نظر من این تلقی از تلویزیون متعلق به کسانی است که ماهیت آن را خوب نشناخته‌اند.

برای مثال کافی است یک نفر با موبایلش از صحنه‌ای مستهجن فیلم بگیرد و آن را در تلویزیون پخش کند، این صحنه مستهجن قطع به یقین بسیاری از افراد را پای تلویزیون خواهد نشاند، این را بگذارید مقابل کاگردانی که سالها زحمت می‌کشد تا تبدیل به کارگردانی برجسته می‌شود و سپس می‌آید فیلمی ارزشی می‌سازد و پخش می کند، قطعا بیننده‌های او کمتر از بینندگان آن صحنه مستهجن است. در واقع، این ساختار و ماهیت این تلویزیون به گونه ای است که یک سری چیزها را به راحتی منتقل می‌کند اما یک سری چیزهای دیگر را به این راحتیها نمی‌تواند منتقل کند. امروزه ما با دنیایی مواجه هستیم که تکنولوژی آن رنگ خودش را دارد یعنی این تکنولوژی را برای اهداف و نیازهای خاص خودش ساخته است. این یک خیال خامی است که فکر کنیم تکنولوژی، امری خنثی است.

۵/ دلیل پنجم، بحث رقابت است. دنیای مدرن چه بخواهیم و چه نخواهیم رقیب دنیای ماست و ما باید این رقیب را بشناسیم.
۶/ دلیل ششم، امروزه غربیها با عقل خودشان حداقل در حال اداره خودشان و اداره دنیا هستند، اداره غربیها توسط خودشان و اداره دنیا، صرفا از طریق ظلم، توطئه و ... نیست و از این حیث ما باید این موارد را بشناسیم، با این شناخت و بازگشت به میراث خودمان به این می‌رسیم که ما یک سری موارد جدیدی داریم که تا به حال آنها را ندیده بودیم.
به این دلایل شش‌گانه معتقدم که باید غرب و تمدن آن را به خوبی بشناسیم؛ در فرایند این شناخت عمیق از غرب است که شناخت جدیدی از سنت و هویت خودمان حاصل خواهد شد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.