به گزارش قدس آنلاین، مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: از دم خانهات و از نزدیک منزلت و از وقتی که بچّه و جوانی و با پدر و مادرت مأنوسی، بیرون میآیی و یک سیّدی آنجاست که مسجد دارد، آنجا میروی و برای ذکر خدا و تماشای آنچه از پیامبر(ص) شنیدهای از جمال او بهره میبری، همانجا دور او بگرد و یکّه شناس، مرتّباً جلو برو. خودش شما را حمل میکند. خودشان به هم تحویل میدهند. وقتی که با صدق، راه میروی خود صدق، شما را راه میبرد. شما را میبرد و جای دیگری را به شما نشان میدهد و جای دیگر و جای دیگر.
خود صدق شما را صادق میگرداند. شما برای خدا از جلوی خانهات شروع کن، بسمالله بگو و برو. آن صدقِ شما و آن صادقی که مربی شماست، شما را میگرداند و به اهلش می رساند. گمشدهات را پیدا می کنی. آیا دیدی که با حضرت سلمان، چه کرد؟ دور چهار راهب گشت و سرش را بیرون نکرد. دور راهب اولی گشت و گشت. او را خدمت کرد. برایش غذا درست کرد. جارو کرد، البته به عشقِ مقصدش. آن بچه هم به عشقِ مقصدش آن کارها را می کند.
بیخود نیست که آنجا بنشینید و به آقا گردنش را کج کند. فطرتش کار دارد. همان بچه و جوان، عقب حق می گردد. سلمان هم این کار را میکرد. آنجا خدمت میکرد، مأیوس و منتظر هم بود. نمیداند که آخر، سر از کجا در میآورد، اما میداند و با خبر است که یک عالمِ جدید و تازهای هست که خدا نصیب میکند. مثل منتظرینی که الان در مملکت ما هستند و همه منتظر فرج هستند. خدا کند که ما برای فرج به خدا اندازه ندهیم. او هم همین طور بود. میدانست که فرجی هست. آن چیست و کی رخ میدهد و کجا؟ نمیدانست. به اولی خدمت کرد. اولی وقتی که میخواست مرحوم شود خودش به او گفت آن آقایی که آن روز پهلویمان آمد فلان جاست. پیش او برو. دور او گشت و دور آن یکی، دور سه چهار نفر گشت. آخری گفت من وقتی که مرحوم شدم مقصد تو نزدیک است. به یثرب برو. مقصودت به آنجا آمده است. راهیاش کرد، در یثرب پیامبر خدا و ائمه(ع) او را در نخلستان دیدند و گرفتند.
نظر شما