قدس آنلاین - وقتی خاطرش از مرگ «حسنعلی منصور» جمع شد، خبرش را به شاه رساند و بلافاصله هم مأمور تشکیل کابینه شد! 52 سال پیش، همین روزها بود که حکم نخست وزیری اش در حالی صادر شد که پیش از آنها فقط سابقه 11 ماه کار اجرایی مهم در وزارت خارجه را داشت.
بیشتر تشکیل شده بود از عناصری چون کت و شلوار سمی + گل ارکیده روی سینه + پیپ + عصا ! کت و شلوار . گل ارکیده اش را می شد گاهی از او گرفت اما پیپ و عصا اجزای جدانشدنی اش بودند. سیاستمداری که همتایانش او را شوخ مسلک، متملق، رفیق باز ، عیاش و البته زیرک می دانستند.
رفیق لورنس عربستان
محصول دو خانواده ثروتمند ایرانی، سال 1298 در تهران به دنیا آمد. پدرش «حبیب الله عین الملک» سفیر ایران در کشورهای عربی بود. می گویند بهایی درجه یک بود ، در سرزمین های عربی برای خودش نفوذی داشت ، با «لورنس عربستان» نشست و برخاست می کرد و در شکل گیری سلطنت آل سعود در عربستان هم بی تأثیر نبود. مادرش –افسر الملوک – نیز دختر محمد حسین خان سردار بود که در زمان قاجار برای خودش برو و بیایی داشت و می گویند در آشوبهایی که بهائیت در شهرهای مختلف ایران به راه انداخت نقش داشته است.
از دارالفنون تا دانشگاه بروکسل
در «دارالفنون» درس می خواند اما در یکی از مأموریت های پدرش او نیز به لبنان رفت و مدتی در مدرسه لائیک فرانسوی بیروت درس خواند و زبان فرانسه و عربی را آموخت. اواخر دوران دبیرستان راهی اروپا شد و سالها در انگلستان، بلژیک و فرانسه زندگی کرد و درس خواند و از دانشگاه بروکسل لیسانس علوم سیاسی گرفت. اگرجنگ دوم جهانی اروپا را برایش ناامن نمی کرد شاید هرگز هوای وطن به سرش نمی زد. در تهران به دانشکده افسری رفت و سال 1322 به خاطر پیشینه سیاسی پدرش و تسلطی که به زبانها ی عربی، انگلیسی ، فرانسوی ، آلمانی و ... داشت در وزارت خارجه استخدام شد. دو سال بعد نیز با سمت وابسته سفارت ایران دوباره به فرانسه بازگشت.
نورچشمی پدرخوانده
رفاقتش با «منصور» در پاریس شکل گرفت و عمیق شد . هنوز 5 ماه از اقامتش نمی گذشت که رادیو «پاریس» اعلام کرد: «عده زیادی از ایرانیان مقیم پاریس بازداشت شده اند و جرم آن ها قاچاق مواد مخدر بوده است.در میان بازداشت شدگان نام برخی از اعضای سفارت دیده می شود...» . اسنادی که بعدها از ساواک به دست آمد نشان می دهد نام «هویدا» و «منصور» در میان بازداشت شدگان بوده است. سرو ته ماجرا با یک تکذیبیه هم آمد تا مدتی بعد «هویدا» به وسیله پدر خوانده اش –عبدالله انتظام – به آلمان منتقل شود. البته«منصور» هم در کنسولگری ایران در اشتوتگارت به او پیوست. اسناد و اخبار آن سالها نشان می دهد همزمان با حضور این دو نفر در اشتوتگارت تعداد زیادی از گذرنامه های سفید موجود در بایگانی کنسولگری های ایران در آلمان ناپدید شد. جالب اینکه در همین سالها بسیاری از سرمایه داران محکوم شده در آلمان توانسته بودند با همین گذرنامه ها از کشورشان بگریزند!
برگرد تهران
شاید همین ماجراها سبب شد به ایران فراخوانده شود و سال 1329 که عبدالله انتظام وزیر خارجه شد او را به عنوان منشی ویژه خودش انتخاب کرد. در دوران نخست وزیری مصدق معان اداره سوم وزارت خارجه شد اما چند ماه بعد به دعوت کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل برای 5 سال به «ژنو» رفت. سال 1335 که دوستش «منصور» سفیر ایران در ترکیه شد ، هویدا نیز رایزن سفارت ایران . با بیماری «منصور» سرپرست این وزارتخانه شد. سفیر جدید که به آنکارا رسید متوجه شد گندکاری های سیاسی هویدا شد تا چندی بعد وزارت خارجه او را به تهران فرابخواند. مدتی کار در شرکت نفت و عضویت در هیأت مدیره آن ، پیوستن به حزب ایران نوین و همچنین وزارت دارایی در کابنیه «منصور» مراحلی هستند که هویدا تا رسیدن به نخست وزیری پیمود.
بهایی یا روشنفکر؟
بگذارید با همه اسناد و مدارک درست و غلطی که در باره بهایی بودنش ، رو و یا تکذیب شده و حتی نوشته های «فرح پهلوی» که: «هویدا به شاه می گفت اسلام دین اعراب است و بهاییت یک دین ایرانی است» توی این گزارش بیش از این به دین و مذهب «هویدا» نپردازیم .بخصوص اینکه نه در نامه امام«ره» به هویدا ، به بهایی بودن وی اشاره ای می شود و نه در حکم دادگاه که او را به دلیل خیانت هایش مفسد فی الارض می شناسد. البته این دلیل نمی شود که ما هم مانند «عباس میلانی» نویسنده کتاب معمای هویدا - تلاش کنیم برخی رفتارهای شبه روشنفکرانه «هویدا» را دلیل روشنفکری او و تلاشش برای اصلاح شاه و سیاست هایش بدانیم و تا پایان مطلب از او شخصیتی معمایی و شبه قهرمان بسازیم.
اگر آن ترک شیرازی...
«هویدا» در میان سیاستمداران عصر خودش رکورد نخست وزیر ماندن را شکست. نخست وزیری که سال 1343 بسیاری معتقد بودند موقتاً به این سمت انتخاب شده است 13 سال و به اندازه بیست و چند نخست وزیر پیش از خود نخست وزیری کرد! بسیاری از تاریخنویسان معتقدند در امور مهم مملکتی ، همه کاره خود شاه بود و «هویدا» تنها ماشین امضای او به شمار می رفت . مردی که نه فقط در لابلای نوشته های تاریخ نویسان بلکه حتی در میان اسناد ساواک چیزهای زیادی علیه او پیدا می شود به زنبارگی و همچنین همجنسبازی هم شهرت داشت. مردم تنها او را با پیپ و عصای معروفش نمی شناختند بلکه پیکان سواری های او را به بهانه حمایت از صنعت داخلی در کنار زندگی اشرافی و غرق در تجملات و تجهیزات خارجی نیز به یاد دارند! گواهش خواننده ها و رقاصه های کاباره تهران که شبی در حضور خود او برایش خوانده بودند: اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را... به او بخشم عصا و پیپ و پیکان هویدا را !
کُلت یا کَلت؟
خودش نه ، اما ماجرای اعدامش را می توان «معما» دانست. او که در اواخر حکومت پهلوی وزیر دربار شده بود در دوران «ازهاری» به صورت فرمایشی دستگیر و در مهمانسرای ساواک تحت نظر قرار گرفت تا رژیم به مردم ثابت کند دنبال ریشه کنی فساد و محاکمه خیانتکاران است. بازداشتش تا پیروزی انقلاب ادامه یافت. وقتی دستگیر و برای محاکمه برده شد هنوز فکر می کرد دولت موقتی ها نجاتش می دهند. به جایی امید داشت. جلسه دوم دادگاه به پایان رسید. دادگاه برای صدور حکم تنفس اعلام کرد. «هویدا» را موقتاً از دادگاه بیرون بردند اما ...! می گویند یکی از حاضران در راهروی دادگاه با سلاح کمری او را هدف قرار داد. انگشت اتهامها به سوی «هادی غفاری» گرفته شد که در جلسه دادگاه ، کلت کمری اش را به هویدا نشان داده بود. خود او اما بعدها گفت: هویدا « تَوَکَلتُ الی الله» را «تَوَ کُلتُ» تلفظ کرد و همه به او خندیدند من هم کُلتم را نشانش دادم و گفتم کُلت اینه! در هر حال عکس های منتشر شده از او نشان نمی دهد جای گلوله ها روی گردنش، مربوط به سلاحی مانند ژ-3 باشد. شاید همین ابهامها بهانه دست بسیاری داد تا بعدها از او، شخصیت و اعدامش «معما» بسازند و خیلی ها هم برایش قصه «خودکار 5 ریالی» و ثابت ماندن قیمت آن در 13 سال نخست وزیری اش را بسازند. قصه ای که البته آن را در هیچ کدام از اسناد تاریخ نویسان با انصاف یا بی انصاف پیدا نمی کنید!
نظر شما