قدس آنلاین - با وجود گذشت سالها از پیروزی انقلاب اسلامی، ادبیات انقلاب هنوز هم موضوعی قابل بحث برای کسانی که میخواهند نسبتی دقیق بین ادبیات و انقلاب برقرار کنند. درباره فراز و فرودهای داستان انقلاب و تغییراتی که این نوع ادبی در این چند دهه داشته است، با منیژه آرمین به گفتوگو نشستهایم.
در خلق اثری با موضوع انقلاب آیا نویسنده باید تجربه زیستی داشته باشد یا فقط مطالعه و تحقیقات میدانی برای خلق اثری ماندگار کافی است؟
من فکر میکنم نویسنده، فرازمانی است. نویسنده حرفهای میتواند از وقایعی بنویسد که در آن حضور نداشته است. کتابهایی که در سالهای گذشته منتشر شده و بعضی از آنها از سوی نویسندگانی بوده که تجربه زیستی در آن روزها را نداشتهاند، نشان میدهد نویسندهای که در روزهای انقلاب حضور نداشته میتواند داستانهایی قابل قبول بنویسد. حس و تجربه نویسندگی باید وجود داشته باشد. این حس بر اثر مطالعات کتابخانهای و میدانی به دست میآید. بنابراین حتماً لازم نیست داستان انقلاب توسط افرادی نوشته شود که آن زمان را درک کردهاند بلکه چنین افرادی میتوانند کمک کنند که آن اطلاعات، درست به دست آیندگان برسد.
با این شرایط، نویسنده باید به منابع بهصورت مطلوب دسترسی داشته باشد. آیا اسناد و مدارک و منابع لازم راجع به انقلاب وجود دارد؟
من فکر میکنم در حوزه انقلاب اسناد و مدارک خوبی وجود دارد. حداقل مطبوعات که انعکاسدهنده وقایع آن زمان بودهاند، وجود دارند. منابع مکتوب دیگری مثل کتاب و منابع انسانی هم هستند که هنوز نسلی که انقلاب را درک کردهاند، میتوانند راوی خاطراتشان باشند.
اوج درخششش ادبیات داستانی مربوط به کدام دهه است. در دهه ۶۰ به لحاظ کمّیآثار زیادی داشتیم اما خیلیها معتقدند آثار کیفی ما در دهه قبل خلق شده است؟
بله، بهترین داستانهای انقلاب در دهه اخیر نوشته شده است. اما دهه ۶۰ هم همان ادبیات را میطلبید و به عقیده من نباید آن ادبیات را منسوخ بدانیم. به هر حال وقتی اثر ادبی به دنبال اتفاقی خلق میشود، اثری تحلیلی نخواهد بود و تبلور همان زمان است. ویژگی مهم داستان انقلاب حضور حماسه و پویایی آن است و اگر این ویژگی را نداشته باشد، داستان انقلاب نیست؛ حتی اگر در همان دوران انقلاب رخ داده باشد.
بهطور کلی تعریف شما از «داستان انقلاب» چیست؟
من شخصاً معتقدم که انقلاب منحصر به زمان خاصی نیست. انقلاب اتفاقی است که از سالها قبل بذرش در درون مردم وجود داشته و در یک برهه زمانی تبلور و ظهور پیدا کرد.
همه اتفاقات و نبردهای میان حق و باطل و حرکتهای مردمی که در سالها و دهههای قبل از انقلاب انجام شده، میتواند جزئی از پیکره انقلاب باشد. با این تعریف، انقلاب منحصر به دهه ۵۰ نیست. حتی در سالهای بعد از پیروزی انقلاب اسلامی پیامدهای انقلاب مطرح میشود که میتواند در داستان انقلاب هم قابل طرح باشند.
بسیاری معتقدند ادبیات انقلاب زیر سایه ادبیات جنگ قرار گرفته است و به دلیل وقوع جنگ، همه توجه نویسندگان معطوف به دفاع مقدس شد و آثار در این حوزه خلق شد و نویسندگان از نوشتن داستان انقلاب غافل شدند. نظر شما چیست؟
فکر نمیکنم بتوان جنگ را از انقلاب جدا کرد. وقتی خاطرات شهدا را میخوانیم، میبینیم بسیاری از آنهادر شکلگیری انقلاب حاضر بودهاند و مبارزات قبل از انقلاب را در کارنامه خود داشتهاند. بنابراین نمیشود جنگ را از انقلاب جدا کرد. به دنبال همین مسأله، داستان انقلاب هم از داستان جنگ جدا نیست. از نظر محتوایی هم محتوای انقلاب در جنگ ظهور پیدا کرده است. بنابراین انقلاب مغفول واقع نشده و حتی میتوان داستان جنگ را هم زیرمجموعه داستان انقلاب قرار داد.
پس ادبیات دینش را به داستان انقلاب ادا کرده است و آیا نویسندگان در همه ابعادِ انقلاب داستان نوشتهاند؟
ادبیات بسیار گسترده و بی مرز است و میشود آثار زیادی پدید آورد. طبعاً به بسیاری از زوایای انقلاب پرداخته نشده است و نویسندگان با نگاهها و تکنیکهای تازه به حوزهها و محتواهای جدید میپردازند. در سالهای گذشته من شاهد خیزش در نوشتن داستان انقلاب حتی از سوی نسل جوانی بودهام که انقلاب را ندیدهاند. به نظرم هیچ اتفاق انسانی در تاریخ بشریت تمامشدنی نیست و نمیتوان گفت نوشتن داستان انقلاب هم به پایان رسیده است زیرا در نوشتن آنها حد و مرزی وجود ندارد.
چه خلأهایی درباره داستان انقلاب وجود دارد و نویسندگان باید به چه ابعادی از انقلاب بیشتر توجه کنند؟ بهطور کلی چه ابعادی از انقلاب مغفول واقع شده است؟
یکی از ویژگیهای داستانهایی که بعد از انقلاب نوشته شده، حضور عامه مردم در این داستانها و تشخصیافتن این قشر در ادبیات است. پیش از انقلاب هم عامه مردم در داستانها و آثار نویسندگانی مثل صادق هدایت و یا بزرگ علوی حضور داشتند که همیشه نگاه به این قشر حضوری تأثیرگذار نبوده و نویسنده نگاه و موضعی تمسخرآمیز به عامه مردم داشته است؛ البته به جز جلال آلاحمد که یک استثناست.
همانگونه که عامه مردم در شکلگیری و پیروزی انقلاب نقش داشتند، همین قشر در داستان انقلاب هم حضور پیدا کردند. قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، ادبیات تحت تأثیر مشروطیت بود و مشروطیت به طبقه روشنفکر اهمیت میداد. عامه مردم هم در مشروطیت جایگاهی نداشتند. نکته دیگر این است که داستان مدرن متأثر از ادبیات غرب بود و نویسندگان قبل از انقلاب مدرننویسانی بودند که تحت تأثیر ادبیات غرب نگاه خاصی داشتند. ولی پس از وقوع انقلاب و ورود نویسندگان انقلابی به حوزه داستاننویسی، این نگاه تغییر کرد. بنابراین ما با نوع تازهای از ادبیات مواجه شدیم که حالا پس از گذشت چند دهه میتوان از رشد و بلوغ در داستان انقلاب صحبت کرد.
با توجه به اینکه دبیر نهمین دوره جشنواره انقلاب هستید، فکر میکنید نوشتن این آثار پس از گذشت چند دهه چه سمت و سویی پیدا کرده است و نویسندگان بیشتر به چه مواضعی از انقلاب توجه میکنند و چه مسایلی از انقلاب برای آنها دارای اهمیت بیشتری است؟
خوشبختانه در سالهای اخیر نگاههای متفاوتی وارد داستان انقلاب شده است. اما مسألهای که به نظر من اهمیت دارد این است که نویسندگان در آثاری که در چند سال گذشته خلق کردهاند به بُعد داستان توجه خاص کرده و سعی کردهاند وقایع را در قالبی داستانی عرضه کنند. ما همیشه به دنبال این بودیم که در داستانهای موضوعی مثل داستان انقلاب، نفس داستان اهمیت داشته باشد و ادبیات در پی موضوع تشخص خود را از دست ندهد.
این امر که در اغلب داستانهای سالهای اخیر نویسندهها به اصالت داستان توجه کردهاند و موضوع انقلاب به خدمت هنر داستان نویسی درآمده، اتفاق خوبی است.
بعضی از نویسندگان معتقدند در سالهای اخیر برگزاری جوایز و جشنوارههای متعدد داستاننویسی در حوزههای انقلاب و جنگ و همچنین رواج بیش از حد سفارشینویسی در این حوزهها به بدنه داستان انقلاب ضربات سنگینی زده است. نظر شما در این مورد چیست؟
به نظر من نویسنده، نویسنده است و مطمئناً مهمترین دغدغهاش همان ادبیات است و حتی اگر سفارشی هم بنویسد، کششها و کوششهای نویسندگی را نمیتواند فراموش کند و در نهایت اندیشه خوب حتماً قالب خوب را هم میخواهد.
نظر شما