قدس آنلاین - به وقتِ پنجشنبههای سر به زیر و به وقتِ شعرهایی که دل توی دلشان نیست، سلام، آخرین هادی زمین...! آقای جمکران و کربلا و مکه...! سلام، رهبر هزاران هزار جمعه انتظار...!
ماییم... همان که در حلال و حرام و نیک و بد و سیصد و سیزده نفر مانده ایم! همان که شما، هرروز و هرساعت به جانشان دعا میکنید و بیداری دو دنیایشان را میخواهید.
همانها که غرق زرق و برق میشوند و گاهی یادشان میرود سجاده شان را بی زیارت عاشورا و دعای فرج جمع نکنند. همان که عاشق پُر اشتباه است. همان که شور دارد، اما گاهی به خُماری و غافلگیری مبتلا میگردد.
به وقتِ پنجشنبه و جمعههای کریمانه و به وقتِ خواب هایی که از سرِ قلم هایمان پریده است، سلام پیشوای دور از دیار! سلام صبورترین پیامبر تاریخ!
ماییم... شهدخوران سفره مهربانی تان. همانها که پوچ میشویم و دور و فراموشکار گاهی، اما باز تلافی نمی کنید و امامانه میبخشید.
همانها که رهبرشان را پیروی تام و تمام ندارند و ژرف نیستند، اما گم نمیشوند به حال زار و غریب وارشان در آفاق.
همانها که دلشان را وسط گذاشته اند، اما چه وسط گذاشتنی... نه هرروز، نه مادام، نه کیهان در کیهان و گردون در گردون... پُر از لغزش، پُر از غیبت... بی مُردن برای معشوق...
مولای تنهای پُرلشکر! ماییم... همان که در قاب پنجشنبهها و جمعهها درد میکشد و به قصد تعبیر درخشان تری، شخم میزند خودش را.
همان که اعترافهایش را برده تا ملکوت و میخواهد به مدد عشق، عطر جمکران بگیرد کلامش... همان که این جمعهها، شرمساری سیصد و سیزده نفر، طعم لقمههای افطارش را چشیدن خراش و اشک کرده است...
نظر شما