تحولات لبنان و فلسطین

اختتامیه جشنواره فیلم فجر امسال با همه نقدها و دلخوری‌ها، میزبان دختر کوچکی بود که با چادرِ رویِ سرش از نگاه هیچ بیننده و عکاسی دور نماند و با تعابیر متفاوتی تیتر اغلب رسانه‌ها را به خود اختصاص داد. هرچند که به اعتقاد سید محمود رضوی مشابه این موضوع سال ۹۲ هم در افتتاحیه جشنواره فیلم فجر بود ولی پررنگ نشد.

از کودکی پاتوق ما حسینیه بود

به گزارش «قدس آنلاین»،   در کافه گپ این هفته میزبان سید محمود رضوی تهیه‌کننده سینما و تلویزیون هستیم کسی که با فیلم ماجرای نیم روز سیمرغ بهترین فیلم را به خانه برد.

*به‌عنوان اولین سؤال بفرمایید که در چه خانواده‌ای متولد شدید؟
سال ۵۹ در یک خانواده مذهبی متولد شدم خانواده مادر من روحانی و روحانی زاده بودند و جدا از اینکه روحانی در این خانواده زیاد بود یک حسینیه ثابت هم با نام خانوادگی خود یعنی «حسینیه واعظ شهیدی» در مشهد داشتند و از کودکی در مناسبت‌های مختلف و به‌صورت هفتگی پاتوق ما همان حسینیه بود. من فرزند بزرگ خانواده هستم و دو خواهر و برادر هم دارم.
*خواهرها و برادرتان مثل شما وارد عرصه هنر شدند؟
یک خواهرم مهندسی صنایع غذایی خواند و در رشته مرتبط هم مشغول به کار است یک خواهرم تحصیل‌کرده حوزه گرافیک است اما برادرم کم‌وبیش در این حوزه وارد شده و در تلویزیون مشغول تهیه‌کنندگی است.
*دوران کودکی و به‌خصوص دوران مدرسه شما چطور گذشت؟
سال ۱۳۶۴ کلاس اول دبستان را گذراندم به‌قول‌معروف به‌صورت جهشی سال ۱۳۶۵ کلاس سوم را خواندم و خاطرم هست زمان فوت امام کلاس پنجم بودم. به نظرم پدر و مادرم از کودکی روی فعالیت‌های فکری و تمرینی من توجه زیادی داشتند و این باعث شد که حداقل تحصیل را زود شروع کنم. به عرصه اجتماعی هم خیلی زود وارد شدم. به‌عنوان مثال از دوران راهنمایی به غیر از هیأت و حسینیه و ... در فعالیت‌های جنبی هم حاضر بودم و سال اول دبیرستان به اتحادیه انجمن‌های اسلامی استان وصل شدم، مسئولیت هم گرفتم و هم‌زمان در انجمن مدرسه عضو بودم و هم در روابط عمومی اتحادیه انجمن‌های اسلامی مسئولیت گرفته بودم در صورتیکه آن زمان بچه‌ها از سال دوم یا سوم دبیرستان وارد بسیج یا انجمن و فعالیت‌های جنبی می‌شدند.
*دانشگاه چطور؟
به‌صورت کاملاً خودخواسته یک‌فاصله طولانی‌مدت در تحصیل من ایجاد شد. سال ۷۴ دیپلم گرفتم و قبل از دیپلم وارد بازار کار شده بودم و با اینکه یک سال قبل از دیپلم در کنکور دانشگاه آزاد قبول شده بودم ولی سال آخر دبیرستان اصلاً کنکور شرکت نکردم. با اینکه خانواده خیلی اصرار می‌کرد من مصمم گفتم نمی‌خواهم درس بخوانم. البته سنی هم داشتم که آن زمان همه دو سال بعد از من دیپلم می‌گرفتند و خیلی علاقه‌ای به درس خواندن نداشتم و شاید دلیل دیگر هم این بود که در همه امور خیلی عجله می‌کردم. از سال ۷۴ تا ۸۴ یک فاصله ۱۰ ساله در تحصیلم ایجاد شد و دانشگاه نرفتم. سال ۸۴ دو، سه سالی بود که در تهران بودم و به دانشگاه رفتم. شروع تحصیلم در علمی-کاربردی با رشته مدیریت فرهنگی بود و تا مقطع کارشناسی ارشد در دانشگاه علوم تحقیقات تهران ادامه تحصیل دادم.
*چه شد که به این نتیجه رسیدید  می‌توانید در عرصه هنر و تهیه‌کنندگی وارد شوید؟
با اینکه مقاطعی وارد بازار شده بودم ولی هیچ‌وقت از عرصه‌های فرهنگی دور نبودم و ارتباطم با اتحادیه انجمن‌های اسلامی و واحدهای فرهنگی دیگر در مشهد ادامه داشت البته یک‌بار هم در یک مدت زمان دو، سه ماهه وارد حوزه علمیه شدم و درواقع عرصه‌های مختلف را تجربه کردم. زمانی که به تهران آمدم شروع کارم در حوزه فیلم‌سازی و ... بود و همراه جمعی از دوستانم که از مشهد به تهران آمده بودند و در دانشگاه صداوسیما تحصیل می‌کردند وارد حوزه فیلم‌سازی شدیم.
*چطور با همسرتان آشنا شدید؟
البته آشنایی ما به‌صورت مستقیم و شبیه مدل‌های مرسوم جدید نبود. به‌صورت کاملاً سنتی در سال ۸۴ با هم ازدواج کردیم. البته معرفی داشتیم که بنده و خانواده همسرم را می‌شناخت و آن‌زمان در حوزه نفت فیلم‌سازی می‌کردیم. از همان محیط کار توسط مهندس امان پور خانواده ایشان به خانواده من معرفی شدند.
*حاصل این ازدواج چند فرزند بود؟
۳ فرزند دختر
* فرزند شما که این روزها همه به‌واسطه فضای مجازی با او آشنا شدند، چندساله هستند؟
ایشان متولد ۹ اسفند ۱۳۹۱ است.
*چه چیزی باعث شد تا با فرزندتان در اختتامیه جشنواره فجر حضور داشته باشید؟
در تمام این سال‌ها که در این عرصه بودم همه دوستانی که مرا می‌شناسند دیده‌اند که من همه‌جا با خانواده‌ام حضور دارم. و عامدانه رعایت می‌کنم که همیشه خانواده همراهم باشند. جشنواره امسال هم برای من نکته ویژه‌ای نبود چراکه مشابه همین در سال ۹۲ در افتتاحیه جشنواره فجر با دختر بزرگم که متولد سال ۸۸ است حضور داشتم. او هم آن زمان ۴ سال داشت و با همین هیبت چادر حاضر شد بنابراین برای من موضوع ویژه‌ای نبود. زندگی عادی ما همین شکل است ولی واقعاً علت پررنگ شدن حضور این دخترم را خیلی متوجه نشدم.
* چه چیزی سبب شد که شما همچنان قائل به این اصول باشید و همان سبک و سیاق تربیتی را برای فرزندانتان پیش بگیرید؟ البته این نکته را اضافه کنم که بسیار شاهدیم خانواده‌هایی که صبغه مذهبی دارند ولی فرزندان راه و شیوه متفاوت را طی می‌کنند؟
به نظر من یکی از اصول مهم که در خانواده خودم و خانواده پدری وجود داشت و وجود دارد این است که ما همیشه توصیه می‌شدیم هیچ‌وقت اجباری درباره هیچ‌چیزی وجود نداشت حتی در مورد واجبات. زمان قبل از سن تکلیف و بعد از آن احکام گفته می‌شد ولی هیچ‌وقت اجباری وجود نداشت. در حال حاضر هم گمان می‌کنم فضای خانه فرزندانم را به این سمت سوق می‌دهد نه اجبار من یا مادرشان. برای همین مراسم اختتامیه هم دخترم چادر و لباس و حتی کفش را خودش انتخاب کرد؛ بنابراین مانایی اینکه خودمان بپذیرم بیشتر است و در مقابل نقطه خطر آن‌هم کم نیست چون انسان می‌تواند هر زمان راه دیگری را انتخاب کند.
* با توجه به این مشغله‌ها در امور منزل به همسرتان کمک می‌کنید؟
به‌هیچ‌وجه! چون کار من به شکلی است که در طول سال چندین کار را هم‌زمان پیگیری و اغلب روزی ۱۶ تا ۱۷ ساعت کار می‌کنم به همین دلیل فرصتی باقی نیست که در کارهای منزل کمک کنم حتی زمان‌هایی پیش می‌آید که تعطیلات هم سرکار هستیم. دوست دارم کمک دست ایشان باشم ولی هیچ‌وقت فرصت پیش نمی‌آید.
*همسر یا فرزندانتان گله هم می‌کنند؟
بیشتر فرزندانم گله می‌کنند. همسرم واسطه‌ای بین من و بچه‌هاست که آنها را آرام می‌کند و می‌گوید باید این‌طوری باشد.
*اهل عصبانیت هم هستید؟
کلاً آدم تندمزاجی هستم و وقتی خیلی ناراحت باشم با خودم خلوت می‌کنم.
*اگر با همسرتان دچار اختلاف‌نظر و اختلاف‌سلیقه شوید، این اختلافات را چطور برطرف می‌کنید؟
اول اینکه اختلاف‌نظر خیلی کم پیش‌آمده اگر موضوعی پیش بیاید بیشتر همسرم آن را حل می‌کند و اگر اختلاف‌نظر پیش آید ایشان می‌گویند من پذیرفتم که ولیِّ خانواده شما هستید و به نفع من رأی را برمی‌گردانند. دوم اینکه برای اینکه به اختلاف‌نظر برنخوریم گاهی مشترک و گاهی جداگانه به مشاوره مراجعه می‌کنیم این موضوعی است که قبل از زیر یک سقف رفتن در ما وجود داشته و هنوز هم بر همین منوال است.

منبع: نماینده

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.