1 ـ خانههایی که فرو میریزند
شیوه زندگی موریانهها بسیار عجیب است. موریانهها مانند «مورچهها» گروهی زندگی میکنند و لانهسازی آنها نیز گروهی است. «ملکه» دارند. «سرباز» و «کارگر» دارند.
و اگر درست دقت نکنیم؛ ممکن است آن ها را با «مورچههای سپید» اشتباه بگیریم.
... «غذاخوردن» موریانهها هم عجیب است. غذای اصلیشان مادة «سِلولُز» است. مادهای که به قول کتابهای علمی، بهصورت ترکیب در گیاهان دیده میشود. برای همین است که موریانهها علاقة بسیاری به خوردن «چوب» دارند. معدة آدمها سلولز را هضم نمیکند، اما معدة موریانهها و برخی از حشرههای زمین، «آنزیم» ی دارد که مادة سلولز را هم هضم میکند. مشکل آدمها با موریانهها این است که بیسر و صدا سر میرسند.
جایی که نیششان به مادهای چوبی فرو برود، مقصودشان را یافتهاند، میخورند و تونلوار و بیسر و صدا پیش میروند. گاهی موریانهها پایههای ساختمانی را میخورند و ساختمانی که ممکن است یک تا دو سال برای ساختش زحمت کشیده باشند، به یک اشارة موریانهها فرو میریزد.
2 ـ خانهسازی در سکوت
خانههای موریانهها شکلهای گوناگونی دارند. اما همهشان آنقدر محکماند که گاهی با بیل و کلنگ هم خراب نمیشوند. در واقع، خدا نکند که ساکن جایی بشوند! هم با غذاخوردنشان اثری از وسایل چوبی نمیگذارند، هم لانههایی میسازند که تا سالها خراب نمیشوند. خانههای موریانهها، نتیجة تلاش گروهی همة ساکنان آن لانه است.
کار ساخت لانة موریانهها را دانهدانة موریانههای کوچک به انجام رساندهاند. اگر جایی لانة موریانهها را دیدیم، یقین داشته باشیم که چند هزار موریانة کوچک، در نظمی زمانی و مسئولیتی، دست به دست هم دادهاند تا آن لانه بنا شده است. از همة اینها نتیجه میگیریم که دعا کنیم موریانهها خانة ما را پیدا نکنند! ... و الا اگر پایشان به خانة ما برسد، یا در کنار خانة ما لانه بسازند، اثری از وسایل چوبی ما باقی نمی گذارند.
3 ـ از خانههای تاریک
«شَک»، مانند موریانه است!
وقتی سراغ «آدم» میآید، آرام و بیصدا میآید. حتی راه ورودش را نمیدانیم. جوری وارد میشود که در جایی اثری از رد پایش نمیبینیم. در سکوت میآید و جمعیتی دارد که از روزهای دور و نزدیک زمان جمع کرده است. لشگر شک، «حادثههای تلخِ پیشین» اند.
حادثههایی که یا درست تحلیلشان نکردهایم. یا درست تحلیلشان کردهایم اما از تحلیلِ درستمان، نتیجة درست نگرفتهایم. نخستین پیروزی لشگر شک، وقتی است که بیصدا به دل آدم وارد شده و گوشهای را پیدا کرده و خانهای ساخته باشد. بعد از این احوال، مصیبت بزرگ ما در راندنش شروع میشود. هرچه هم که بیرونش کنیم، باز اثری از شک باقی میماند. شاید برای همین است که خرابی بنیاد بسیاری از خانوادهها با شک آسان میشود. زیرا شک، آدم را از اُنسِ «انسان» یاش جدا میکند. و او را به گوشهای تنگ و تاریک میکشاند. درست مثل خانة موریانهها که نمیتوانند در آفتاب زندگی کنند. سوغات شک، «تاریکی و ناامیدی» است.
4 ـ امان از زیارتهای ناتمام
خوشبختانه ... وقتی با هزار شوق ... از راههای دور ... بار سفرمان را میبندیم و به سوی حرم امام «رئوف»، مولا «علیبن موسیالرضا(ع)» حرکت میکنیم؛ سرشار از امیدیم. کولهباری لبریزِ خواستههای کوتاه و بلند داریم. خواستههای کسانی که به ما «التماس دعا» گفتهاند نیز به آنان افزوده و راهی دیار «خراسان» شدهایم. پایمان که به حرم مُطَهَّر میرسد؛ اشتیاق «سلام» و «خواستن»، زبان شوقمان به شرافتِ «گفتن» میرساند... خواستهها را میگوییم... آدمها ـ مطابق اندازة خِرَدشان ـ خواستههایی دارند. درست در زمان بازگشت، موریانة شَک، لشگرش را به سویمان میراند: «آیا شنیده است؟... اجابت خواهند شد؟»... و متأسفانه با ماندن ما در همین ایستگاه تلخ، حال خوش زیارت، آهستهآهسته از دل و جانمان دور میشود و ناامیدی از رحمت دوست، جایش را میگیرد. فراموش نکنیم که رأفت امام(ع)، بیپایان و سرچشمة «امید همة عالَم» است.
برگرفته از حدیث شریف «امام باقر(ع)» و «امام صادق(ع) در کتاب «میزانُالحِکمَه ـ جلد اول»، اثر آیتالله محمد محمدی ریشهری 1387/ مؤسسة علمی فرهنگی دارُالحدیث / چاپ نهم: 1387/ صفحة 231 / حدیث 797: ـ ما اهل بیت اینگونهایم... خدا عمل بندهای را که دربارة ما شک کند، نخواهد پذیرفت.
نظر شما