جواد صبوحی
اینها تنها چند نمونه از گزارههایی است که بسیاری از ما عادت کردهایم گاه و بیگاه در محاورات روزمره مان از آنها استفاده کنیم و یا در فضای مجازی باز نشر دهیم.
در واقع تکرار این گزارهها، مصداق وارد کردن گُلهایی مدام به درون دروازه خودی است.درست نقطه مقابل گزارههای پان ایرانیستها که با وام گرفتن از مظاهر باستانی، به چیزی جز القای حس برتری نژادی در جامعه رضایت نمیدهند.
نمونههای عینی بسیاری را میتوان از مظاهر خودشیفتگی و یا خودکم بینی از دیروز تا امروز مشاهده کرد. قیاسهای مدامی که وجه تشابه همه آنها کلی گوییهای بدون پشتوانه است که به طور عمده در چنبره اهداف بازیگران عرصه سیاست نیز گرفتار میآید. چنان که جلال آل احمد در اثر غربزدگی خود بروز اخلاق بزرگ پنداری در جامعه را نتیجه القائات مستشرقان و حکومتها با هدف غفلت و خواب کردن مردم میداند و مینویسد: «بدبختانه ما هنوز هم گوشمان به این به به گوییهای مغرضانه مأموران وزارت خارجه بیگانه اُخت است که هر چند سال یک بار مستشرقی یا سفیری یا مستشاری به این سو میآیند و در آخر کار تومار وهن آوری درست میکنند که بله شما سرتان سرشیر و دمتان دم فیل، یعنی ما که از دوره خسرو انوشیروان مالیخولیای بزرگ نمایی داشتهایم و به تعارف دلباخته بودهایم...»
عده ای نیز در جبهه مخالف، از همان گذشته تا کنون همواره همان گمانه «خط تحقیر خودی» را با مجیزگویی پیاپی غرب و برائت جستن از کشور دنبال میکردهاند. چنان که سالها پیش سپهبد رزم آرا، نخست وزیر وقت پهلوی در پاسخ به درخواست اقلیت مجلس در خصوص ملی شدن صنعت نفت، برای اثبات ناتوانی جامعه ایرانی از اداره منابع نفتی خویش فریاد زد: «ملتی که لیاقت لولهنگ سازی ندارد، چگونه میتواند صنعت نفت را اداره کند.»
غربزدگانی همچون رزم آرا و پیش از آن میرزاملکم خان ایلچی و تقی زاده که حد و وسع توان ایرانی را در حد لولهنگ میدانستند مصداق همان هایی هستند که امام راحل نیز در تبیین نگاهشان فرمود که اگر از دست محمد رضا و پدرش خلاص شویم از دست تربیت شدگان به دست شرق و غرب خلاصی نخواهیم یافت!
متأسفانه جامعه ما همان گونه که از خودشیفتگی، احساس برتری کاذب و یا افتادن در خُم تلخ نژادپرستی آسیب دیده است گاه نیز با تکرار مفاهیمی که فرجامی جز خودکم بینی به همراه ندارد، حس «نمیتوانم»ها و «نمیشود»ها را بر پیکر خویش تزریق میکند.
بدون تردید نفی این دو، به مفهوم آری و یا نه گفتن محض به مصادیق خودی و یا غیر خودی نیست، بلکه آنچه اهمیت دارد نگاه منصفانه به واقعیات و از آن مهمتر میل به پیشرفت و تعالی است.
فراموش نکنیم عقبماندگی نیز همچون پیشرفت امری ذهنی و «تحقیرِ» خود نیز مانند «تقویتِ» خود، جریانی سیال و رونده است؛ شاید به همین دلیل است که میگویند احساس فقر یا عقب ماندگی از خود فقر یا عقب ماندگی دردآورتر است.
بنابراین بسادگی میتوان با درک منطقی از داشتهها و نداشتهها یا هستها و نیستها راه تعالی خود و کشور را هموارتر ساخت. آن وقت است که پذیرش مفاهیمی همچون «همه ایرانیها بی فرهنگند، ایرانی جماعت دروغگو و پدر سوختهاند، ایرانیها به زیر آب زنی عادت کردهاند، چرا ما ایرانیها تنبل هستیم و...» پیش از آنکه به باوری متقن در ذهن عدهای جای گیرد، به گزارههایی نادرست در ادبیات اجتماعی امروز تبدیل خواهد شد.
نظر شما