۱ـ آه بر شیشة نگاه
وقتی مقابل پنجره ایستاده باشی و از پشت سرت، صدایی جز صدای «تلویزیون» شنیده نشود... وقتی سرتاپا لبریز از «دوبارهگویی» اتفاقی باشی که صبح برایت افتاده... اما زیر نور چراغ کمجان خانه، «گوش» ی برایت نباشد که دربست به تو بخشیده شده باشد... و «چشم» ی نباشد که هنگام شنیدن سخنت، برق بزند... وقتی دلت شکسته باشد و آهی بکشی و بخار آهت، بر شیشة پنجرة بستة برابرت بنشیند؛ یعنی بیش از توانت، «تنها» شدهای.
۲ـ در گوشههای خالی
آدمهای تنها، زودتر از دیگران دستپاچه میشوند. اگر میزبانت شوند، مدام نگراناند... اگر «افسرده» باشند، حوصلة پذیرایی را ندارند اما اگر «مغرور» و «خودپنهان» باشند، مدام به اینسو و آنسو میروند و نگراناند که مبادا چیزی از پذیرایی کم آورده باشند. آدمهای تنها، تندوتند حرف میزنند تا حواست از قاب عکس کجشدة دیوار (که یادشان رفته صافش کنند)... یا از گلدان خشکشدهای که فراموش کردهاند آبش بدهند، پرت شود. آدمهای تنها، هرگز به تنهایی عادت نمیکنند؛ ادا درمیآورند!
۳ـ شاخة شکسته
آدمهای تنها، نازکدل میشوند. به کوچکترین تلنگر زبان دیگران، چینی نازک تنهاییشان میشکند. کودک میشوند... مینشینند یک گوشه و زانوهایشان را در بغل میگیرند و جوری زار میزنند که انگار بزرگترین و سختترین داغ دنیا را دیدهاند... و اگر تا پیش از تنهایی، در اوج آبرو و عزت بودهاند هم که اوضاعشان سختتر خواهد شد... پیشوایان ما گفتهاند که بیش از دیگران، مراقب احوال «عزیز» ی باشیم که خوار شده است.
۴ـ با خودت و در خودت
تنهایی آدمها گاهی نتیجة رفتار دیگران و گاهی ثمر رفتار خودشان است. گاهی دیگران به آنان ستم کردهاند و گاهی زمینخوردة رفتار خویشاند. آدمهایی که آسیبی از ستم دیگران دیدهاند، جنس تنهاییشان متفاوت است. ستمدیدهها، هم تلخی رنجی را که از دیگران دیدهاند تحمل میکنند... و هم احساس بیپناهی میکنند. بیپناهترین آدم زمین هم که باشی، باز خلوت تنهاییات مال توست... حتی اگر خدایی را باور نداشته باشی... حتی اگر «آزاد» نباشی.
۵ـ «جلاد» ی در کنار
آدمهایی که آسیب ستم خویش را دیدهاند؛ «رنجورترین» گروه تنهایان عالماند. آدمهای اینگونه در خلوت خودشان هم تنها نیستند. ندایی از درونشان مدام گوش دلشان را میپیچاند. آدمهایی که ستمی از «نَفْس» خودشان دیدهاند؛ بیپناهترین آدمهای جهاناند... «محکوم» اند اما از بخت بد، قاضی، دادستان، هیئت منصفه و حتی جلاد نیز با آنان در یک زندان محبوس است!... مدام در مَحکَمة خود اند. آدمهایی که ستمی از نفس دیدهاند؛ بیش از دیگران شایستة تَرَحُّماند... اما از نگاه دیگران، محکومانی ابدیاند... برای همین هم تنها و بیپناه میمانند.
۶ـ تکرار تیرگی
آدمهای تنها، به هر دلیلی تنها شده باشند؛ رنجورند... غمگیناند... زودرنجاند... و بیاراده. تنهایان عالم، بوی نامطبوعی دارند که برای تنهایان دیگر، آشناست. تنهایان که به هم میرسند؛ سکوت میکنند... چون توشهای لبریز از حرفهای مشابهی دارند که در کیسة بیحوصلگی میماند!
۷ـ خاکشدگان روی زمین
آدمهای تنها، «بدبین» میشوند... به خود و دیگران. اگر ستمدیده از دیگران باشند، به دیگران... و اگر از نفسشان آسیب دیده باشند، هم به خود و هم به دیگران بدبین میشوند... اما اگر «آغوش مهر» ی شانههای تنهاییشان را لمس کند؛ زود فرومیریزند و بغضشان میترکد. مشکل آدمهای تنها، یکیدوتا نیست... تنهایند چون آغوش مهری نیست... آغوش مهری نیست، چون تنها ماندهاند. آدمهای تنها، زود فراموش میشوند و زودمرگی، تلخترین بخش داستان تنهایان عالم است.
۸ ـ دستها
فقط تنهایان عالم میفهمند حضور آغوش مهری که محاکمهات نکند... سرت را به شانه بگیرد... خطایت را به رویت نیاوَرَد... سرشکستهات نکند... (و یاریات کند که «دوباره» آغاز کنی)؛ چقدر زندگیساز است. «زیارت»، مراجعة آدمهای تنها و سرشکسته به آستان بیمنَّت و تحقیر سرورانی است که بهانهها و یاوران شروعی دوبارهاند... و کیست که با «محمد(ص) و آل محمد(ع)» باشد و تنها باشد!؟ / دریافت، تلخیص و بازنویسی از کتاب شریف «مَفاتیحالجَنان»، چاپ اول (بیتاریخ) از شرکت «اسوه». صفحة ۵۵۹. «از زیارتنامة امامان مدفون در قبرستان بقیع مدینه» : ـ (و جَعَلَ صَلوتَنا عَلَیکُم رَحمَهً لَنا و کَفّارَهً لِذُنوبِنا اِذِخْتارَکُمُالله لَنا) خداوند، هنگامی که شما را به ما عطا کرد، درودفرستادن ما بر شما را رحمتی برای ما و وسیلة جبران گناهانمان قرار داد.
نظر شما