یادش بهخیر بیاعصابها از عجایب روزگار بودند. اما حالا با یه «دو دو تا چهار تای» سرپایی میتوانیم دریابیم که این خوشاعصابها هستند که از عجایب روزگارند. خیلی از این بیاعصابها را میتوانی سر ظهر تابستان بشناسی؛ درست زمانی که سبزیفروش سیار با چند باند و بلندگو تمامیت ارضی کوچه و خیابان و خانهها را به هم میریزد و اطلاعات قابل توجهی درباره قیمت سبزیها را با ولوم بالا فریاد میزند و در چهرهاش شادمانی و انرژی هویدا میشود. مخوفترین صحنه سینما را میتوانی در چهره بیاعصابهایی که با دمپایی لنگهبهلنگه سر از کوچه درمیآورند، ببینی. شاید کار آقای سبزیفروش همزمان با استراحت اهالی محل عاقلانه نباشد اما هیچکس نیست که بگوید اگر قرار باشد یکییکی لنگههای دمپایی را نثار این افراد کنی و لنگه در را با کوبیدن از جا دربیاوری، فقط به خودت و اعصابت و جیب مبارکت آسیب میرسانی بنده خدا!
این فقط یک نمونهاش بود. بیاعصابها علایم بیشماری دارند. بعضیها بهخودیخود بیاعصاب هستند، بعضیها دوست دارند بیاعصاب باشند و بعضیها هرقدر تلاش میکنند بیاعصاب باشند، نمیشود!
البته در پی استقبال مردم از بیاعصابی در کوچه و بازار، روند رو به رشدی را در دنیا شاهد هستیم. تاریخ ثبت کرده که این بیاعصابها بودند که باعث شدند رانندههای تاکسی دستگیره شیشه عقب پشت سرشان را بردارند، از بس که فرت و فرت آن را بالا و پایین کشیدند. شاید هم برعکس. چه کسی باورش میشود که عدهای از این بیاعصابها هنرمندان باشند؟ آن هم از نوع خوانندهها؟ حتماً شما هم مثل من در طول روز برای رفت و آمد از تاکسی استفاده میکنید. حتماً از این ۵ یا ۶ تاکسی، ضبط ۲ تا روشن بوده است و حتماً به محتوای آن ترانه دقت کردهاید. جایی میخواندم که «لعن و نفرین به عشق و توهین و ناسزاگویی به معشوق با آموزههای اصلی ادبیات و معیارهای روان سالم انسانی هماهنگ نیست.» واقعاً نیست! کسانی که این ترانهها را مینویسند و کسانی که میخوانند، به رشد کافی و بلوغ فکری و فرهنگی و هنری نرسیدهاند. این آدمها واژه عشق را بد و زشت و بیمعنی ترجمه کردهاند و عدهای هم مشتری آنها هستند که خیلی بدسلیقگی به خرج میدهند. این یعنی چه که «برو بمیر که بیتو دنیا بهتره»؟! به نظر شما شعر و ترانه جای تبادل نفرت و ناسزاست و میتوانیم آن را ابزاری برای انتقال حس انتقامجویی بدانیم؟ بقیهاش بماند برای هفته آینده.
نظر شما