قدس آنلاین - رقیه توسلی: از آنها که قصه ی قناسه های ظلم شان تاریخ را پُر می کند... و فاطمه و حسن و مهدی و زینبی دارد که روح را می چلانند...
یادداشتِ امروز، روایت محبوبه ی چشم به راه شهر من است... روایت لیلی که حکایت عشق می داند و «لبیک یا زینب»... سرگذشت همسرِ شهید مدافع حرم، محمد بلباسی... که دلتنگی هایش را در طومارهای خیس، سال هاست که به آدرسِ راهیان نور، اردوهای جهادی و جبهه ی مقاومت پست می کند...
او که بارها نیمه ی جانش را می بخشد به میدان دلدادگی... و مجنون اش را بدرقه می کند... نیامده، آیة الکرسی بدرقه ی مردش را می خواند و دست می شوید از شیرینی دو استکان مهربانیِ همسرانه... از تکیه گاه روزگارش...
آنقدر قناعت پیشگی و صبر، پای چرخ و فلک می ریزد که می شود عائله ی خداوند... می شود مادرِ بیت الشهدا...
روایت بانویی ست که با رزمنده ی شهیدش، گفتن ها دارد... از تیر و ترکش و خمپاره ی دوری... از عرض شادباش و شکر...
یادداشتِ امروز، واگویه ی مقتل هایی ست که می خواهد تفحص شود. روایت معشوقی که حرف روی حرف عاشق اش نمی آورد و به قدر یک نگاه و لبخند، قانع است. قدر دیداری که آنجا سلامی باشد و شوری... درد و دلی باشد و قبری و شیشه ی گلابی...
مرد مؤمنی آنجا در خاک آرمیده باشد که زینب اش را ندیده اما در پیشگاه بانوترین زینب عالم، سرافراز است...
آری... این یادداشت داستان محبوبه ایست که در گوشِ جهان، هنوز زمزمه می کند: حرف آخر با خدا... با عشق...
نظر شما