تحولات منطقه

علی محمدزاده: قرن‌ها پیش وقتی حاکم وقت از گفتار و رفتار جوانی که پدر بزرگوارش را به خاطر همین روشنگری‌ها به شهادت رسانده بودند احساس خطر کرد، با ارسال پیکی به مدینه او را مجبور به مهاجرت به شهری به نام مرو کرد.

«زیر سایه خورشید» از شلمچه تا موصل
زمان مطالعه: ۱۵ دقیقه

به گزارش قدس آنلاین، آن جوان که علی بن موسی الرضا(ع) نام داشت، به اجبار این هجرت سیاسی را پذیرفت، چون می‌دانست که اگر قبول نکند، او را نیز به نحوی به شهادت خواهند رساند و از سوی دیگر رسالت تبلیغ دین جد بزرگوارش اهمیت ویژه‌ای داشت و هر روز زنده بودنش ارزشمند بود، بنابراین بر اساس نوشته برخی مورخان ایشان حدود سال ۲۰۰ هجری مدینه را به مقصد مرو ترک کرد.
نوشته‌اند امام رضا(ع) مرداد یا شهریورماه آن سال از بصره به سمت ایران حرکت کرده و مقصدشان اهواز در ایران بوده است.
حال تصور کنید آن روز امام غریبانه بی‌بیرق و لشکر و شاید با برخوردهای ناشایست از سوی مأموران حکومت مأمون وارد ایران شد و دشمنانش تصور می‌کردند با دور شدن ایشان از مدینه تفکر نبوی هم به فراموشی سپرده خواهد شد، اما تاریخ نشان داد آنچه فراموش شده حکومت بظاهر پرشوکت دشمنان اهل بیت است.
آن روز امام رضا(ع) بیرقی نداشت، ولی امروز ذره ذره حرمش، پرچم و گلدسته‌های بلند و حتی زائرانش عزیزند و خدمت در زیر این پرچم مایه فخر است، حالا با گذشت قرن‌ها از آن روز هر ساله و در ایام دهه کرامت پرچم زیبای حرم رضوی به نقاط مختلف کشور و جهان فرستاده می‌شود و نام این اقدام را «کاروان زیر سایه خورشید» گذاشته‌اند.
آنچه در ادامه می‌خوانید، حاشیه‌هایی از سفر کاروان «زیر سایه خورشید» به کشور عراق است، اگر آن سال‌ها امام رضا(ع) بی‌هیچ تشریفاتی از عراق خارج شد، حالا و در تقارن زمانی احتمالی مردادماه پرچمش با تکریم و تعظیم فراوان وارد این کشور می‌شود.
*بغض سیم‌های خاردار
مرز شلمچه، ورودی کاروان «زیر سایه خورشید» به کشور عراق است، دشت بی روحی که یادآور روزها و شب‌های عروج مردان بی ادعایی است که برای پاسداری از خاک میهن تا آخرین نفس ایستادند و ایستاده جان سپردند تا زانوی عزت ملتشان خم نشود.
این سوی مرز، نمادهایی از شهدا وجود دارد، اما وقتی قدم در خاک عراق می‌گذاری، تنها نماد و یادگار آن روزها، سیم‌های خارداری است که با زنگار بسیار، تن به گرمای سوزان آفتاب فراموشی سپرده‌اند.
اما گویی تنشان پر از بغض است، بغض‌های به جامانده از شب‌های عملیات، بغض جوانانی که با ندای یا حسین و به عشق رسیدن به حرمش جنگیدند، گویی همین دیروز بود که فرزندان این سرزمین با سربند «یا ابوالفضل(ع)» و «یا زهرا(س)» و با رمز «یا اباعبدالله الحسین(ع)» در «بیت المقدس۷» شرکت داشتند و شماری از آن‌ها پشت همین خاکریز‌ها و سیم‌های خاردار به عرش پرواز کردند و یا امام رضا(ع) گویان از میان ما رفتند.
حالا یعنی ۲۹ سال پس از عملیات «بیت المقدس۷» پرچم حرم امام رضا(ع) با عزت و احترام و در میان استقبال جمعی از مردم و مسئولان شهر بصره وارد کشور عراق می‌شود و هنگام گذر از کنار این سیم‌های به هم تنیده فولادی، تنها آرزو می‌کنم ای کاش امروز به جای من یکی از همان مردانی بود که شب گلوله باران دشت شلمچه پشت این سیم‌ها شاهد شهادتین همسنگرانش بوده است.
خلاصه اینکه هر پیچ و خم این سیم‌های کهنه، حکایت‌هایی در خود دارد که سهم من و امثال من از فهم آن‌ها فقط حسرت است و حسرت.
* یک جرعه ضریح
در میان استقبال گرم شمار زیادی از مردم بصره وارد مسجد العبادی می‌شویم که سران قبایل عشایر منطقه آمده‌اند تا با بوسه بر پرچم امام مهربانی‌ها عرض ارادتی نمایند و شاید حاجاتی دارند که به امید برآورده شدنش چشمان نمناکشان را می‌بندند و دلشان را راهی مضجع شریف این امام همام می‌کنند.
اما مقصد بعدی، ما را تا کنار پنجره فولاد می‌برد. کاروان حامل پرچم وارد بیمارستان تخصصی اطفال بصره که می‌شود، گویی قیامت است، همه از جا برمی‌خیزند و به سراغ کودک مریض‌شان می‌روند تا شفای بیماری سخت او را از امامی بگیرند که به شفا و ضمانت شهره آسمان و زمین است.
چشمان مادران چون ابر بهاری می‌بارد و آرام آرام بر شمار شانه‌های لرزان و چشم‌های پر از بغض و گریه افزوده می‌شود، دیدن کودکان معصومی که با غول سرطان دست و پنجه نرم می‌کنند، غم سنگینی در وجود همه می‌ریزد که گویا راهی جز اشک ریختن ندارند.
اینجا گوشه‌ای از شهر بصره عراق است، اما انگار روح و دل همه به پنجره فولاد امام رضا(ع) پیوند خورده است و هر کس به زبان خودش نجوا می‌کند و یک جرعه ضریح می‌خواهد، تصویر روی صفحه دوربین‌ها هم دیگر واضح دیده نمی‌شود و چشمان همه پرده‌ای از اشک دارد.
والدین کودکان بستری در این مرکز، آمدن پرچم امام رضا(ع) به این محل را معجزه‌ای می‌دانند و به امید شفا، فرزندشان را به زیارت آن متبرک می‌کنند.
* موریانه‌های ناامنی
دیدار با مراجع عراق هم نکات ظریف و بااهمیتی دارد که تذکری است برای ما که قدر داشته‌هایمان را بیشتر بدانیم. آیت الله محمد اسحاق الفیاض چند بار این جمله را بر زبان می‌آورد که قدر امنیت کشورتان را بدانید. او داعش و تفکر تفرقه افکنانه را چون موریانه‌هایی می‌داند که به هرجا راه پیدا کنند جز ویرانی چیزی برجا نمی‌گذارند.
آیت الله بشیر حسین نجفی دیگر مرجع تقلید شیعیان عراق هم والاترین شکل امر به معروف را تبلیغ اهل بیت(ع) و فضایل اخلاقی سفارش شده از سوی این بزرگوران برمی‌شمارد. او اهل بیت(ع) را مایه برکت زمین می‌داند و می‌افزاید: ترویج فرهنگ رضوی یکی از زیباترین و ارزشمندترین اقدامات است که به برکت وجود حکومتی شیعی در ایران صورت می‌گیرد.
آیت الله محمد سعید حکیم میزبان دیگر کاروان حامل پرچم امام رضا(ع) نیز اهل بیت(ع) را بهترین بهانه اتحاد می‌داند و می‌گوید: اصلی‌ترین آسیب جامعه اسلامی مسئله تفرقه است، زیرا دشمنان می‌دانند اگر مسلمانان با هم متحد باشند، دیگر فرصت استعمار و استثماری به دست نخواهند آورد، بنابراین همواره از طریق ایجاد گروه‌های تکفیری و ایجاد ناامنی به دنبال برهم زدن وحدت مسلمانان هستند.
* جایی که همه احساس حقارت می‌کنند
رفتن به حرم مولای متقیان آن هم با پرچم مطهر رضوی این احساس را در آدمی به وجود می‌آورد که عزیزترین زائر حضرت شده‌ای، اما وقتی مقابل ایوان بلند نجف می‌ایستی حقارتی عجیب وجودت را فرا می‌گیرد، گویی اینجا همه چیز کوچکتر می‌شود، آخر صاحب خانه علی(ع) است و بزرگی‌اش را حد و مرزی نیست و تنها باید سرت را پایین بگیری و اذن ورود بگیری و آنگاه است که با خود می‌گویی «ایوان نجف عجب صفایی دارد».
گرداندن پرچم رضوی در میان زائران حرم امام علی(ع) هم لحظات تکرار نشدنی است، برخی امام را به صاحب پرچم قسم می‌دهند تا حاجاتشان برآورده شود و بی تردید می‌دانند که امام رضا(ع) آن قدر عزیز جد بزرگوارشان هستند که به خاطر نام او هم که شده حاجاتشان را خواهند گرفت.
* جاده‌ای پر از میزبان
نجف تا کربلا مسیر حرکت کاروان‌های پیاده که در اربعین حسینی چون سیلی از جمعیت به راه می‌افتند، بی شک تنها جاده و مسیری در کره خاکی است که پر از میزبان است، میزبانانی که اگر میهمانی وارد خانه آن‌ها نشود یا دعوتشان را قبول نکند، مجازاتی می‌دانند که سیدالشهدا(ع) آن‌ها را لایق پذیرایی از زائرانش ندانسته است.
مسیر پر از موکب‌هایی است که برای برپایی ایستگاه‌های پذیرایی و اسکان زائران اربعین تدارک دیده شده و جمع آوری نشده‌اند تا هر ساله و در آن روزهایی که یادآور روز محشر است، دوباره بهانه‌ای باشد برای شفاعت.
* خوشبخت‌ترین قطعه زمین
کربلا، امام حسین(ع) و ابوالفضل العباس(ع) واژه‌هایی که از کودکی در ذهن هر مسلمان و شیعه‌ای یادآور تلخ‌ترین جنایت است، وقتی به این شهر می‌رسیم آفتاب در حال غروب کردن است و گویی هنوز از ظهر روز عاشورای قرن‌ها پیش بغض دارد و پر از اندوه است. 
بین الحرمین خوشبخت‌ترین قطعه زمین است، مسیری که از هر دو سو به بهشت ختم می‌شود. این روزها قدم زدن در این مسیر آرامش بخش است، اما وقتی فکر می‌کنم آن روز که همین جا یزید و یزیدیان آن جنایات هولناک را مرتکب می‌شدند این زمین بیچاره باید بغضش را فرو می‌خورد و تنها نظاره‌گر وحشیگری آن‌ها می‌شد، چه عذابی کشیده می‌دانم دیگر حس به خود بالیدن ندارد.
* میلاد نور در پیشگاه ماه
بین الحرمین و حرم امام حسین(ع) و ابوالفضل العباس(ع) آذین بندی شده و همه جا پر از نور و گل است. روز میلاد ثامن الحجج(ع) کنار بارگاه سالار شهیدان بودن برای زائران لذتی وصف ناپذیر است و این ضیافت آنگاه کامل می‌شود که یکباره پرچم امام رضا(ع) را مقابلشان می‌بینند.
اما صبح آن روز وقتی خورشید تازه داشت بالا می‌آمد و بسیاری از زائران خواب بودند، کبوتران زیادی رو به سوی گنبد قمر بنی هاشم نشسته بودند و گویی آمده بودند تا میلاد سراسر نور امام هشتم(ع) را به ماه زمینیان تبریک بگویند، ولی دلم می‌خواست تعدادی از کبوتران بال می‌گشودند و به سوی بقیع می‌رفتند.
کمی آن سوتر حرم سیدالشهدا(ع) هم لبریز از شادمانی است، مولودی خوانی و پخش گل و شیرینی در طول روز ادامه دارد و در چشم و بیان همه ذوق زیارت پرچم بارگاه منور رضوی موج می‌زند و اینجاست که غربت امام رضا(ع) بیشتر معنا می‌شود.
* قصه‌های آشنا
بارها قصه‌های عجیب و غریب از اتفاقاتی که برای زائران یا دوستداران ائمه(ع) پیش آمده را شنیده‌ایم که در ظاهر هیچ پاسخ منطقی برای آن نداریم. در این سفر هم چند نمونه از این رخدادها را شاهد بودیم، اینکه در یکی از روزهای سفر دیدار از پیش برنامه ریزی شده به دلایل امنیتی لغو شد و اعضای کاروان در محل استقرار نشسته‌اند که یکی از روحانیون جوان پیشنهاد می‌دهد سرزده به یکی از بیمارستان‌های شهر بروند.
پس از چند دقیقه شماری از اعضای کاروان پرچم حرم مطهر رضوی را برداشته و راهی بیمارستان می‌شوند. اولین جوان که از مجرومان جنگ با داعش است به محض دیدن پرچم با چشمانی پر از اشک می‌خندد، وقتی دلیلش را می‌پرسند، می‌گوید من خادم حرم امام حسین(ع) و عضو حشدالشعبی هستم که مجروح شده‌ام، دیشب در خواب از امام حسین(ع) خواستم زیارت امام رضا(ع) را نصیبم کند و امروز پرچم حرم مطهرش به اتاق من آمده است.
پس از خروج از اتاق این مجروح، پرچم در بخش‌های دیگر بیمارستان هم گردانده می‌شود، اما باز در آخرین اتاق قصه‌ای عجیب رقم می‌خورد. جوان مجروح به محض دیدن پرچم بهت زده ذکر یا امام رضا(ع) را تکرار می‌کند و با شعف می‌گوید، امام رضا(ع) خواسته مرا اجابت کرده، چون روز گذشته در حال تماشای برنامه‌ای بودم که کاروان حامل پرچم رضوی در مرکز تخصصی کودکان سرطانی بود همان لحظه دلم هوای مشهد کرد و گفتم کاش می‌شد من هم می‌توانستم این پرچم را زیارت کنم، امام رضا(ع) صدای مرا شنیده و امروز به زیارت پرچمش مشرف شدم.
* یک دست برای عباس(ع)
در یکی از بیمارستان‌ها جوان مجروحی که یک دستش را در جنگ با داعش از دست داده پرچم امام رضا(ع) را گرفته و زار می‌زند که ای کاش هدیه‌اش از سوی ابوالفضل العباس(ع) پذیرفته شود. آرزو می‌کند زودتر به جبهه برگردد و دست دیگرش را هم به اربابش تقدیم کند. می‌گوید فقط می‌خواهم با اربابم ابوالفضل(ع) محشور شوم و اگر ایشان مرا قابل ندانند درد دلم را به امام رضا(ع) خواهم گفت.
* وقتی خواب ائمه جُرم بود
یکی از رانندگان که از مخالفان سرسخت صدام بوده است و سال‌ها در حال فرار بوده می‌گوید، باورم نمی‌شود در کشور عراق دوستداران اهل بیت(ع) دست به سینه ایستاده‌اند تا پرچم امام رضا(ع) را زیارت کنند، زیرا دوران پر از خفقان صدام را خوب به یاد داریم که با دوستداران اهل بیت(ع) و بویژه شیعیان چه برخوردهایی می‌شد.
او می‌گوید: فردی را می‌شناختم که در زمان حکومت بعث گفته بود امام رضا(ع) را خواب دیده است و وقتی این موضوع به گوش بعثی‌ها رسید او را گرفتند و به جرم خواب دیدن امام رضا(ع) به زندان انداختند.
* عظمت روح الله
مقر نیروهای مردمی عراق یا همان حشد الشعبی در استان بصره یکی از مقاصد کاروان «زیر سایه خورشید» بود. مسئولان این مرکز از فتوحاتشان گفتند و نقش مرجعیت در اتحاد بیشتر ملت عراق برای مقابله با تکفیریان، اما نکته‌ای که بارها به آن اشاره کردند درایت و آینده نگری امام خمینی(ره) بود.
به گفته آن‌ها، امام خمینی(ره) هنوز زنده است، چون تفکر ایشان هنوز زنده است و هر روز بالنده‌تر می‌شود. تمام تحولات سال‌های اخیر نشان داد که ایشان دقیق‌تر از همه و سال‌های سال قبل‌تر از بروز نشانه‌های انحراف و تکفیر، مسئله فتنه انگیزی دشمنان اسلام را درک کرده بودند و یکی از بهترین راه‌های مقابله با آن را اتحاد بین عموم جامعه فارغ از تقسیم بندی‌های معمول می‌دانستند که بسیج مردمی بارزترین نمونه آن است که به لطف خدا پس از تشکیل نیروهای مردمی در عراق که با فتوای جهاد مراجع بود، شاهد شکست‌های پی در پی تکفیریان داعشی هستیم.
* تدریس ولایت فقیه و جهاد  
رفتن به چند حوزه علمیه هم از جمله برنامه‌ها بود که هر کدامشان روایتی داشت. یک مجموعه بزرگ که در زمان صدام ساخته شده بود که مثلاً چیزی شبیه دانشکده افسری حزب بعث بوده حالا بر سردر آن نام امام خمینی(ره) نصب شده و اندیشه‌های دینی در آن تدریس می‌شود و نشانی از حزب بعث و باورهای پوچشان نیست.
در یک حوزه دیگر جهاد و ولایت فقیه از اصلی‌ترین سرفصل‌های دروس آموزشی است و کتاب «ولایت فقیه» نوشته آیت الله حیدری عضو خبرگان رهبری به عنوان منبع درسی است براستی چه می‌شود که در کشوری که تا همین چند سال پیش شیعه و ولایت فقیه از واژگان ممنوعه بود و جهاد معنا نداشت، حالا ضروت آن احساس شده تا جایگاه و نقش ولایت فقیه در ایجاد وحدت در جامعه تبیین شود.
* بسیج باورها
اما هر چقدر از زیبایی‌های پنهان در بسیج مردمی عراق یا همان حشدالشعبی بگویم کم است، بسیجی که بی شباهت به بسیج کشور خودمان نیست. آدم‌هایی از طیف‌های مختلف اجتماع، با باورهای متفاوت و پیر و جوان در کنار هم برای یک هدف لباس رزم پوشیده‌اند و آن نابود کردن تکفیر و تفرقه است.
راننده یکی از خودروها جوان رشیدی است که می‌گویند اهل تسنن بوده و شیعه شده و حالا در خط مقدم مبارزه با داعش است.
مرد میانسال تنومندی که گردنبند صلیبش روی لباس نمایان و بیانگر مسیحی بودنش است، می‌گوید: جنگیدن با دشمنان دین وظیفه پیروان تمام ادیان الهی است و مسیحی و مسلمان نمی‌شناسد.
او می‌گوید: وقتی در کتاب مقدس مسلمانان از مریم مقدس یاد شده، یعنی اینکه ریشه ادیان الهی یکی است آنچه امروز در عراق اتفاق افتاده دشمنی عده‌ای بی دین با اصل دینداری است، بنابراین من افتخار می‌کنم که در کنار برادران مسلمان خودم علیه فرقه گمراه داعش می‌جنگم.
در یکی از پایگاه‌های اطراف شهر بیجی در نزدیکی موصل چند جوان ایرانی را می‌بینم یکی از آن‌ها می‌گوید سه سال است در عراق حضور دارد و دیگری جوانی رشید به نام حسن که ۲۲ ساله و اهل قم است اولین چیزی که جلب توجه می‌کند دماغ عمل کرده اوست در یک لحظه خودم را در یکی از خیابان‌های ایران تصور می‌کنم که اکثر ما وقتی با چنین آدم‌هایی روبه رو می‌شویم به همه چیز فکر می‌کنیم جز اینکه شاید برخی از آن‌ها از آن دسته آدم‌هایی باشند که برای دفاع از دین و باورشان حاضرند از تمام آسایش و آرامش‌شان چشم بپوشند و در برهوت دشت‌های سوزان موصل به جنگ با داعش بروند.
حسن می‌گوید: سال ۹۳ چند ماه در عراق بوده و یکی از دوستانش شهید می‌شود و خانواده او می‌خواهند که به ایران بازگردد، ولی پس از مدتی موفق می‌شود آن‌ها را راضی کند و از اوایل سال گذشته دوباره به عراق آمده و در بسیج مردمی عراق علیه داعش می‌جنگد.
نیروهای مستقر در پایگاه بیجی نشانی پیرزنی را هم می‌دهند که از روزهای اول جهاد برای رزمندگان نان می‌پزد، ولی وقتی به خانه او مراجعه می‌کنیم حضور ندارد، اما همه او را می‌شناسند، پیرزنی که مردانه در منطقه مانده و فقط نان گرم به دست رزمندگان می‌دهد.
* دشمنی داعش با روشنگری
به هر شهری وارد می‌شویم، شاهد تخریب مساجد و به طور خاص مساجد شیعیان هستیم در نگاه اول تصور می‌شود داعش با شیعه مشکل دارد، اما وقتی چند کلیسا را هم می‌بینیم که به آتش کشیده‌اند و بخش‌هایی از آن را تخریب کرده‌اند تنها یک معنا دارد، اینکه داعش و سران تکفیری‌اش با روشنگری آن هم روشنگری مبتنی بر نگاه الهی مشکل دارند.
کلیسای شهر الحمدانیه را آتش زده‌اند، اما باور پیروان مسیح سبزتر از قبل است و حالا یقین دارند داعش جز دولت ابلیسیان، چیز دیگری نیست.
مساجد حضرت ابوالفضل(ع) و امام حسین(ع) در محله قبه موصل که شیعه نشین است هم توسط داعش تخریب شده که آیت الله حیدری امام جمعه موقت اهواز و عضو خبرگان رهبری هنگام حضور کاروان «زیر سایه خورشید» در جمع مردم منطقه می‌گوید: داعش مساجد شما را تخریب کرده، ولی نمی‌داند که باور و ایمان یک ملت با خراب کردن چند دیوار و شکستن خشت از بین نمی‌رود دوباره خواهید ساخت، زیباتر و مستحکم‌تر از قبل و در آن فضائل اخلاقی و اسلامی را به فرزندانتان آموزش خواهید داد.
وقتی پرچم رضوی بر روی مسجد ویران شده امام حسین(ع) محله قبه بالا می‌رود، یک پیام برای داعشیان دارد که حقیقت ماندنی و باطل رفتنی است.
موصل قدیم، شهر ارواح
هر چه بیشتر به موصل نزدیک می‌شویم، نشانه‌های جنگ بیشتر و خشن‌تر می‌شود، چشم مردمانش هنوز پر از وحشت است، همراه خودروهای تأمین امنیت کاروان وارد مقر حشد الشعبی در موصل می‌شویم.
خانه‌ای بزرگ و مستحکم که در باغی بزرگ قرار دارد می‌گویند متعلق به یکی از پسرعموهای صدام بوده است. با خود می‌گویم ای کاش می‌شد دیوارهای این ساختمان از شنیده‌هایشان در زمان حکومت حزب بعث می‌گفتند، شاید آن روزها حرف‌های زیادی علیه انقلاب اسلامی، ایران، امام خمینی(ره) و پیروزی‌های لشکر عراق شنیده‌اند و امروز همان خانه امن دشمنان ایران اسلامی، به جایی تبدیل شده که فرماندهان شیعه بسیج مردمی نقشه هجوم به تکفیری‌ها را می‌کشند و صدای صلوات جوانان رزمنده به هر بهانه در فضای خانه می‌پیچد.
براساس برنامه ریزی‌ها عده‌ای از اعضا راهی «مسجد النوری» در محله موصل قدیم می‌شوند، جایی که ابوبکر بغدادی بر بالای منبر آن، حکومت خود خوانده‌اش را اعلام کرد و گروهی دیگر از اعضا راهی محله «قبه» می‌شوند.
محله «قبه» تنها محله شیعه نشین موصل است که ساکنانش ترکمن هستند در این محله دو مسجد امام حسین(ع) و «ابوالفضل العباس(ع)» توسط داعش ویران شده، اما نکته جالب دیگر اینکه به گفته اهالی، خیابانی در این منطقه وجود دارد که از زمان حکومت صدام به نام امام خمینی(ره) نامگذاری شده است.
در این بخش از شهر تخریب کمتری صورت گرفته، اما در محله قدیمی موصل و محدوده مسجد النوری اوضاع متفاوت است. خیابان‌ها بی‌شباهت به تصاویری که از هیروشیما دیده‌ایم نیست همه چیز ویران است، فضای وهم انگیزی دارد ساختمان‌های بتونی فروریخته و آوار میان کوچه‌ها حکایت از گلوله باران سهمگین منطقه دارد اجساد متلاشی شده داعشیان در چند نقطه دیده می‌شود گودال‌هایی که از اصابت گلوله‌های توپ یا راکت‌های هواپیما ایجاد شده آن قدر عمیق است که به هر بیننده‌ای می‌فهماند برای بازپس گیری وجب به وجب این بخش خون‌ها ریخته شده است.
اندکی که نور آفتاب کم می‌شود هوا پر از اوهام و دلهره می‌شود، گویی همه جا پر از ارواح ابلیسی است و هر لحظه ممکن است بخشی از سقف‌ها و دیوارهای نیمه فرو ریخته دوباره منفجر شود، خروارها آوار جهالت و توحش بر تن موصل سنگینی می‌کند، داعش را باید دولت ابلیسیان و عصیانگر شهوتران دانست که باوری جز پرستش شیطان ندارند.
*کلام آخر
وقتی از مرز ایران قدم بیرون می‌گذاری و به کشورهایی چون عراق و افغانستان می‌روی، قدر داشته‌هایت را بیشتر می‌دانی، امنیت اصلی‌ترین و مهم‌ترین ثروت است که اگر نباشد هیچ ثروتی ارزش ندارد و اینکه تفرقه مادر تمام بدبختی‌هاست و تا اتحاد باشد امنیت هست.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.