قدس آنلاین - رقیه توسلی: این جملات اصلاً شخصی نیست. با هر کسی که این روزها نشست و برخاست کردم و نظرات شان را شنیدم، کمابیش این عظیم الجثه ی مربع را ستودند. این چغرِ سنگین وزن را. یکی بیشتر و یکی کمتر مثل من.
او که سال هاست بودن و نبودنش، لبخند بر لب می آورد اگر شوالیه ات باشد در ساعت های داغِ بی امان.
تماشاکردنش از دور هم خوشحال کننده است چه برسد به اینکه شمشیر دفاع هم برایت بکشد و نیزه هایش را خرجِ سلامت و آرامش ات بکند.
دوستان و آشنایان از او به عنوان عزیزِ پُرخرجی یاد می کنند که باید حواس شان به او باشد. البته بحثی درکار نیست. چون او رفیق بامرامی ست که پابه پایمان در خنکای بربادرفته می آید. خرداد می آید. تیر می آید. مرداد می آید. شهریورهم.
هر وقت که سلامش کنیم، بی غرور و مهربان، جواب مان می دهد. چون اربابی و خَدَمی.
و نکته ای نیست در اینکه چند ماه عرق ریزان را زیرورو می کند و شرجی را می بلعد و به برکت سیستم محترمش، سرما می پاشد. در اینکه رامِ تصمیم ماست. مجادله نمی کند و خاموش و روشن اش از زمین تا آسمان، توفیر دارد!
پس حالا که به شکر الهی، کولر اختراع شده و از هَل هَل زندگی سوزان می توانیم بدویم به سرپناهی که باد مصنوعی و مجازی دارد؛ کمتر برق مصرف کنیم، بیشتر پیک ساعت را بفهمیم، کمتر صورت از غُرغُر، منقبض کنیم و بیشتر سراغ شربت خاکشیر و بهارنارنج را بگیریم.
و متشکر باشیم از خُنک کنندگی پنل و موتور. از دوقلوهای شفیقی که با دستگاه مکش شان، خانه هایمان را سرحال نگه می دارند و هزاران البته، لبخند کج و کوله مان را.
نظر شما