قدس آنلاین- «سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت / هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان، دستها پنهان / نفسها ابر، دلها خسته و غمگین / درختان اسکلتهای بلور آجین / زمین دلمرده، سقف آسمان کوتاه / غبار آلوده مهر و ماه / زمستان است».
با زمستان و حال و هوایش دشمنی نداشت. اصلا زاده «اسفند» بود و کیست که با فصل تولدش سرِ جنگ داشته باشد؟ «مهدی اخوان ثالث» با حال و هوای سیاسی، اجتماعی زمان سرودن شعرش انگار سرِ جنگ داشت و همین شد که بر خلاف دیگر شاعران ِ عادت زده، که بهار، ذوق و شوق شاعری شان را می جنباند، زمستان را برای سرودن به خدمت گرفت.
آق علی عطّار
زمستان سال ۱۳۰۷ در مشهد به دنیا آمد. پدرش – علی - از یزدیهای مهاجرت کرده به مشهد و مشغول به تهیه و فروش گیاهان دارویی بود. حتی همین امروز و با گذشت ۹۰ سال، مشهدی ها اصیل، «آق علی عطار» و شهرتش را از یاد نبرده اند. «عطار» های یزدی الاصل و حالا مشهدی شده، سه برادر بودند و به همین دلیل در مشهد به «اخوان ثالث» معروف شدند. می گویند «مهدی اخوان ثالث» پس از تولد فقط یک چشمش باز شده و دومی بسته مانده بود. خودش در این باره گفته است : «… خدا به من رحم کرد و الّا حالا دنیا را با یک چشم میدیدم. پدر من عطار - طبیب بود و مادر هم کارش خانهداری و بعدها هم دعاگویی و نماز و طاعت و زیارت امام رضا و از این قبیل. بعد از مدتی با درمانهای پدر و دعاهای مادر ونذر و نیازهایش آن چشم دیگر را هم به دنیا گشودم. اما حالا با دو چشم می بینم».
اول تار بعد شعر
پیشتر از شعر، به موسیقی علاقمند شد. از کودکی – چه بسا پنهانی – شده بود شاگرد استاد «سلمان روح افزا» و عاشق تار. با «تار» مدتها زندگی کرده بود و گاه همه زندگی اش شعر بود و نغمه هایی که در جان سیمهای تار می ریخت. «مهدی اخوان ثالث» در باره ذوق و پیشنیه موسیقیایی اش گفته است: «پدرم مردی بود ـ یادش برایم گرامی ـ که به قول معروف، روی خوش به بچه نمیخواست نشان بدهد، به پسرش به فرزندش یعنی اخمها در هم کشیده و از این قبیل و من مانده بودم چه کنم؟ ... من نمیگذاشتم پدر بفهمد که من با ساز سر و کار دارم، چون میدانستم تعصبش را. برادرش را وادار کرد که تار را دور بیندازد و کار نکند و اینها، تار برادرش را که عموی من باشد، من گرفتم ... پدرم گفت باباجان این کار را دیگه نکن. گفتم چه کاری؟ گفت همونی که گفتم. خوب البته فهمیدم چی میگه. بعد گفتم چرا آخه باباجان، مثلاً به چه دلیل؟ گفت که دلیلش رو میخوای؟ گفتم: بله. گفت: این نکبت داره، صدای شیطانه ... » .
دیپلم ناقص
اتفاق شگرفی نیست اینکه «مهدی اخوان ثالث» نه تحصیلات دانشگاهی دارد و نه تحصیلات آکادمیک در زمیته شعر و ادبیات. البته شاعر و ادیب تحصیلکرده کم نداریم اما در ایران شاعر مکتب نرفته و دانشگاه ندیده هم چیز نادری نیست. «مهدی» در مشهد به هنرستان می رود و رشته «آهنگری» می خواند و در همین رشته هم مشغول به کار می شود. گواهش شعری است که : «پینه دستم گواهی میدهد کز اهل کارم». در باره دانشگاه نرفتنش از قول دکتر «شفیعی کدکنی» بخوانید: «بعد از پایان هنرستان برای اینکه بتواند وارد دانشگاه شود باید کلاس دوازده را امتحان میداد ... از «محمد قهرمان» و خودش نیز شنیدم آنها با هم در امتحان کلاس دوازده شرکت میکنند و «اخوان» که هیچ از فیزیک و شیمی و ریاضیات سرش در نمیآمده است...پایین ورقه امتحان بعد از نوشتن مقداری مطالب غیر مربوط به سئوال این بیت را مینویسد که : برای یکی نمره بیفروغ/ نشاید از این بیش گفتن دروغ! و چون هیچ نمرهای نمیگیرد ... و همچنان محروم از دیپلم میماند تا آخر عمر!
استادی در دانشگاه
«اخوان» با همه بی مدرکی اش انگار «استادی» اش را از کارگاه ذوق و مطالعات و عرق ریزانهای بی پایان روحی اش گرفته بود. استادی اش را همه اهل شعر قبول داشته و دارند. گواهش هم به جز آثار و اشعار کم مانندش و حتی بی مانندش در شعر نیمایی، معلمی کردنش در دانشگاههای مختلف است. البته این به جز سالها معلمی در مدارس مختلف بود. زندگی و گذشته شاعرِ «تو را ای کهن بوم و بَر دوست دارم» فراز و نشیب هم کم ندارد. از فعالیت های سیاسی اش و دستگیری و زندان رفتنش پس از کودتای ۲۸ مرداد که حاضر نشد چند خط بنویسد و آزاد شود تا کنار کشیدنش از عالم سیاست و البته سیاسی کردن برخی اشعارش و حرفهایش در دهه ۶۰ و گوشه نشینی اش.
سید علی آقا
زرتشت اخوان ثالث – فرزندش – ۳ سال پیش وقتی یادداشت و شعر منتشر نشده ای از او که برای رهبر انقلاب نوشته بود، منتشر شد در پاسخ به خبرنگاری که از رابطه «اخوان» با رهبری پرسیده بود گفت : «ارتباط پدر با آیت الله خامنه ای ارتباط کاملاً واضح و مشخص بود و همه هم در باره آن می دانند...» . بیراه نمی گفت. البته خودش هم نظر رهبری را در براره اینکه «اخوان» از بزرگان شعر نو و نیمایی است لابد شنیده بود و یا انی نقل قول از ایشان را که : «شاید بتوان بر اساس اشعار بسیاری از نوپردازان نقیضه ساخت و کاری خواندنی هم خلق کرد. اما زبان «اخوان» ظرایف و ظرفیتهایی دارد که مشکل بتوان آن را تقلید کرد و بر آن نقیضه یا نظیره ساخت». پیشینه آشنایی و دوستی «اخوان» با رهبر انقلاب را می توان در خاطره «شفیعی کدکنی» هم دید: «سالهای حوالی ۱۳۵۰ آیتالله خامنهای در تهران به دیدنم آمد و ساعاتی را با هم به شعرخوانی صحبت گذراندیم...از حال مهدی اخوان ثالث جویا شدند و بعد گفتند همین الآن برویم احوالی از او بپرسیم. به در خانه اخوان که رسیدیم، آیتا... خامنهای کمی آنطرفتر ایستادند و من زنگ را زدم. آمد و در را باز کرد. با هم دست دادیم و سلامعلیکی کردیم و بعد مرا به داخل دعوت کرد که آرام به او گفتم: با سیدعلی آقای خامنهای آمدهام. اخوان به سرعت بیرون آمد و همینطور که به سمت ایشان میرفت با لهجه مشهدی و لحن شوخی های همیشگی به من گفت: «بَرِهچی خبر نکردی با آسیدعلیمی یَی که مُو اقلا وقتِ میام دم در، آستینامِه بزنم بالا که مثلا دِرُم مُورُم وضو بگیرُم»!
... وناگهان مرگ!
شهریور ۱۳۶۹، چند سالی بود به کمک دوستان، رنج و آثار دیابت کمتر شده بود، گوشه نشینی را رها کرده و حتی به دعوت محافل مختلف ادبی و فرهنگی سفر خارج رفته بود و انگار داشت گوشه نشینی و دوری گزینی اش را فراموش می کرد. تازه شور وشوقی پیدا کرده بود که میانجی گری کند برای برخی شاعران مقیم خارج. گفته بود «آیت الله خامنه ای» مرد فاضل و با شرافتی است، رویم را زمین نمی اندازد و ... مرگ اما ناگهانی سر رسید. آنقدر ناگهانی که هیچکس باور نداشت. از یک کسالت مختصر کار به بستری در بیمارستانی در تهران کشید و بخش مراقبت ویژه و ... هنوز دوستان داشتند آماده می شدند به عیادتش بروند که گفتند تمام کرد... شاعر شعرِ پر شکوه «زمستان» در تابستان سال ۱۳۶۹ از دنیا رفت.
Normal ۰ false false false EN-US X-NONE FA
نظر شما