به گزارش قدس آنلاین، دکتر ابراهیم یزدی را نسلهای امروزین بیشتر به نهضت آزادی میشناسند. چنان که نام او در ذهن نسل اول انقلاب، بیشتر با نام دولت موقت متبادر میشود. اما دکتر یزدی پیشینه و عقبه تاریخی خاص خود را دارد که قابل تأمل و بررسی است. ابراهیم یزدی داماد میرزاباقر طلیعه، از روحانیون مشروطه خواه و دوست نزدیک رشدیه است که به واسطه حضور در دستگاه عدلیه پهلوی اول، از لباس روحانیت بیرون آمد. همچنین همسر او نسبتی هم با بهزاد نبوی دارد.
برادر بزرگ ابراهیم، کاظم یزدی است که عضو اصلی تشکیلات مخفی موسوم به خداپرستان سوسیالیست بود و شاید هم پای برادر کوچکتر را هم به جلسات نخشب باز کرد. ابراهیم یزدی در خاطراتش(جلد نخست) از یک مأموریت مخفی سخن میگوید که تشکیلات مخفی نخشب بر عهده اعضا گذاشت که بدون افشای هویت خود، وارد سایر مجامع و تشکلها شوند! این شدکه ابراهیم یزدی باحفظ هویت تشکیلاتی و اندیشه سوسیالیستی خود در انجمنهای اسلامیدانشگاه تهران حضور یافت.
ابراهیم یزدی داروسازی خوانده بود و در تولید دارو کار میکرد و با این وجود در سال ۳۹ راهی بوستون آمریکا شد و ۱۸ سال در همانجا ماند. در دوران مبارزه او به اتفاق افرادی مانند دکتر چمران در انجمنهای اسلامیدانشجویان آمریکا فعالیت داشت و در انتشار نشریاتی مانند اسلام مکتب مبارز دخیل بود. یزدی و صادق طباطبایی (برادر خانم حاج احمد آقا) و برخی دیگر نسل جوان و شاخه خارج از کشور نهضت آزادی بودند که بین نجف و لبنان و اروپا در رفت و آمد بودند. طبعا گرایش آن ها بیشتر به امام موسی صدر بود و همین پیوند تا آخر عمر باقی ماند و آن ها در خاطراتشان هم همه منتقدان آقا موسی (و در صدرشان آیت الله آقا مصطفی خمینی) را در مظان انواع اتهامات قرار دادند و تلاش کردند دامنه اختلاف نظرها را به موضوع ترویج مرجعیت امام تقلیل دهند.
حال آنکه امام نه تنها خود به دنبال بسط مرجعیتش نبود بلکه همواره اطرافیان را نیز از دخالت در مرجعیت منع میکرد و آقا مصطفی نیز هرگز کاری بر خلاف نظر امام انجام نمیداد. مضاف بر آن چنانکه در خاطرات یاران امام منعکس شده اختلاف اصلی بر سر دیدار آقا موسی با شاه و ارتباط با دربار و نیز کم توجهی به فلسطینیان مقیم لبنان و مسائلی از این دست بود که البته علیرغم همه انتقادها هرگز ارتباط آقا مصطفی و آقا موسی به طور کلی قطع نشد. آقا مصطفی خمینی و حلقه روحانیون مبارز نجف تنها کسانی نیستند که مورد هجمه یزدی قرار گرفته اند بلکه او به مناسبت برخی روحانیان مبارز داخل ایران مانند خلخالی و بهشتی را هم مورد هجمه قرار داده است. خصوصا شهید بهشتی با آنکه ایشان یک بار برای حل اختلافات یزدی با سایر دانشجویان مبارز نیز گام برداشته بود. ابراهیم یزدی در میان روشنفکران نقش و جایگاه و سلوکی مانند مرحوم هاشمی رفسنجانی در میان روحانیون داشته است و خصوصا در نقل خاطرات میتوان او را اشبه الناس به هاشمی دانست!
ابراهیم یزدی در خاطراتش در بیش از ۵۰ مورد ادعاهای مختلفی از نقش خود در مبارزات مطرح کرده و تقریبا همه ابتکارات و فعالیتهای شاخص در نهضت امام را به خود نسبت داده است! (مانند سفر امام به پاریس، تدوین پیش نویس قانون اساسی٬ تشکیل شورای انقلاب و…). گذشته از خودمحور پنداری٬ یزدی گرفتار اغراق و غلو و روایت یک سویه و جهت دار و متاسفانه بعضا خلاف گویی نیز شده است. تا آنجا که برخی مدعاهای او بدون ذکر نام توسط شخص امام رد شده (مثل سفر به پاریس) و برخی دیگر توسط افرادی مانند سید احمد آقا خمینی که در بیانی نغز و در تریبون نماز جمعه گفته بود؛ «ابراهیم یزدی از دروغ گویی خسته نمیشود!» ابراهیم یزدی در جلد نخست خاطرات خود٬ با بیان ادله و ارجاعاتی٬ دکتر شریعتی را یک سوسیالیست و همسو با نهضت خداپرستان سوسیالیست معرفی میکند. این پیوند فکری و شاید هم عاطفی٬ تا آخر عمر شریعتی و بعد از فوت او باقی ماند و ابراهیم یزدی کسی بود که همزمان با درگذشت دکتر شریعتی به نجف رفت تا از امام پیام مناسبی (به زعم خود) بگیرد. او انتظار داشت امام برای دکتر از لفظ شهید شریعتی استفاده کند اما امام در پاسخ مکتوب خود به همه پیامهای تسلیت٬ خطاب به ابراهیم یزدی٬ حتی از لفظ مرحوم شریعتی نیز استفاده نکرد و تعبیر فقد دکتر شریعتی را به کار بست و در ضمن پیام تاریخی اش٬ نسبت به اختلافات در صفوف مبارزه هشدار داد.
یزدی انسانی به غایت پیچیده بود٬ چنانکه بعد از سفر مهندس بازرگان به پاریس و مذاکرات ناموفق و ناتمام او با امام٬ و بازگشت قهرگونه بازرگان٬ یزدی و دوستانش در بیانیه ای٬ اقدام بازرگان را تخطئه کردند و از پیاده شدن نهضت آزادی از قطار انقلاب در دوران پاریس٬ پیشگیری کردند! البته او در دهه نود٬ در گفت و گو با یک نشریه اصلاح طلب٬ اصل مسئله قهر بازرگان و بیانیه خود را انکار کرد! دکتر یزدی در دولت موقت در قامت وزیر خارجه مشغول بود و در مذاکرات مخفی مرحوم بازرگان با برژینسکی٬ حضور داشت. مذاکراتی که به گفته معصومه ابتکار (در کتاب «تسخیر»)٬ زمینه ساز اعتراضهای میلیونی و تسریع روند تسخیر لانه جاسوسی شد!
بعد از ماجرای تسخیر٬ دولت موقت بلافاصله در اعتراض به این حرکت٬ استعفا داد ولی پیش از استعفا٬ یک حرکت به غایت مشکوک از سوی ابراهیم یزدی سر زد که تاکنون مغفول مانده است؛ او در روزهای پایانی عمر دولت موقت اعلام کرد که قراردادهای ایران و آمریکا ملغی است! این در حالی بود که امام قبلا در بیانی دقیق و هوشمندانه فرموده بودند تنها قراردادهایی که به ضرر ایران است باید لغو شود ولاغیر! آمریکاییها هم در صورتی که ایران قراردادها را لغو میکرد نسبت به وجوه پرداختی ایران مسئولیتی نداشتند و بدین ترتیب مبلغ سرسام آوری از داراییهای ایران به واسطه این اقدام مشکوک٬ به جیب آمریکا رفت! جالب آنکه دکتر یزدی در زمان حیاتش هرگز به طور جدی در این زمینه مورد سؤال قرار نگرفت.
مسئله فروش اف ۱۴ نیز از دیگر اقدامات مشکوک دکتر یزدی و دوستانش بود که با روشنگری بهنگام مقام معظم رهبری٬ با ممانعت امام روبرو شد و ره به جایی نبرد. مسئله ای که بعد از توئیت جنجالی منسوب به آقای هاشمی رفسنجانی(مبنی بر پایان یافتن دوره موشکها٬ در عصر گفتمانها) بار دیگر توسط رهبر انقلاب مورد اشاره قرار گرفت. یزدی در یکی از آخرین مصاحبههایش در سال۹۵ برای توجیه این اقدام٬ مدعی شد که ایران در جنگ تحمیلی از اف۱۴ هیچ استفاده ای نکرده است!
امروز دیگر دکتر یزدی در این دنیا نیست اما فقدان این سیاستمدار کهنه کار نباید و نمیتواند موجب آن گردد که تاریخ در مورد عملکرد او سکوت کند. هر چند که معمولا حامیان دو آتشه و متعصب این شخصیتها٬ بنا به دلائل متکث٬ با هوچی گری٬ از بحث و بررسی دقیق پیشگیری میکنند(چنانکه در مورد مرحوم هاشمینیز چنین کردند). آنان با بستن راه خوانشهای انتقادی٬ هرآنچه جز مجازگویی و مجیزگویی را ناروا میشمارند و در این راه٬ گاه به ادبیات دینی نیز متمسک میشوند و میگویند باید از مردگان به خیر و نیکی یاد کرد!
جالب آنکه همین طیف٬ در مقابل مخالفان فکری خود هرگز التزامی به همین اصل ندارند و سالها بعد از شهادت و ارتحال شیخ فضل اللهها و میرزاکوچکها و کاشانیها و نوابها و بهشتیها و لاجوردیها٬ همچنان به بدگویی بی دلیل از این عزیزان مشغول اند. (اشاره به تنقیص میرزاکوچک و شهید بهشتی و آقا مصطفی در خاطرات دکتر یزدی و همچنین جنجال ساختگی یک جریان سیاسی بر سر اسناد مغلوط آمریکاییها در تنقیص آیت الله کاشانی و…) صد البته طلب رحمت و ذکر خیر و بیان جنبههای مثبت افراد٬ منافاتی با بررسی عملی و خوانش انتقادی مواضع و عملکرد علنی آنان ندارد؛ خصوصا اگر کارگزار بوده و تصمیمات آنها در سرنوشت و تاریخ یک ملت مؤثر بوده باشد. برخی نشریات اصلاح طلب (مانند اندیشه پویا و پایتخت کهن و….) در سالهای اخیر آنچنان به اغراق گویی و اسطوره سازی در مورد ابراهیم یزدی روی آوردند که او را «مشاور ارشد امام» معرفی کردند!
این عنوان برای آن مطرح میشد که پوششی باشد برای اغراق گوییها و ادعاهای غیرمستند جناب دکتر یزدی (مثل ابتکار شورای انقلاب یا قانون اساسی و…)
صد البته که امام به غایت اهل مشورت بودند و گزارشات متعدد از مشورت ایشان با مبارزان جوان حتی در مورد متن اعلامیهها٬ وجود دارد اما اولا ایشان مشاور ارشد نداشته اند (که اگر داشتند٬ با وجود افرادی مثل آقامصطفی خمینی در دوران نجف و مرحوم مطهری دیگران بعد از آن٬ نوبت به جناب یزدی نمیرسید) ثانیا موارد متعددی وجود دارد که ایشان توصیهها و تاکیدات افرادی به مراتب بالاتر از ابراهیم یزدی را رد کرده اند. مثلا در ماجرای تأیید سازمان مجاهدین خلق(منافقین) ٬ امام علیرغم توصیههای آقایان طالقانی، هاشمی و…٬ همچنین بعد از حدود ۲۰ جلسه گفتگوی حضوری با یکی از ایدئولوگهای مجاهدین (با وساطت سید محمود دعایی) ٬ همچنان حاضر نشد آنها را تایید کند. پس ولو اینکه امثال آقای یزدی پیشنهاداتی داده باشند دلیل نمیشود که عینا اجابت میشده و همچنان دلیلی وجود ندارد که آن پیشنهاد پیشتر به ذهن امام نرسیده باشد یا توسط افرادی دیگر هم مطرح نشده باشد. مسئله دیگری که وجود دارد آنکه اولا اگر بنا به استفاده از مشاور ارشد باشد٬ طبعا امام میبایست سراغ انسانی متخصص میرفتند که یا در اندیشه دینی یا در تفکر سیاسی و یا در عرصه تجربه مدیریتی و سیاسی کلان٬ فردی وجیه و شاخص باشد؛ حال آنکه جناب دکتر یزدی در عرصه تخصصی داروسازی خوانده بود و طبعا در اندیشه دینی و اندیشه سیاسی٬ تبحر ویژه ای(در حد نظریه پردازی) نداشت.
همچنان که ایشان در عرصه مدیریتی نیز هرگز پست قابل توجهی را تجربه نکرده بود؛ چه اینکه تا قبل از سال ۳۹ تنها یک مدیر جز در یک شرکت داروسازی بود و بعد از آن هم در یک موسسه تحقیقاتی در امریکا فعالیت داشت (فعالیتی نه چندان ویژه.) از این گذشته٬ اگر چنان فکر پویا و اندیشه کلان نگر و راهبردی در جناب دکتر یزدی وجود داشت٬ ایشان از چه رو در نشریات تشکیلاتی شان در همه سالهای مبارزه (حتی پس از دروس ولایت فقیه امام) از پیشنهادات راهبردی خود (مثلا شکل حکومت حمهوری اسلامیو…) سخنی به میان نیاورده اند!؟ با آنکه در آمریکا٬ برخلاف نجف٬ ایشان و دوستان شان در کمترین محدودیتها بودند.
حسن مقدمی شهیدانی، از محققان و تاریخ پژوهان در یادداشتی برای استادنیوز به بررسی زندگی ابراهیم یزدی پرداخت که در ادامه متن آن را ملاحظه میکنید.
دکتر ابراهیم یزدی را نسلهای امروزین بیشتر به نهضت آزادی میشناسند. چنان که نام او در ذهن نسل اول انقلاب، بیشتر با نام دولت موقت متبادر میشود. اما دکتر یزدی پیشینه و عقبه تاریخی خاص خود را دارد که قابل تأمل و بررسی است. ابراهیم یزدی داماد میرزاباقر طلیعه، از روحانیون مشروطه خواه و دوست نزدیک رشدیه است که به واسطه حضور در دستگاه عدلیه پهلوی اول، از لباس روحانیت بیرون آمد. همچنین همسر او نسبتی هم با بهزاد نبوی دارد.
برادر بزرگ ابراهیم، کاظم یزدی است که عضو اصلی تشکیلات مخفی موسوم به خداپرستان سوسیالیست بود و شاید هم پای برادر کوچکتر را هم به جلسات نخشب باز کرد. ابراهیم یزدی در خاطراتش(جلد نخست) از یک مأموریت مخفی سخن میگوید که تشکیلات مخفی نخشب بر عهده اعضا گذاشت که بدون افشای هویت خود، وارد سایر مجامع و تشکلها شوند! این شدکه ابراهیم یزدی باحفظ هویت تشکیلاتی و اندیشه سوسیالیستی خود در انجمنهای اسلامیدانشگاه تهران حضور یافت.
ابراهیم یزدی داروسازی خوانده بود و در تولید دارو کار میکرد و با این وجود در سال ۳۹ راهی بوستون آمریکا شد و ۱۸ سال در همانجا ماند. در دوران مبارزه او به اتفاق افرادی مانند دکتر چمران در انجمنهای اسلامیدانشجویان آمریکا فعالیت داشت و در انتشار نشریاتی مانند اسلام مکتب مبارز دخیل بود. یزدی و صادق طباطبایی (برادر خانم حاج احمد آقا) و برخی دیگر نسل جوان و شاخه خارج از کشور نهضت آزادی بودند که بین نجف و لبنان و اروپا در رفت و آمد بودند. طبعا گرایش آن ها بیشتر به امام موسی صدر بود و همین پیوند تا آخر عمر باقی ماند و آن ها در خاطراتشان هم همه منتقدان آقا موسی (و در صدرشان آیت الله آقا مصطفی خمینی) را در مظان انواع اتهامات قرار دادند و تلاش کردند دامنه اختلاف نظرها را به موضوع ترویج مرجعیت امام تقلیل دهند.
حال آنکه امام نه تنها خود به دنبال بسط مرجعیتش نبود بلکه همواره اطرافیان را نیز از دخالت در مرجعیت منع میکرد و آقا مصطفی نیز هرگز کاری بر خلاف نظر امام انجام نمیداد. مضاف بر آن چنانکه در خاطرات یاران امام منعکس شده اختلاف اصلی بر سر دیدار آقا موسی با شاه و ارتباط با دربار و نیز کم توجهی به فلسطینیان مقیم لبنان و مسائلی از این دست بود که البته علیرغم همه انتقادها هرگز ارتباط آقا مصطفی و آقا موسی به طور کلی قطع نشد. آقا مصطفی خمینی و حلقه روحانیون مبارز نجف تنها کسانی نیستند که مورد هجمه یزدی قرار گرفته اند بلکه او به مناسبت برخی روحانیان مبارز داخل ایران مانند خلخالی و بهشتی را هم مورد هجمه قرار داده است. خصوصا شهید بهشتی با آنکه ایشان یک بار برای حل اختلافات یزدی با سایر دانشجویان مبارز نیز گام برداشته بود. ابراهیم یزدی در میان روشنفکران نقش و جایگاه و سلوکی مانند مرحوم هاشمی رفسنجانی در میان روحانیون داشته است و خصوصا در نقل خاطرات میتوان او را اشبه الناس به هاشمی دانست!
ابراهیم یزدی در خاطراتش در بیش از ۵۰ مورد ادعاهای مختلفی از نقش خود در مبارزات مطرح کرده و تقریبا همه ابتکارات و فعالیتهای شاخص در نهضت امام را به خود نسبت داده است! (مانند سفر امام به پاریس، تدوین پیش نویس قانون اساسی٬ تشکیل شورای انقلاب و…). گذشته از خودمحور پنداری٬ یزدی گرفتار اغراق و غلو و روایت یک سویه و جهت دار و متاسفانه بعضا خلاف گویی نیز شده است. تا آنجا که برخی مدعاهای او بدون ذکر نام توسط شخص امام رد شده (مثل سفر به پاریس) و برخی دیگر توسط افرادی مانند سید احمد آقا خمینی که در بیانی نغز و در تریبون نماز جمعه گفته بود؛ «ابراهیم یزدی از دروغ گویی خسته نمیشود!» ابراهیم یزدی در جلد نخست خاطرات خود٬ با بیان ادله و ارجاعاتی٬ دکتر شریعتی را یک سوسیالیست و همسو با نهضت خداپرستان سوسیالیست معرفی میکند. این پیوند فکری و شاید هم عاطفی٬ تا آخر عمر شریعتی و بعد از فوت او باقی ماند و ابراهیم یزدی کسی بود که همزمان با درگذشت دکتر شریعتی به نجف رفت تا از امام پیام مناسبی (به زعم خود) بگیرد. او انتظار داشت امام برای دکتر از لفظ شهید شریعتی استفاده کند اما امام در پاسخ مکتوب خود به همه پیامهای تسلیت٬ خطاب به ابراهیم یزدی٬ حتی از لفظ مرحوم شریعتی نیز استفاده نکرد و تعبیر فقد دکتر شریعتی را به کار بست و در ضمن پیام تاریخی اش٬ نسبت به اختلافات در صفوف مبارزه هشدار داد.
یزدی انسانی به غایت پیچیده بود٬ چنانکه بعد از سفر مهندس بازرگان به پاریس و مذاکرات ناموفق و ناتمام او با امام٬ و بازگشت قهرگونه بازرگان٬ یزدی و دوستانش در بیانیه ای٬ اقدام بازرگان را تخطئه کردند و از پیاده شدن نهضت آزادی از قطار انقلاب در دوران پاریس٬ پیشگیری کردند! البته او در دهه نود٬ در گفت و گو با یک نشریه اصلاح طلب٬ اصل مسئله قهر بازرگان و بیانیه خود را انکار کرد! دکتر یزدی در دولت موقت در قامت وزیر خارجه مشغول بود و در مذاکرات مخفی مرحوم بازرگان با برژینسکی٬ حضور داشت. مذاکراتی که به گفته معصومه ابتکار (در کتاب «تسخیر»)٬ زمینه ساز اعتراضهای میلیونی و تسریع روند تسخیر لانه جاسوسی شد!
بعد از ماجرای تسخیر٬ دولت موقت بلافاصله در اعتراض به این حرکت٬ استعفا داد ولی پیش از استعفا٬ یک حرکت به غایت مشکوک از سوی ابراهیم یزدی سر زد که تاکنون مغفول مانده است؛ او در روزهای پایانی عمر دولت موقت اعلام کرد که قراردادهای ایران و آمریکا ملغی است! این در حالی بود که امام قبلا در بیانی دقیق و هوشمندانه فرموده بودند تنها قراردادهایی که به ضرر ایران است باید لغو شود ولاغیر! آمریکاییها هم در صورتی که ایران قراردادها را لغو میکرد نسبت به وجوه پرداختی ایران مسئولیتی نداشتند و بدین ترتیب مبلغ سرسام آوری از داراییهای ایران به واسطه این اقدام مشکوک٬ به جیب آمریکا رفت! جالب آنکه دکتر یزدی در زمان حیاتش هرگز به طور جدی در این زمینه مورد سؤال قرار نگرفت.
مسئله فروش اف ۱۴ نیز از دیگر اقدامات مشکوک دکتر یزدی و دوستانش بود که با روشنگری بهنگام مقام معظم رهبری٬ با ممانعت امام روبرو شد و ره به جایی نبرد. مسئله ای که بعد از توئیت جنجالی منسوب به آقای هاشمی رفسنجانی(مبنی بر پایان یافتن دوره موشکها٬ در عصر گفتمانها) بار دیگر توسط رهبر انقلاب مورد اشاره قرار گرفت. یزدی در یکی از آخرین مصاحبههایش در سال۹۵ برای توجیه این اقدام٬ مدعی شد که ایران در جنگ تحمیلی از اف۱۴ هیچ استفاده ای نکرده است!
امروز دیگر دکتر یزدی در این دنیا نیست اما فقدان این سیاستمدار کهنه کار نباید و نمیتواند موجب آن گردد که تاریخ در مورد عملکرد او سکوت کند. هر چند که معمولا حامیان دو آتشه و متعصب این شخصیتها٬ بنا به دلائل متکث٬ با هوچی گری٬ از بحث و بررسی دقیق پیشگیری میکنند(چنانکه در مورد مرحوم هاشمینیز چنین کردند). آنان با بستن راه خوانشهای انتقادی٬ هرآنچه جز مجازگویی و مجیزگویی را ناروا میشمارند و در این راه٬ گاه به ادبیات دینی نیز متمسک میشوند و میگویند باید از مردگان به خیر و نیکی یاد کرد!
جالب آنکه همین طیف٬ در مقابل مخالفان فکری خود هرگز التزامی به همین اصل ندارند و سالها بعد از شهادت و ارتحال شیخ فضل اللهها و میرزاکوچکها و کاشانیها و نوابها و بهشتیها و لاجوردیها٬ همچنان به بدگویی بی دلیل از این عزیزان مشغول اند. (اشاره به تنقیص میرزاکوچک و شهید بهشتی و آقا مصطفی در خاطرات دکتر یزدی و همچنین جنجال ساختگی یک جریان سیاسی بر سر اسناد مغلوط آمریکاییها در تنقیص آیت الله کاشانی و…) صد البته طلب رحمت و ذکر خیر و بیان جنبههای مثبت افراد٬ منافاتی با بررسی عملی و خوانش انتقادی مواضع و عملکرد علنی آنان ندارد؛ خصوصا اگر کارگزار بوده و تصمیمات آنها در سرنوشت و تاریخ یک ملت مؤثر بوده باشد. برخی نشریات اصلاح طلب (مانند اندیشه پویا و پایتخت کهن و….) در سالهای اخیر آنچنان به اغراق گویی و اسطوره سازی در مورد ابراهیم یزدی روی آوردند که او را «مشاور ارشد امام» معرفی کردند!
این عنوان برای آن مطرح میشد که پوششی باشد برای اغراق گوییها و ادعاهای غیرمستند جناب دکتر یزدی (مثل ابتکار شورای انقلاب یا قانون اساسی و…)
صد البته که امام به غایت اهل مشورت بودند و گزارشات متعدد از مشورت ایشان با مبارزان جوان حتی در مورد متن اعلامیهها٬ وجود دارد اما اولا ایشان مشاور ارشد نداشته اند (که اگر داشتند٬ با وجود افرادی مثل آقامصطفی خمینی در دوران نجف و مرحوم مطهری دیگران بعد از آن٬ نوبت به جناب یزدی نمیرسید) ثانیا موارد متعددی وجود دارد که ایشان توصیهها و تاکیدات افرادی به مراتب بالاتر از ابراهیم یزدی را رد کرده اند. مثلا در ماجرای تأیید سازمان مجاهدین خلق(منافقین) ٬ امام علیرغم توصیههای آقایان طالقانی، هاشمی و…٬ همچنین بعد از حدود ۲۰ جلسه گفتگوی حضوری با یکی از ایدئولوگهای مجاهدین (با وساطت سید محمود دعایی) ٬ همچنان حاضر نشد آنها را تایید کند. پس ولو اینکه امثال آقای یزدی پیشنهاداتی داده باشند دلیل نمیشود که عینا اجابت میشده و همچنان دلیلی وجود ندارد که آن پیشنهاد پیشتر به ذهن امام نرسیده باشد یا توسط افرادی دیگر هم مطرح نشده باشد. مسئله دیگری که وجود دارد آنکه اولا اگر بنا به استفاده از مشاور ارشد باشد٬ طبعا امام میبایست سراغ انسانی متخصص میرفتند که یا در اندیشه دینی یا در تفکر سیاسی و یا در عرصه تجربه مدیریتی و سیاسی کلان٬ فردی وجیه و شاخص باشد؛ حال آنکه جناب دکتر یزدی در عرصه تخصصی داروسازی خوانده بود و طبعا در اندیشه دینی و اندیشه سیاسی٬ تبحر ویژه ای(در حد نظریه پردازی) نداشت.
همچنان که ایشان در عرصه مدیریتی نیز هرگز پست قابل توجهی را تجربه نکرده بود؛ چه اینکه تا قبل از سال ۳۹ تنها یک مدیر جز در یک شرکت داروسازی بود و بعد از آن هم در یک موسسه تحقیقاتی در امریکا فعالیت داشت (فعالیتی نه چندان ویژه.) از این گذشته٬ اگر چنان فکر پویا و اندیشه کلان نگر و راهبردی در جناب دکتر یزدی وجود داشت٬ ایشان از چه رو در نشریات تشکیلاتی شان در همه سالهای مبارزه (حتی پس از دروس ولایت فقیه امام) از پیشنهادات راهبردی خود (مثلا شکل حکومت حمهوری اسلامیو…) سخنی به میان نیاورده اند!؟ با آنکه در آمریکا٬ برخلاف نجف٬ ایشان و دوستان شان در کمترین محدودیتها بودند.
نظر شما