قدس آنلاین- پسر تپل سریال «در خانه»، فیلم سینمایی «سفر جادویی» و فیلم «همخانه» را به خاطر دارید؟ حتماً همه بچههای بین دهههای ۵۰ تا ۷۰ هنوز هم سریال زیبای «در خانه» با بازی اکبر عبدی، شهلا ریاحی، رؤیا افشار، اسماعیل پوررضا و ۳ پسربچه شیطان که بابک بادکوبه نقش «محسن» آن سریال را بازی میکرد را به خاطر دارند.
بادکوبه متولد سال ۱۳۵۵ در تهران است و به خاطر شغل پدرش که تهیهکننده تلویزیون بود، فعالیت هنریاش را عملاً از ۶ سالگی آغاز کرد و با بازی در سریال «در خانه» در سال ۶۵ خیلی زود به یک چهره تلویزیونی محبوب بدل شد. اما او فعالیت در زمینه بازیگری را چندان جدی نگرفت و بیشتر فعالیتهایش را بر روی اجرا، تهیهکنندگی و البته مشاوره و برنامهسازی معطوف کرد. پخش مجدد سریال «در خانه» بعد از ۳۰ و اندی سال انگیزه ما برای صحبت با بادکوبه است که در ادامه میخوانید.
این روزها که بعد از سالها سریال در خانه از تلویزیون در حال پخش است، بد نیست از نحوه همکاریتان با مرحوم رسام و این سریال بگویید.
همانطور که میدانید، پدر من خودش تهیهکننده تلویزیون بود و من فعالیتم را از سالهای قبل از سریال «در خانه» شروع کرده بودم. زمان ساخت آن سریال اکبر عبدی و شهلا ریاحی هر ۲ از محورهای این مجموعه بودند و بقیه بازیگران حول این ۲ انتخاب میشدند. برای نقش پسر عبدی تهیهکننده و کارگردان به دنبال کسی میگشتند که به عبدی شباهت داشته باشد. بیژن بیرنگ که مرا از زمان برنامه «بچهها اینو شنیدید؟» میشناخت، دعوت کرد و تست گرفت و من شدم پسر اکبر عبدی. بعد از آن زمان بود که من ۲ فیلم دیگر هم در نقش مقابل عبدی بازی کردم.
به خاطر دارم همان زمان همه میگفتند محسن (بابک بادکوبه) پسر اکبر عبدی است. این شباهت باید برای شما هم لذتبخش بوده باشد.
بله دقیقاً. بویژه برای اکبر عبدی. او هنوز که هنوز است میگوید تو باید یک روزی نقش پدر مرا بازی کنی!
آرش محمود زاده (جواد) و محمد چراغعلی (مرتضی) هم پیش از این سریال سابقه بازی داشتند؟
نه، آن ۲ تا پیش از این کار هیچ سابقهای نداشتند و از بین تستهایی که از بین بچهها گرفته بودند، انتخاب شدند. البته انتخاب این ۲ هم برمحوریت رؤیا افشار و اسماعیل پوررضا بود.
هنوز هم با جواد و مرتضی ارتباط دارید؟
آرش که در استرالیا زندگی میکند ولی محمد کارمند صدا و سیما است و بله، گاهگاهی همدیگر را میبینیم.
از خانم شهلا ریاحی خبر دارید؟
می دانید که ایشان سالهاست که آلزایمر گرفتهاند. من هم به هر بهانهای گاهی به دیدنشان میروم؛ هرچند ایشان دیگر چیزی به خاطر ندارند.
برای همراهی شما ۳ نفر آن زمان کسی مثل بازیگردان امروزه وجود داشت که برای ارائه بهتر نقش همراهیتان کند؟
بله، اسماعیل پوررضا دستیار کارگردان و بازیگردان بود و به ما ۳ نفر خیلی کمک کرد. البته بیژن بیرنگ هم به عنوان نویسنده و کارگردان کمک خیلی خوبی بود.
برای آن کار چقدر دستمزد گرفتید؟
من برای آن کار ۲۰ هزارتومان دستمزد گرفتم که دادم به پدرم. لوکیشن کار هم در مدرسه مخروبهای بود که توسط گروه بازسازی شده و به شکل یک خانه در آمده بود. این مدرسه در کوچه قلمستان در امیریه قرار داشت و ۳ ماه فیلمبرداری در آنجا سپری شد.
منزل ما آن زمان شهر زیبا بود. ۷ صبح سرویس مرا میبرد لوکیشن و ما تا ۵ یا ۶ عصر سر کار بودیم. بعد با معلم خودم قرارداد بسته بودند و زمانی که منزل میآمدم، معلمم که در همسایگی ما بود، تمام این مدت درسهای آن روز را بهصورت خصوصی به من میداد. آرش و محمد هم به همین شکل این ۳ ماه را درس خواندند.
محسن، مرتضی و جواد پسربچههای خیلی شیطانی بودند. حتی پیش میآمد با هم دعوا هم بکنند. پشت صحنه هم از این اتفاقات میافتاد؟
تا دلتان بخواهد! یک دنیا شیطنت میکردیم و مرتب «نکن» و «بشین» میشنیدیم. حتی بارها پیش آمده بود که دو به یک میشدیم و دیگری را اذیت میکردیم.
بازیکردن یک پسر بچه تازهکار آن هم کنار بزرگانی مثل اکبر عبدی و شهلا ریاحی حتماً باید مدرسه خوبی بوده باشد.
بله دقیقاً. الان که خودم کار میکنم و درس این کار را خواندهام، میفهمم که چقدر بازیگر حرفهای مقابلت میتواند در بازی تو سهیم باشد. به هر شکل بازیکردن مقابل کسی مثل شهلا ریاحی یا حتی اکبر عبدی و رؤیا افشار کمک فوقالعادهای بود. آقای بیرنگ هم آدم کاربلدی بود و تعاملش با بازیگرانش خیلی عالی بود. ولی گاهی که میخواست ما را به گریه بیندازد، از روشهای خاصی استفاده میکرد. اگر یادتان باشد در یک قسمت، نقاشی جواد گم شده بود و باید گریه میکرد. بیرنگ برای اینکه محمد بتواند این صحنه را درست بازی کند، با او دعوا کرد و بعد هم گفت ضبط کنید. کار که تمام شد، محمد را بغل کرد و از دلش درآورد. حتی چنین اتفاقی برای من هم افتاد. بیرنگ چون خودش نویسنده و کارگردان بود، اجازه نمیداد خارج از سناریو کلمهای بگوییم.
سرنوشت فندوق (طوطی) عزیزخانم بعد از تمامشدن سریال چه شد؟
خیلی با ما رفیق شده بود چون ما پشت صحنه خیلی با او سرگرم بودیم. ولی بعد از اتمام کار مهران رسام که تهیهکننده کار بود، فندوق را برد به منزلش و تا جایی که میدانم بعد از چند سال هم مرد.
هرچند با سریال «در خانه» به محبوبیت رسیدید ولی بعد از آن دیگر خیلی در تلویزیون دیده نشدید. چرا؟
تیم حرفهای خیلی در معروفیت و دیدهشدن تو مهم است که البته من در همه این کارها این امتیاز را داشتهام ولی از آنجایی که روی بازیگری تمرکزی نداشتم، این اتفاق برای من نیفتاد. من سینما خواندم و رفتم سراغ برنامهسازی و ساخت تیزرهای تبلیغاتی ولی اتفاق افتاده که اجرا هم داشتهام.
آن زمان مردم همه تمرکزشان روی همان ۲ شبکه بود و خیلی هم از دیدن برنامههایش لذت میبردند ولی الان تلویزیون خود ما حدود ۷۰ کانال دارد (منهای شبکههای اجتماعی و شبکههای کابلی و ماهواره). الان پراکندگیها خیلی زیاد و تمرکز خیلی کم شده است. الان به خاطر تنوع رسانه و کثرت پیام، سریالهایی که ساخته میشوند هم خیلی دیده نمیشوند.
نظر شما