قدس آنلاین- از خیل حوادث تلخی که برای فرزندان و دلبندان مردم در کشورمان رخ داده است، هنوز کشته شدن ۶ دانشجوی نابغه و نخبه دانشگاه شریف تهران در اسفند ۷۶ را فراموش نکردهایم. همان حادثه ناگواری که مریم میرزاخانی از آن جان به در برد و بعدها شد، افتخار جهان ریاضی ورضا صادقی عزیز جان سپرد و نماند. و یا به یاد داریم که ۱۰ سال بعد یعنی در اسفند سال ۸۶ باز داغدار ۲۲ دانشجوی برگزیده، این بار از دانشگاه خیام مشهد شدیم.
بسیاری از ما و بویژه مردم استان چهار محال و بختیاری به خاطر دارند که در مهر سال ۹۱ در غم کشته شدن ۲۲ دانشآموز دختر که عموماً از شهرستان بروجن بودند، به سوگ نشستند. همان مصیبتی که برایش یک هفته عزای عمومی دربروجن و سه روز در استان اعلام شد.
اینها فقط اشارهای بود به بعضی از دهها حادثه مشابه طی سالهای اخیر و این بار و در تازهترین مورد خبر میرسد که اتوبوس حامل دانشآموزان برگزیده هرمزگانی که غالباً از اهالی میناب و رودان بودند در مسیر عزیمت به اردوی فرزانگان استان فارس دچار حادثه شده و تاکنون هفت نفر از آنان فوت کرده و ۳۵ نفر دیگر مجروح شدهاند که متأسفانه برخی از مجروحین با از دست دادن عضو و حتی خطر قطع نخاع روبهرو هستند.
ای کاش میشد، مانند برچسب حمل اشیای مهم و حساس بر پیشانی این عزیزان و دیگر فرزندان فرزانه این آب و خاک با خطی از طلا مینوشتیم: «شکستنی است؛ با احتیاط حمل کنید».
براستی در چنین حوادث مشابهی چه وظیفهای داریم و چه باید کرد؟
در نخستین گام و پس از رسیدگی کامل و سریع به بازماندگان حادثه با استفاده از بهترین امکانات ممکن مانند حمل مجروحین با چرخبال و اعزام آنان به مجهزترین بیمارستانها و مراکز درمانی، حضور بموقع مسئولین آن هم عالیترین مقام اجرایی مرتبط با حادثه دربین بازماندگان و سپس خانوادههایشان و رسیدگی به نیازهای فوری آنان و مواردی از این دست، نیاز آنی و مبرمی به مرهمی برای التیام قلوب مجروح نخست داغدیدگان و سپس مردمی داریم که از این حادثه دچار شوک و ناراحتی شدید شدهاند. این مرهم که کمترین حق عمومی همه و داروی التیام بخش جامعه در این قبیل حوادث است، چیزی نیست جز استعفای فوری و بدون درنگ مسئول مستقیم مصیبتی که رخ داده است و این همان واژه کلیدی مغفول مانده در کشور ماست. راستی چرا تا کنون در هیچ شرایطی شاهد استعفای هیچ مسئولی نبودهایم؟ یعنی این استعفای مسئول مستقیم ناکامیها و کوتاهیها و خسارات وارد شده به مال و روح و جان مردم هزینه غیرقابل پرداختی است که در وسع هیچ مدیری نیست و واقعاً پرداخت آن خارج از توان همه مسئولان داخلی است؟ صاحبان صندلیهای چسبنده مدیریت و قدرت اگر واقعاً دل در گروی خدمت به مردم و دغدغه دلواپسیهای آنان را دارند که نباید نگران از دست دادن میز و صندلیهایی باشند که بیشتر زیبنده دارندگان «ژن خوب» است تا خادمان واقعی مردم. آنها در واقع امانتداران همه آن چیزی هستند که به ودیعه از همین مردم کوچه و خیابان دارند.
کافی است به چند مورد مشابه در همین چند سال اخیر اشارهای گذرا داشته باشیم:
وزیر راه مصر دو سال قبل و پس از کشته شدن ۴۱ دانشآموز در حادثه تصادف اتوبوس استعفا داد.
نخست وزیر کره جنوبی پس از حادثه غرق شدن کشتی حامل دانشآموزان کشورش، استعفا داد. حال بماند که معاون مدیر مدرسهای که مسئول مراقبت از دانشآموزان در طی این سفر گروهی دریایی بوده و اتفاقاً از حادثه جان به در برد، نتوانست غم این واقعه را فراموش کرده و با آویزان کردن خودش از درخت صنوبری نزدیک محل حادثه به زندگیاش خاتمه داد.
نخست وزیر لتونی فقط به دلیل فرو ریختن سقف یک فروشگاه مواد غذایی استعفا داد و یا دهها مورد دیگر که با اندک جستوجویی در اینترنت میتوان به نمونههای متعدد آن اشاره کرد.
در پایان یک بار دیگر تکرار میکنم که این محموله نیاز به مراقبت ویژه مسئولان دارد. آنها غنچهها و گلهای بوستان زندگی ما هستند که در لطافت وجود نازنینشان جای هیچ شک و شبههای نیست. خاصه اینکه شکستنی هم هستند، پس باید با احتیاط و مراقبت بیشتری جابهجا شوند.
نظر شما