قدس آنلاین- زینب به پیشواز شهیدان خود نرفت
بسم الله الرحمن الرحیم. السلام علیک یا اباعبدالله.
اگه دو تا جوون رو ببینی که یکی پس از دیگری میرن در راه خدا شهید میشن، میگی: «رحمت به شیر مادرتون! عجب بچهشیرهایی تربیت کرده! » اگه با مادرشون روبهرو بشی، کم میآری. از خودت خجالت میکشی. به صبر و عظمت چنین بانویی آفرین میگی:
بهترین بنده خدا زینب
«هل اتیٰ» زینب، «انّما» زینب
ریشه صبر انبیا زینب
زینبا زینبا و یا زینب
بانی روضههای غم زینب
تا ابد مبتلای غم زینب
شب چهارم محرمه. هرچند توی همه روضههای کربلا، پای زینب کبری(علیهاسلام) باز میشه؛ ولی امشب سفره ویژه پهن کرده عمه سادات. امشب روضه بچههای خودشه. «عون» و «محمد» از اول همراه کاروان نبودند. وسط راه، اهل کاروان دیدند دو تا سیاهی دارن نزدیک میشن. زینب(سلام الله علیها) وقتی دید بچههاش خودشون رو رسوندند، اونقدر خوشحال شد: «خدایا شکرت! دیگه پیش برادرم دستخالی نیستم. »
حالا روز عاشورا، هرچی محبت خواهرانه داره، خرج میکنه تا از اباعبدالله(علیه السلام) برای دو شیرپسرش اجازه میدون بگیره:
گفت: ای شاه ما اجازه بده
حضرت کربلا! اجازه بده
جان این بچهها اجازه بده
جان زهرا بیا اجازه بده
قبل از آنکه سر تو را ببرند
این سر خواهر تو را ببرند
در دل خیمه خستهاند این دو
سر راهت نشستهاند این دو
دل به لطف تو بستهاند این دو
داداش! فکر نکنی بچههای من توی میدون کم میآرن:
با بزرگان نشستهاند این دو
این دو با یار تو بزرگ شدهاند
با علمدار تو بزرگ شدهاند...
ای فدایت تمامیِ سرها
سر چه باشد به پای دلبرها
از چه در اشتیاق خواهرها
تو نظر میکنی به دیگرها؟
آخرش یا اجازه میگیرم
یا همین کنج خیمه میمیرم... (علیاکبر لطیفیان)
حالا ببین خود بچهها چی میگن:
نه به اندازه علیاکبر
ولی آنقدرها جگر داریم
تو به روی خودت نیاوردی
ما که از قلب تو خبر داریم
به همین ذکر یا علی، مادر
که نوشتیم روی پیشانی
همه آرزویمان این است
بر تن ما کفن بپوشانی (محسن ناصحی)
آخرش اجازه میدان گرفت برای دو پسرش. عون و محمد رو آماده کرد:
سربازهای کوچک من! از جلو نظام
آمادهباش! ایست! خبردار! احترام!...
دارد به سمت چشم شما گام میزند
فرمانده بزرگ زمین، عشق، این امام
وقتی که در مقابل چشمانتان رسید
باید رسا، بلند، بگویید السّلام...
سربازهای کوچک من! یا علی! بهپیش
سربازهای کوچک من! یا علی! تمام (ایوب پرندآور)
خواهری اینه. حسینیبودن رو اینجا ببین: هر شهیدی رو که اباعبدالله(علیهالسلام) از میدون میآورد طرف خیمهگاه، زینب(سلام الله علیها) مثل پروانه دور برادر میچرخید. خواهری میکرد. مادری میکرد. سرسلامتی میداد. گرد وغبار از چهره برادر پاک میکرد. خودش رو به آب و آتیش میزد تا برادرش کمتر داغ ببینه. فقط یه جا از خیمه بیرون نیومد؛ اونهم وقتی که پیکر عون و محمد به خیمهها برگشت:
زینب به پیشواز شهیدان خود نرفت
شاید خدانکرده مبادا برادرش... (سیدحمیدرضا برقعی)
نظر شما