تحولات منطقه

۵ مهر ۱۳۹۶ - ۱۰:۲۲
کد خبر: ۵۶۵۲۵۱

روضه

انگار به یاری حسینش، حسن آمد

احمد عبداله‌زاده مهنه

هرکدوم از بنی‌هاشم که روز عاشورا به میدان می‌رفتن، غوغایی توی خیمه‌گاه به راه می‌افتاد. مادرها، خواهرها، عمه‌ها، فاطمیات و هاشمیات خودشون رو آماده پرپرشدن یه عزیز دیگه می‌کردند. اما صحنه میدان‌رفتن قاسم‌بن‌الحسن(علیه‌السلام) قاعدتاً فرق داره. اول اینکه قاسم یادگار امام‌حسن مجتباست. روضه‌های بابا رو زنده می‌کنه.

زمان مطالعه: ۲ دقیقه

قدس آنلاین- بسم الله الرحمن الرحیم. صَلَّی اللهُ عَلَیکُما یا سِبطَیْ نَبِیِّ الرَّحمَة، و سَیّدَی شَبابِ اَهلِ الْجَنَّة. صَلَّی اللهُ عَلیکَ یا حَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ الْمُجتَبیٰ. صَلَّی اللهُ عَلَیکَ یا حُسَینَ بْنَ عَلِیًّ الشَّهید بِکَربَلاء.

هرکدوم از بنی‌هاشم که روز عاشورا به میدان می‌رفتن، غوغایی توی خیمه‌گاه به راه می‌افتاد. مادرها، خواهرها، عمه‌ها، فاطمیات و هاشمیات خودشون رو آماده پرپرشدن یه عزیز دیگه می‌کردند. اما صحنه میدان‌رفتن قاسم‌بن‌الحسن(علیه‌السلام) قاعدتاً فرق داره. اول اینکه قاسم یادگار امام‌حسن مجتباست. روضه‌های بابا رو زنده می‌کنه. همه رو یاد خاطرات تابوت تیربارون می‌ندازه:

من برایت پدرم پس تو برایم پسری

چه مبارک پسریّ و چه مبارک پدری

یاد شب‌های مناجات حسن می‌افتم

می‌وزد از سر زلف تو نسیم سحری

از این گذشته، قاسم نوجوونه. هنوز مویی به صورت نداره؛ همون صورتی که دشمن نوشته مثل پاره ماه!

همه گشتیم، ولی نیست به اندازه تو

نه کُلَه‌خودی و نه یک زرهی، نه سپری

من از آنجا که به موسایی‌ات ایمان دارم

می‌فرستم به‌سوی قوم، تو را یک‌نفری

از همه این‌ها هم که بگذریم، قاسم با اون «اَحلیٰ مِنَ العَسَل» گفتن شب عاشوراش، ولوله‌ای به راه انداخته. همه اهل حرم دارن می‌بینن چقدر شوق میدون‌رفتن داره. اگه اباعبدالله(علیه‌السلام) هم اول کار بهش اجازه میدون نمی‌ده، شاید برای اینه که همه تاریخ ببینن شوق این نوجوون رو برای شهادت. اون‌قدر دست و پای عمو رو بوسید تا سرانجام راضی‌اش کرد:

بی‌سبب نیست حرم پشت سرت راه افتاد

نیست ممکن برویّ و دل ما را نبری

قاسمم را به‌روی زین بگذار عبّاسم

قمری را به‌روی دست گرفته قمری... (علی‌اکبر لطیفیان)

نوشته‌اند موقع وداع، این عمو و برادرزاده دست در گردن هم انداختند، اون‌قدر گریه کردند که هر دو از حال رفتند:

این قامت رعنا به حرم کرده قیامت

تکرارِ حسن آمده با هیبت و عزت

پوشیده کفن جای زره بر قد و قامت

شاید که بگیرد ز عمو هدیه رخصت

سرباز سپاه علیِ بت‌شکن آمد

انگار به یاری حسینش، حسن آمد... (محمود ژولیده)

حالا دیگه مادر قاسم نگرانه. آخه توی جواب اباعبدالله(علیه‌السلام) به قاسم در شب عاشورا، یه جمله‌ای بود که همه اهل حرم رو به‌هم ریخته بود: «بَعدَ اَن تَبلُوَ بِبَلاءٍ عَظیم. » قاسمم! تو هم فردا شهید می‌شی؛ اما قبل از شهادت به بلای بزرگی دچار خواهی شد. مادر منتظره ببینه چه بلای عظیمی قراره دامن‌گیر قاسمش بشه. اون‌قدر سوار دور و بر قاسم‌بن‌الحسن(علیه‌السلام) بود که وقتی از اسب به زمین افتاد، گرد و خاک به‌حدی بلند شده بود که گزارش‌نویس لشکر یزید صحنه رو ندید. نوجوان امام‌حسن(علیه‌السلام) زیر سم اسب‌ها گرفتار شد. راوی می‌گه وقتی گرد و غبار نشست، دیدم حسین(علیه‌السلام) بالای سر قاسمه، این پسربچه هم داره پاهاش رو به زمین می‌کشه:

عسل سرخ شهادت چقدَر شیرین است

میِ جنت که خدا گفته به قرآن این است

سُم اسبان به‌روی سینه من سنگین نیست

بر من امروز غریبی عمو سنگین است... (غلامرضا سازگار)

حالا مصیبت اباعبدالله(علیه‌السلام) اینه که بدن پایکوب قاسم رو چه‌جوری به خیمه‌ها ببره. خدا کنه مادر قاسم ندیده باشه:

سینه‌به‌سینه رو به حرم می‌برم تو را

باشد، به‌روی زخم پرم می‌برم تو را

آن‌قدر خاطر تو برایم عزیز هست

حتی شده به‌روی سرم می‌برم تو را...

از هم مپاش، کار مرا زارتر نکن

من قول داده‌ام ببرم، می‌برم تو را...

نازک شدی، ز پیرهنت پیرهن‌تری

تا نشکنی، تکان نخورم، می‌برم تو را... (علیرضا شریف)

منبع: روزنامه قدس

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.