نماد ذاتی نشانهشناسانه دارد، چراکه براساس قراردادی مشخص میان کاربر نماد و مخاطبان بر معنایی بهجز معنای تحتاللفظی خود دلالت میکند. خصلت زبانشناسی نماد آن است که حتی بدون کاربرد نمادین خود به جمله معنا میبخشد و وجه نمادین خود را بر معنای صوری جمله میافزاید. این ویژگی را میتوان تفاوت نماد و استعاره دانست.
شعر «رسول معرکنژاد» شعری پر از نماد است و یا بهتر است بگویم او بهگونهای نشانهها را کنارهم چیده که در این روزگار، مخاطب آنها را نمادین مییابد.
شب، ناگفته در سراسر شعر جریان دارد و خواهناخواه بهعنوان نماد تاریکی شناخته میشود. بیماه بودن آن در عین بیابر بودن، بر ظلمت شب میافزاید. ماه بهعنوان نماد روشنی و امید حضور ندارد، ماهی که حتی نمیتواند با ابر هم نبودن خود را توجیه کند.
قاصدک هم نیست تا خبر روشنی احتمالاً از صبح و سپیده بیاورد و بالاخره باد، این نماد ناپایداری و بیثباتی و نابودی است که عاقبت ما را با خود خواهد برد!
این بسته متراکم نماد و این مجموعه درهمتنیده نشانههای نمادین، در انتها نمایشگر چه روزگاری و چه شبانهای میتوانند باشند؟
این شعر بیتردید از گروه شعرهای نمادین موسوم به شعر شکست محسوب میشود که از دهه سی تا به امروز سروده میشوند و بر پیشانی خود، نام درشت «اخوان» با شعر معروفش «زمستان» را دارند. مخاطب در تأویل این شعرها آزاد است. میتواند تأویل شخصی داشته باشد(چه شب تاریکی!) و یا تأویلی غیرشخصی(چه روزگار سیاهی!). اما تأویل «معرکنژاد» کدام است!؟
*بداهه/ رسول معرکنژاد/ گفتمان اندیشه معاصر/ ۱۳۹۵/ صفحه ۳۴.
نظر شما