قدس آنلاین- شعر هدیه خدایان نیست، هدیه هیچکس نیست، شعر هدیه شاعر است به خودش، به مخاطب.
این حکم متضمن این معناها است که شاعر منتظر الهام نمیماند، شعر لزوماً در مکانی دنج و مناسب(!) و در حالتی روحانی نازل نمیشود و اینکه شعر میتواند حاصل شخصیترین لحظات زیست فردی شاعر باشد و لزوماً حاوی مفاهیم والای ایدئولوژیک نباشد.
این معانی و مخصوصاً آخرینِ آنها اساساً به شعر مدرن اشاره دارد؛ شعری عینیگرا و جزءنگر که به مفاهیم استعاری پشت کلمات وابستگی ژنریک ندارد و تعریف خود را از بنیاد استعاری واژگان وام نگرفته است؛ درست مثل شعر آرش نصرتاللهی؛ شعری متکی بر حس ناگهانی راوی از دورشدن دورهگرد آکاردئوننواز آوازخوان در کوچه. کوچه بدون او خالی به نظر میرسد؛ آنقدر خالی که انگار آوازخوان دورهگرد با رفتن خود کوچه را نیز با خود برده و پشت پرده هیچ نمانده است!
نصرتاللهی برای برجستهسازی هنر دورهگرد، برای آکاردئون و ترانة او شخصیت انسانی میسازد و برای آنها از واحد شمارش «تن» استفاده میکند.
این همه شاید تنها برای نمایش تنهایی غمگنانه راوی تدارک دیده شده باشد و نه هیچ مفهوم و درونمایه فرامتنی دیگری.
شعر آرش نصرتاللهی هدیه اوست به راوی؟ هدیه راوی است به او؟ یا هدیه آن دوست به ما؟
* «فصل کاشتن کلمات»، آرش نصرتاللهی، نشر چشمه، ۱۳۹۰، صفحه ۵۲ رآخرینشان.
نظر شما