قدس آنلاین- بدون زبان نه میتوانیم فکر کنیم و نه میتوانیم تخیل نماییم. انسان نخستین از وقتی انسان نام گرفت که اصواتی برای تفکر و تخیل ابداع کرد و درست از آن پس بود که اولین جرقههای اندیشه در ذهنش درخشید: در کجا زندگی میکنم؟
افزایش تعداد واژگان و توسعه و بسط زبان، باعث گسترش حوزه تفکر و اندیشه و تخیل شد تا علم و هنر و فلسفه به عنوان زمینههای ظهور و بروز آن، پدید آید و تکامل پیدا کند. این مقدمک را برای این ذکر کردم که بگویم تخیلی که خواب را مانند موجودی زنده تصویر کند که کسی را میبرد و کسی را میآورد، بدون کار با زبان هرگز امکان ظهور و بروز ندارد. کاری که «گیتا مینویی» به خوبی از پس آن برآمده است.
در صحبتهای روزمره ما به خواب «میرویم» یا کسی به خواب ما «میآید». درواقع «خواب» برجسته نشده است بلکه آن که به خواب میرود یا میآید برجسته است. البته «سعدی» در متنی شعری است که میفرماید:
ما را همه شب نمیبرد خواب
ای خفته روزگار! دریاب
یا در ضربالمثلی میشنویم: دنیا را آب ببرد فلانی را خواب میبرد!
چنانچه ملاحظه میشود برجستگی نقش «خواب» مربوط به متون ادبی است. «گیتا مینویی» هم در شعر خود نقش خواب را با صنعت تشخیص برجسته کرده است. شعر «مینویی» تصویرگر شبی است که جناب «خواب» راوی را نمیبرد و همین جناب یار راوی را به رؤیای او میآورد پس چه بهتر که این شب تلخ زودتر به صبح برسد!
شاعر با کار بر روی فعلهای بردن و آوردن و استفاده از اشکال نامعمول آنها، شخصیت خواب را برجسته کرده است. این یعنی کار بر روی زبان؛ تا تخیل طی این مکانیسم برکاغذ ظاهر شود. تصویری ذهنی که به این طریق عینیت مییابد.
*کسی از تمام شعرها رفته است/ گیتا مینویی/ آوای کلار/ ۱۳۹۶/ صفحه ۳۰.
نظر شما