به گزارش «قدس انلاین» به نقل از پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی، یکی از رویدادهای بینالمللی مهم که در روند تغییرات هندسه قدرت جهانی تاثیر حیاتی داشت، تسخیر لانه جاسوسی آمریکا در ایران بود که منشاء دگرگونیهای بسیاری در حوزههای هنجاری، سیاسی و روابط بینالملل شده است؛ تا جایی که حقارت و ذلت آمریکا را به جهانیان نشان داد و زمینهساز افول هژمونی سیاسی و هنجاری آمریکا در جهان شد. به همین منظور، در نوشتار پیشرو، تغییرات سیاسی ناشی از این رویداد بر حقارت آمریکا را مورد مداقه قرار خواهیم داد.
"بنبست" در سیاست خارجی امریکا پس از تسخیر لانهجاسوسی
نخستین ثمره تسخیر سفارت امریکا در تهران، سردرگمی و حیرت امریکائیان بود به طوری که اقدام دانشجویان پیرو خط امام در تهران، اعضای کاخ سفید را به شدت دچار گیجی و گنگی کرده بود. جولیتو کیهزا در خصوص شیوع یأس و ناامیدی در فضای سیاسی آمریکا بعد از تسخیر سفارت مینویسد: «هرتزبرگ، نویسندۀ متن سخنرانیهای مهم کارتر اذعان میدارد با نگرانی احساس میکنم در حال لغزیدن بر سراشیبی هستیم و حتی برخی چنین اظهارنظر میکنند که توی "بنبست" گیر افتادهایم.»
پیر سالینجر در کتاب "آمریکا در بند" در خصوص تحقیر و ذلت آمریکا در جریان گروگانگیریها اذعان میدارد که بزرگترین قدرت جهان زیر منت کشوری که دچار بینظمی انقلابی است، قرار گرفته است و اوج این حقارت را اینگونه نشان میدهد: «چگونه امکان دارد کشوری که از چنان قدرت فنی برخوردار است که میتواند انسانها را با فضاپیما به خارج از جو زمین بفرستد و دوباره بازگرداند، نتواند کسی را برای پاسخگویی به تلفن در تهران بیابد؟ فقط زمانیکه به این سؤال پاسخ داده شود، میتوان به عظمت مشکلی که دولت به ناگاه بییاورشدۀ کارتر با آن روبهرو گردیده بود، پی برد. پرسیدن این سؤال همچنین نیازمند پرسیدن سؤال دیگری میباشد که چگونه ممکن است که بزرگترین قدرت جهان ناگهان خود را زیر منت کشوری که دچار بینظمی انقلابی شده است، بیابد؟»
اعتراف مقامات امریکا به تحقیر ایالتمتحده بعد از تسخیر سفارت
سایروس ونس اشغال سفارت آمریکا در ایران را "آغاز یک داستان دردناک برای ملت آمریکا" میداند. همچنین ویلیام داگرتی حقارت آمریکا را در مصاحبه با کانال "CNN" چنین تصویر میکند: «وقتی اینطور کشور شما (آمریکا) را تحقیر میکنند که ما (منظور کارمندان سفارت آمریکا در زمان اشغال سفارت) را کردند، اینجور چیزها به یاد آدم میماند.»
هامیلتون جردن در کتاب "بحران؛ آخرین سال ریاست جمهوری کارتر" اذعان میدارد که آمریکاییها بعد از تسخیر سفارتشان در ایران تحقیر شدند وی این تحقیر و حیرانی را اینگونه تشریح میکند: «الینور با قیافهای نگران وارد دفتر من شد و متن خبری را که از تهران مخابره شده بود به من داد. براساس این خبر امام خمینی درخواست محاکمه را تکرار کرده و تهدید نظامی را دست انداخته و به مسخره گرفته بود. در اعلامیههای قبلی به احتمال محاکمۀ گروگانها به اتهام جاسوسی اشاره شده بود، ولی اینبار شکی باقی نمانده بود. بر خود لرزیدم و محاکمات علنی و اعدام افرادمان را درحالی مجسم کردم که ما با حالی نزار در کاخ سفید نشسته بودیم. جودی پاول را صدا زدم و او فوراً خود را به دفتر من رسانید. برژینسکی درحالی وارد شد که متن کامل سخنان امام خمینی نسبت به رئیسجمهوری آمریکا را در دست داشت. خشمگین و عصبانی بود، بعضی از جملات آن را با صدای بلند برای ما میخواند: "چرا ما باید بترسیم... کارتر طبل توخالی است... او عرضۀ هیچ کاری را ندارد... آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند."»
جیمی کارتر، رئیسجمهور آمریکا اظهار میداشت که حیثیت آمریکا در اواخر حکومت وی در گِرو عملکرد "آیتالله خمینی" بوده است و وقتیکه دولت آمریکا دستور اکید ممنوعیت ورود مجموعه کتابهای حاوی اسناد منتشرۀ لانۀ جاسوسی به آن کشور را صادر میکرد، بهخوبی برای همۀ تحلیلگران و ناظران سیاسی جهان مشخص بود که مسئلۀ اشغال لانۀ جاسوسی آمریکا در تهران یکی از بزرگترین حرکتهای سیاسی در جهت کنار زدن پرده از سیمای زمامداران کاخ سفید و متزلزل ساختن ارکان سیاست خارجی آمریکا در منطقه بوده است.
چنانچه بسیاری از مسئولین آمریکایی دوران فرمانروایی کارتر نیز بعد از به قدرت رسیدن جمهوریخواهان در سال 1359 در کتابهایی که بهعنوان خاطرات خود منتشر کردند همگی تلویحاً و یا آشکارا به ابعاد این حرکت بزرگ سیاسی که مبین ذلت و زبونی سیاست خارجی آمریکا در ایران و در سطح منطقه پس از ماجرای گروگانگیری بوده است، اعتراف کردند.
تاثیر تسخیر لانه جاسوسی بر انتخابات ریاست جمهوری آمریکا
در بُعد بینالمللی، تسخیر سفارت بر سیاست داخلی آمریکا تأثیر زیادی نهاد تا جایی که انتخابات آمریکا تحتالشعاع این رویداد سیاسی قرار گرفت و روزنامه آلمانی "اشپیگل" در سال 1980 نوشت: «زمانی ایالاتمتحده میتوانست تصمیم بگیرد که چه کسی در ایران بر مسند قدرت بنشیند، اما امروز در 1980، آیتاللهی در تهران میتواند سرنوشت انتخابات ریاستجمهوری ایالاتمتحده را تعیین کند.»
به عبارت دیگر، صحنهآرایی اولین انتخابات ریاستجمهوری آمریکا بعد از تسخیر سفارت این کشور در ایران، به طور کاملاً بارزی متاثر از این قضیه بود. چه آنکه در انتخابات ریاست جمهوری سال 1980 آمریکا جیمز ایگل کارتر، رئیسجمهور دموکرات از نامزد جمهوریخواهان، هنرپیشه سابق فیلمهای وسترن رونالد ریگان شکست خورد. جیمی کارتر چهره پرفروغ دموکراتها که ادعا میکرد یکی از میان مردم است، در انتخابات 1976 که در قالب یک شخصیت آمریکایی ساده و با ظاهری مردمی جرالد فورد جمهوریخواه را شکست داده بود، چهار سال بعد اما رقیبی از قبل بازنده بود.
مهمترین عاملی که در عرض این چهار سال ستاره اقبال این کشیش سابق را کمفروغ کرد، بیشک شکست کارتر در پایان دادن به بحران سفارت این کشور در ایران بود. بحرانی که گریسیک، مشاور ارشد کارتر در مسائل ایران، آن را "ویرانگرترین رویداد دیپلماتیک تاریخ معاصر آمریکا" نامیده است. تحقیر آمریکاییها به دست جمعیت دانشجویان مسلمان و انقلابی در خیابانهای تهران، همراه حس از دست رفتن وجهه جهانی دورهای تلخ را برای مردم آمریکا در آن برهه زمانی رقم زد.
با ادامه بحران و آزاد نشدن کارکنان سفارت آمریکا در تهران، تصویر بیکفایتی دستگاه اجرایی که در اذهان بسیاری از رایدهندگان شکل گرفته بود، تقویت شد. استوارت آیزنشتات بعد از پایان دوران کارتر اذعان کرد: «تمرکز هر روزه تلویزیونها بر موضوع بحران گروگانها، با پخش فیلمهایی تاثرآور از گروگانهای آمریکایی با چشمبند در پیشزمینه پرچمهای سوزان آمریکا، بنیان موقعیت سیاسی کارتر را به لرزه انداخت.»
اضمحلال اقتدار هنجاری آمریکا
هابرماس تأکید میکند که آمریکا با دست کشیدن از نقش خود بهعنوان ضامن حقوق بینالملل و بهواسطه نقض حقوق و علوم توجه به سازمان ملل، اقتدار هنجاری خود را به ویرانی کشاند.
بعد از تسخیر سفارت آمریکا، برای همگان آشکار شد که آمریکا و سایر متحدین استعمارگرش به حقوق ملتها توجه ندارند و سازمان ملل صرفاً ابزاری سیاسی برای رسیدن آنها به مطامع غیربشردوستانه آنها است.
ترجمه و پخش اسناد لانه جاسوسی آمریکا به جامعه جهانی نشان داد که آمریکا نه تنها نقضکننده حقوق بشر ایرانیان بوده است، بلکه برخلاف قوانین و اسناد بینالمللی نیز همواره در سیاست داخلی ایرانیان مداخله کرده است. منتشر شدن این اسناد، اقتدار هنجاری و حقوقی آمریکا را متزلزل ساخت و نگرش ملتها نسبت به این کشور را تغییر داد.
علاوه بر این در این رویداد آمریکاییها بیش از اینکه از برملا شدن توطئههایشان علیه انقلاب اسلامی به وحشت بیفتند از اثبات پوچی افسانۀ شکستناپذیری خود به هراس افتاده بودند.
بازیابی عزت نفس ایرانیان
ذلتی که جامعه ایران در دوران پهلوی گرفتار آن بود، بعد از تحولات انقلابی در ایران و حوادث تسخیر سفارت امریکا به عزت ملی و بینالمللی تبدیل شد. مایکل فیشر یکی از اهداف دانشجویان عملگرا در تسخیر لانۀ جاسوسی را، واداشتن جنبش سیاسی به حرکت سریعتر برای حفظ انقلاب در مسیر خود میداند و تأکید میکند تسخیر سفارتخانه و گروگانگیری، یک اقدام جذاب بوده است.
فتح مرکز توطئه و پایگاه سیا در ایران چنان ضربهای بر اقتدار، موقعیت و توانمندی آمریکا وارد ساخت که این واقعه هنوز پس از گذشت چهار دهه امکان بازسازی، بازیابی و برنامهریزی امریکائیان را تحتالشعاع قرار داده است و سیاست امریکا نه تنها در ایران، بلکه در سطح جهان دچار معضل و مشکل شده است.
عزت ملی و اقتدار ناشی از فتح لانۀ جاسوسی را میتوان در خاطرات دانشجویان خط امام مشاهده کرد. سیدمحمدهاشم پوریزدانپرست در این خصوص میگوید: «لحظهای که پرچم به اهتزاز درآمده آمریکا از فراز این ساختمان (سفارت آمریکا در ایران) که نشاندهندۀ سلطۀ غارتگرترین و جنایتکارترین نظام ضدبشری در تاریخ انسان بر کشور ما بود، برای همیشه به پایین کشیده شد، از لحظات بینظیر و باشکوهی بود که در تاریخ کشور، کمتر ممکن است نمونۀ آن تکرار گردد.»
بدین ترتیب، پس از تسخیر لانه جاسوسی امریکا در ایران، ملتی که نزدیک به شصت سال مورد تحقیر امریکائیان قرار گرفته و خاطرات تلخی از امریکائیان داشت (از کودتای 28 مرداد 1332 و غارت نفت ایران تا نقش امریکا در کشتار مردم ایران در دوران نهضت اسلامی) و بهعلت ناکارآمدی رژیم حاکم بر ایران در مقابل آمریکا، قدرت ایستادگی و استقلال نداشت، بعد از حماسهآفرینی سیاسی در برچیدن سفارت آمریکا در ایران، به ملتی عزتمند و بامنزلت تبدیل شد که بعد از تفوق و عزتیابی ناشی از انقلاب اسلامی، با این روند سیاسی بر دامنۀ عزت و قدرت ایرانیان در سطح منطقه و بینالملل افزوده شد و در نقطۀ مقابل، عزت و قدرت پوشالی و شکنندۀ آمریکا که در نزد افکار عمومی جهانی یک هژمون جهانی بود، شکسته شد بهطوریکه سیاستمداران خود این کشور نیز به حقارت امریکا پس از این واقعه تاریخی اعتراف کردند.
نظر شما