قدس آنلاین- گروه استان ها- رقیه توسلی: اینجا غربال نمی کنند. طالب و شیدا و غریبه و بیگناه نمی کنند. اینجا بساط آرامش و شنیدن و دیدن، برپاست.
هر گامی و هر سلامی، «علیک» می شنوی. ملال می رود. ناخشنودی به پایان می رسد. دُچار می گردی. دُچار مِهرِ مطلق. و ساده هَرس می شوی. سبز می شوی. از نو بنا شدنی.
بیاید... دردمند بیاید، بی درد بیاید... غنی بیاید، تهیدست بیاید... وقتی دستگیرترین ها به استقبال می آیند تا گره ها را باز کنند و چشم ها را بشویند، همه بیایند. وقتی صراط مستقیم است. خورشید است.
کدام هجرت به شکوه و عظمتِ این سفر است...! که بسم العشق و بسم ربّ الحسین دارد این راه... پیام آور دارد... اعجاز دارد...!
اینجا پاپوش ها، از بیابان قصه ها می شنوند. از خارها. از آسمان. از نور... دست ها، وضو می گیرند و نجف تا کربِ بلا را سوگوارند... و لب ها و گوش ها، با زیارت عاشورا، نوحه تا نوحه زنده اند.
کدام سفر؛ مدارا و مداوا دارد این اندازه؟ در خاک و عَلَم و مرثیه و مویه غوطه ور است؟ و آدمی آنجا رجعت می کند تا لبیک؟ کدام راه؛ این اندازه زیبا و پُرسوز و پُرداغ است؟ کدام سکوت، این اندازه خروش دارد؟
بیاید... اهل دل بیاید، اهل دنیا بیاید... مُنزّه بیاید، گناهکار بیاید... اینجا باران می بارد. شفیع دارد. ساقی اش باب الحوائج است. اینجا صاحبخانه، همدوش و همپای میهمان می آید. اگرچه سرشان بالای نیزه هاست. اگرچه محاسن شان - به خون - خضاب گشته است.
گنج و خزانه و بهجت، در آمدن است... که زیارت، مقلب القلوب می کند و اینجا - میزبان - پیاله هایش لبریز از نهرِ بهشت است... که کربلا، مُهر نجات دارد.
نظر شما