تحولات لبنان و فلسطین

با پرویز سروری درباره سالهای شهرداری احمدی نژاد، نشستن او بر کرسی اول اجرایی کشور، روی کار آمدن قالیباف و انتخابات گذشته گفت و گوی بی پرده‌ای داشته ایم که در ادامه می خوانید

پشت پرده شهردار شدن احمدی نژاد

امروز وقتی به ماجرای روی کار آمدن احمدی نژاد و سالهای ابتدایی دهه هشتاد نگاه می کنیم، خاطرات و البته سوالات زیادی به ذهنمان خطور می کند که هر کدام می تواند دستمایه یک مصاحبه یا گزارش مفصل خواندنی قرار گیرد.

پرویز سروری از جمله افرادی است که نقش زیادی در این اتفاقات داشته یا حداقل از بسیاری از آن اتفاقات از نزدیک خبر دارد. او که از نمایندگی مجلس و از ساختمان بهارستان به به شورای شهر و خیابان بهشت نقل مکان کرد معتقد است، ظرفیتی که در کار شهری و خدمات آن وجود دارد باید مورد توجه جدی قرار گرفته و حتی انتخابات شورای شهر هم لازم است که از انتخابات ریاست جمهوری جدا شود.

با او درباره سالهای شهرداری احمدی نژاد، نشستن او بر کرسی اول اجرایی کشور، روی کار آمدن قالیباف و انتخابات گذشته گفت و گوی بی پرده‌ای داشته ایم که در ادامه می خوانید

* اگر که اجازه بدهید درابتدای صحبت برگردیم به اوایل دهه ۸۰ و بحث را از ظهور احمدی‌نژاد شروع کنیم. آن موقع که گفتند جمعیت آبادگران عامل رسیدن احمدی نژاد به کرسی شهرداری تهران و شروع حرکت و بالا آمدن او تا ریاست جمهوری شد. آیا انتصاب احمدی نژاد به شهرداری تهران با نیت رئیس جمهورشدن وی بود؟ نقش شما با آقای چمران در این ماجرا جدی بود یا دریک ماجرای خود پیش آمد قرار گرفتید؟

داستان خیلی پیچیده‌تر از این موضوعی است که عنوان شد. بعد از داستانی که ما با دولت آقای خاتمی داشتیم و موضوعاتی که پیش آمد، مثل شکل گرفتن رفتارهای ساختارشکنانه جبهه براندازی که وارد حریم نظام ارزشی مردم شد و مسائلی از این دست، نیروهای انقلاب دغدغه بزرگی پیدا کردند و احساس می‌کردند باید ریل تحولات را تغییر بدهند. به همین دلیل یک نگرانی فراگیر انقلابی به وجود آمد که ادامه این روند ممکن است برای انقلاب خیلی هزینه‌آور باشد. به همین دلیل آن موقع یک شورای هماهنگی نیروهای انقلابی به وجود آمد که می‌توان گفت همه نیروهای انقلاب در آن ورود پیدا کردند. همه ظرفیت‌هایشان را در آن سبد ریختند و با مدل چراغ خاموش و موتور روشن کار را شروع کردند.

اولین اتفاق هم دقیقاً در اوج به اصطلاح غرور اصلاح‌طلب‌ها شکل گرفت. زمانی که آنها در انتخابات دومین دوره شورای شهر به دنبال وزن‌کشی و اثبات خودشان بودند و باور داشتند نیروهای اصول‌گرا و انقلابی محلی از اعراب ندارند. هدف آنها این بود که با این وزن کشی و گرفتن شورای شهر بر مبنای ائتلافی درون گروهی هم پارلمان شهری را در اختیار بگیرند و هم با این ظرفیت برای انتخابات ریاست جمهوری و مجلس اقدام کنند و سهمشان را از دولت و مجلس تثبیت کنند.

از این منظر کار جدید و بزرگی صورت گرفت. ما اولین انتخابات را با پرچم (آگاهیت) جلو بردیم که در اوج بهت و ناباوری تقریبا همه لیست نیروهای انقلاب رأی آوردند. یعنی از پانزده نامزد ما، چهارده نفر رأی آوردند. نفر پانزدهم هم عقبه و پیش زمینه اصول‌گرایانه داشت. نتیجه این شد که به اصطلاح یک فضای جدید به وجود آمد.  آن موقع احمدی نژاد در شورای هماهنگی نیروهای انقلاب نقش داشت، اما تا زمانی که شورا شکل گرفت تقریباً به هیج وجه بحث احمدی‌نژاد برای شهرداری تهران مطرح نبود و افراد دیگری مطرح می‌شدند. مثلاً نام آقای دکتر توکلی و مجموعه دیگری از دوستان برده می‌شد و شورا قرار بود شرایط آنها را بررسی کند در این گیرودار بررسی‌ها بود که خود احمدی نژاد نقش اصلی را ایفا کرد. به تعبیری همه گزینه‌ها رافاقد رای کافی نشان داد و نهایتاً بالاخره خودش را مطرح کرد.

*  یعنی احمدی نژاد خودش برای این کار برنامه‌ریزی کرده بود؟

بله.! معتقدم نقش اصلی را خودش داشت. چون تقریبا او حلقه اتصال مجموعه لیستی که رأی آورده بودند و شورای هماهنگی نیروهای انقلاب بود.

* منظور از حلقه اتصال چیست. احمدی نژاد سمت مشخصی در شورا داشت؟

ایشان عملاً کار دبیر و مدیریت اجرایی را در شورای هماهنگی نیروهای انقلاب برعهده داشت. یعنی قرار بود که او این رایزنی را با دوستان شورای دوم داشته باشد و بتوانند به یک گزینه برسند. یادم هست آن موقع بیشتر بحث آقای احمد توکلی مطرح بود. نهایتاً برون داد این موضوع آن شد که خود ایشان به عنوان گزینه اصلی شهرداری شد و توانست رأی شورا را بگیرد.

* بعد از اینکه احمدی‌نژاد از شورا رأی گرفت شما برنامه‌ای برای حضور او در انتخابات ریاست جمهوری و قرار گرفتن در رقابت با اصلاح‌طلبان داشتید؟ شما آن وزن‌کشی را پذیرفته و جدی گرفته بودید؟

من در آن زمان نقش مستقیمی در مسایل نداشتم ولی دوستانی که نقش اصلی را ایفا می‌کردند با وضعیتی مواجه شدند که بر آنها تأثیر گذاشت. آقای احمدی نژاد خودش را یک فرد ساده زیست، مردم دار، پر انرژی،  با رویکرد کاملاً ولایت مدارانه و به تعبیری با برنامه نشان می‌داد.   با توجه به اینکه رشته تحصیلی‌اش هم متناسب بود با مدیریت شهری و سابقه استانداری و مدیریت اجرایی‌اش برای شهرداری مناسب بود و مجموعا نگاهی که به آقای احمدی نژاد در آن زمان بود نگاه منفی نبود. به همین دلیل هم شورا او را پذیرفتند.

جلوه‌ای که از احمدی نژاد در دو سال مدیریت شهری او به وجود آمد بسیار با مسولیت بعدی او در ریاست جمهوری متفاوت بود. آن زمان آقای احمدی نژاد به شدت به ظرفیت نیروهای انقلاب توجه می‌کرد و از طرفی یک نگاه کاملاً متفاوت با دوران ریاست جموری داشت. جاهایی که فکر می‌کنم در آن دوسال مثبت بود این بود که اقای احمدی نژاد می‌گفت به جای اینکه بگوییم چه کار می‌خواهیم بکنیم، آن کار را انجام می‌دهیم بعد به مردم اطلاع اعلام می‌کنیم. مردم عملکرد ما را می‌بینند، نه شعارهای ما را.

اما او بعد ار رسیدن به ریاست جمهوری صد و هشتاد درجه تغییر کرد و مجموعه‌ای از شعارها و وعده‌ها شد.

دیگر آثاری از آن رویکردها و تلاش‌ها برای هماهنگی با نیروهای انقلاب که در دوران انتخابات شوراها بود در او دیده نمی‌شد.

ان شخصیت انقلابی و ولایی و آن روحیه ساده زیستی و مردمی  بودن دوران شهرداری باعث شده بود که مردم احساس ویژه‌ای نسبت به او داشته باشند و احساس کنند که تحولی در سیر نگاه مسئولین و به ویژه مدیریت شهری به وجود آمده است. تعبیری هم که مقام معظم رهبری در آن زمان در مورد عملکرد شورای شهر و شهرداری بکار برند و گفتند رایحه خوش خدمت در شهر استشمام می‌شود باعث شد که بین شهروندان و مسئولین مدیریت شهری یک هم افزایی به وجود بیاید و به تعبیری جریان اصول‌گرا در آن دو سال توانست اوج بگیرد. اما در دوران ریاست جمهوری بود که زمزمه های اختلاف و چند دستگی خودش را  را نشان داد ولی طبیعتاً هنوز نمی‌توانست آن قدر برجسته باشد. ما در انتخابات مجلس هفتم که بعد از شورا بود بسیار خوب ظاهر شدیم. هم همکاری و هماهنگی نیروها بسیار خوب بود و هم مجلس هفتم یکی از بهترین مجالس کشور بود. بعد از آن می‌توان گفت اولین نغمه‌های اختلافات در دوره ریاست جمهوری شکل گرفت که آن داستان ویژه ای دارد که شاید وقت آن در این مصاحبه نگنجد.

* نمی‌خواهم که خیلی به سمت ریاست جمهوری بروم بیشتر می‌خواهم که شورای شهر را مورد بررسی قرار بدهیم؛ از آقای احمدی نژاد که عبور کنیم شما رسیدید به آقای قالیباف، اجماع در مورد ایشان به خاطر این بود که یک دل جویی از آقای قالیباف بعد از شکستش در انتخابات انجام شود یا دوستان به این نتیجه رسیدند که آقای قالیباف فرد توانمندی برای اداره شهرداری است؟

شورای در آن مقطع از خودش یک وسعت نظر و حرکت انقلابی را نشان داد از این نظر که می‌توان گفت شورای دوم در رسیدن احمدی‌نژاد به ریاست جمهوری نقش برجسته‌ای داشت و پای کار آمد. انها می‌خواستند نشان دهند که نگاهشان سیاسی نیست و آن زمان معتقد بودند احمدی‌نژاد برای ریاست جمهوری از قالیباف بهتر است.

آقای قالیباف هم در سمت‌ها و مسئولیت‌های قبلی چه در سپاه و چه در فرماندهی ناجا کارنامه موفقی داشت که نشان می‌داد قادر است آن انرژی بالا و سرشاری را که احمدی‌نژاد در ۲ سال شهرداری تزریق کرده بود و توقعات اجتماعی را هم به شدت افزایش داده بود حفظ کند. مردم انتظار داشتند روند تحولی در مدیریت شهری ادامه پیدا کند و پایتخت چهره جدیدی بگیرد و یک جهش بزرگ صورت بگیرد.

فکر می‌کنم انتخاب آقای قالیباف با این نگاه انتخاب درستی بود تا اولاً نیروهای انقلاب این پیام را بدهند که جریان نیروهای تحول‌گرا یک جریان چند دسته نیست و دوم اینکه آن حرکت برای ایجاد هم‌افزایی جریانی بسیار کارساز و مؤثر بود. اما متاسفانه اختلافات بین شهرداری و دولت و احمدی نژاد و قالیباف باعث شد که این اقدام مثبت رفته رفته این اثرش را نشان ندهد.

قرار بود که با آمدن قالیباف و جمع شدن مدیریت شهری و دولت و هماهنگی و هم‌افزایی این دو، زخمی که در انتخابات ریاست جمهورری به پیکر جریان اصول‌گرایی وارد شده بود ترمیم شود و بدنه کنار هم قرار بگیرند، اما چون در رأس این اتفاق نیفتاد و آقای احمدی نژاد به شدت نسبت به شهرداری قالیباف موضع داشت، این فضا به رده‌های بعدی و دامنه نیروها هم تسری پیدا کرد و اختلاف‌ها دهان باز کرد و آن هدفی که به نظر من می‌شد از این انتخاب به دست بیاید کاملاً از دست رفت و ما دچار یک شکاف چندین ساله شدیم.

در هشت سال دولت احمدی نژاد این نقاب و شکاف بسیار برجسته بود و می‌توان گفت که یک واگرایی بسیار جدی بین دولت و شهرداری به وجود آمد که فرصت‌های زیادی به سبب آن از دست رفت.

اما با توجه به مدیریت جهادی که شهرداری تهران داشت توانست این خلاء را به نوعی برطرف کند و اجازه ندهد که شهرداری به علت این واگرایی از آن تحول باز بماند. کارنامه تقریبا درخشانی در دوران آقای قالیباف به جا ماند که آن را باید به عنوان یک ذخیره ارزشمند برای نیروهای انقلاب حفظ کنیم. هر چند به این کارنامه در برخی از جاها انتقاداتی هم وارد است. اما مجموعاً می‌توان گفت که هم دوره دو ساله آقای احمدی‌نژاد در مدیریت شهری درخشان بود هم دوره دوازده ساله آقای قالیباف.

ما یک چهارده سال درخشان داریم که امروز می‌بینیم جریان اصلاح‌طلب به علت همین عملکرد بالایی که به وجود آمده است و توقع اجتماعی که به شدت افزایش پیدا کرده نسبت به ارائه خدمات به شهروندان با چالش جدی مواجه هستند و امروز به جای اینکه کارآمدی خودشان را نشان بدهند تمام همت و وقتشان را گذاشتند بر تخریب گذشته. اما  این گذشته و آن کارنامه موفق قابل تخریب نیست.

اگر کارنامه چهارده ساله  آقای احمدی نژاد و آقای قالیباف را در کنار عملکردی که مدیران جدید حداقل در این مدت کوتاه از خودشان نشان داده‌اند که قادر نیستند مسائل ابتدایی شهر را حل کنند مقایسه کنیم این مسئله مشخص می‌شود. البته ما از این بابت خوشحال نیستیم چون ضرر اصلی را مردم متحمل می‌شوند تیم جدید هم اگر موفق باشد ظرفیتی برای نظام ایجاد می‌شود. ولی انها تا الان نشان داده‌اند که با یک نگاه و  یک مدیریت سیاسی شهر را اداره می کنند  واین مدیریت سیاسی حتما آثار و عواقب خطرناکی برای شهر دارد. ما امیدوار بودیم با همگرایی دولت و شورای شهر و شهرداری یک پتانسیل جدید برای ارائه خدمات به شهر بوجود آید که تا الان ما شاهد چنین اتفاقی نبودیم.

*برخی‌ها می‌گویند شورای چهارم امکانش را داشت که مدیریت شهرداری را تغییر دهد. نه به دلیل آنکه آقای قالیباف توانمندی و مدیریتی خوبی نداشت به دلیل اینکه ۱۲ سال یک نفر در این مسند نباشد و بد نبود یک تغییر و تحول در شهرداری رخ دهد تا نیروهای توانمند جدید شناخته شوند؟

معتقدم شورای چهارم مدبرانه تصمیم گرفت. ما یک فرآیند هشت ساله را طی کرده بودیم. دوره‌ای که کارهای ارزشمندی صورت گرفت و قطع کردن روند فرصت زیادی را از ما برای استقرار تیم جدید و تغییراتی که در مدیریت ایجاد می‌شد می‌گرفت. ضرورتی هم برای این کار نبود. تغییر زمانی لازم است که ما پویایی و خلاقیت در مدیریت نداشته باشیم و مجموعه دچار رکود و سکون شده باشد. وقتی نوآوری و توانمندی و انگیزه بالایی برای کار وجود داشت چرا ما باید دست به تغییر می‌زدیم. تغییری که معلوم نبود چه نتیجه‌ای بدهد.

حتی ممکن بود ما را با چالش هم مواجه کند. اتفاقاً اصلاح‌طلبان دقیقا به دنبال همین بودند و همین را از ما می‌خواستند چون معتقد بودند هر گزینه‌ای غیر از قالیباف مطرح شود برد با آنها خواهد بود. به دلیل ترکیب شورا کافی بود ما یک رای از دست بدهیم و در این چهار سال شهرداری به اصلاح‌طلب‌ها برسد. چه به لحاظ کارآمدی و نوآوری و خلاقیت و چه به لحاظ رضایت مردم در نظر سنجی‌ها می‌دانستیم قالیباف رأی می‌آورد. به نظرم دوستانی که این حرف را می‌زدند به علت این بود که از فضای مدیریت شهری دور بودند اگر آنها در فضای مدیریت شهری قرار می‌گرفتند نه تنها این را نمی‌گفتند بلکه این نگاه شورای چهارم به ویژه نیروهای انقلاب را تحسین می‌کردند. ما با یک اقدام بسیار هوشمندانه و ظریف توانستیم ظرفیت مدیریت شهری را برای نیروهای انقلاب در این چهار سال حفظ کنیم و به نظر من در چهار سال شورای چهارم بیشترین خدمات حتی نسبت به شورای دوم و سوم ارائه شد.

در همین دوره ما ۱۰۰ کیلومتر مترو تحویل دادیم که یک رکورد بزرگ در مدیریت شهری در بعد بین‌المللی است شما کمتر کشورهای پیشرفته می‌بینید که این حجم وسیع کار عمرانی و زیربنایی را چه از نظر کمی و چه از نظر کیفی توانسته باشند ارایه کنند. عملکرد آقای قالیباف در دوره سوم شهرداری به نظرم خیلی پرشتاب‌تر و گیراتر از دو دوره قبلی است. این نشان می‌دهد ما درست تصمیم گرفتیم اگر تصمیم دیگری گرفته بودیم ممکن بود فرمان مدیریت شهر تهران را به دست اصلاح‌طلبان بدهیم یا اگر هم فرمان دست ما می‌ماند این کار باز هم یک ریسک بود.

*یعنی اگر مطمئن بودید گزینه اصولگرای دیگری هم  رأی می‌آورد باز هم ترجیح می‌دادید قالیباف شهردار بماند؟

من نظرم این بود!. معتقدم که دلیلی برای تغییر وجود نداشت. ۸ سال بسترسازی و زمینه‌سازی شده بود و زمان برداشت نتیجه بود چراباید ریسک می‌کردیم.

*  اجازه دهید قدری جلوتر بیاییم و به موضوع دیگری بپردازیم. آقای قالیباف چند دوره وارد رقایت ریاست جمهوری شد. آیا حمایت  و اتحادی که نسبت به آقای احمدی نژاد در میان اصول‌گرایان وجود داشت درباره قالیباف یا گزینه دیگری وجود نداشت؟

طبیعی است شما  هر پدیده‌ای را باید در زمان خودش بررسی کنید. زمانی موضوع آقای احمدی نژاد مطرح شد که نیروهای انقلاب به شدت سرخورده بودند. یعنی بعد از دولت اصلاحات که فشار زیادی برای کنار زدن اصول‌گرایان وجود داشت. از طرفی ما یک کارنامه موفق دو ساله در شهرداری تهران داشتیم. این شرایط استثنایی بود بود یعنی ما بعد از یک دوره مدیریت درهم، راکد، پر هزینه غیر جهادی و متاًسفانه به نظر من واگرا با اصول انقلاب با عملکرد خوب احمدی‌نژاد در شهرداری مواجه بودیم. طبیعتاً زمینه اجماع برای او بسیار فراهم بود. به علاوه رقبای او هم رقبایی بودند که همان مدیریت غیر انقلابی را داشتند. ولی در سال نود و دو مسئله شکل دیگری پیدا کرد و دولت احمدی‌نژاد در دو سال آخر یک افت سنگین کرد. اختلافات شدیدی در جریان نیروهای انقلاب به وجود آمد که مردم را زده کرد. ادبیاتی که در آن دو سال احمدی نژاد بکار برد. حرف‌هایی که در مجلس زد که آقا از عنوان غیراخلاقی غیرشرعی و غیرقانونی در مورد آن استفاده کردند و آن خانه نشینی یازده روزه، نوسانات بسیار سنگین ارزی و  تورمی که در آن چند سال وجود داشت  همه مؤثر بودند. به علاوه اینکه مردم نشان داده‌اند که هر هشت سال زمینه‌ای برای تغییر در انتخابشان به وجود می‌آید.

با این حال معتقدم اگر نیروهای انقلاب هماهنگی و همکاری را که در این دوره از انتخابات داشتند در سال ۹۲ ایجاد می‌کردند و به یک گزینه واحد می‌رسیدند، حتماً دولت دست اصلاح‌طلب‌ها نمی‌افتاد. اما خطاها و خود خواهی‌هایی که ما از خودمان بروز دادیم باعث ناامیدی مردم و تکه تکه شدن سبد آرا جریان اصول گرا شد.

بنابراین به نظرم نمی‌توان این دو شرایط را با هم مقایسه کرد. البته  من معتقد نیستم دولت ۸ ساله احمدی‌نژاد یک دولت اصول گرا بود. افراد اصولگرایی در آن بودند که توانمندی داشتند اما چون فرمان دست آقای احمدی نژاد بود و نگاه انحصاری که به نظرمن در خودش داشت و یک خود شیفتگی دربین آنها به وجود آمده بود کار به نتیجه غیر قابل قبولی رسید.

* ژنرال‌ها در جریان اصولگرایی خیلی زیاد شده‌اند در حالی که سال ۸۲ و ۸۴  آنقدر ژنرال‌ها پرشمار و گروه‌های مختلف نداشتیم؟ آیاگرد هم اوردن انها یک بار دیگر ممکن است؟

جریان انقلاب در همین انتخابات نشان داد که اگر درست فکر کند، درست طراحی کند با همه ژنرال‌ها می‌تواند روی یک گزینه توافق کند. ما در بدترین شرایط ۱۶ میلیون رأی آوردیم. هیچ گاه در دوره‌ دوم انتخابات روسای جمهور این انسجام و این تقاضای پر فشاری برای تغییر رئیس جمهور وجود نداشته است. این نشان می‌دهد که ما می‌توانیم فقط باید درست فکر کنیم درست برنامه‌ریزی کنیم و درست اقناع بکنیم.

من با برخی‌ها که بحث می‌کردم می‌گفتند وحدت اصالت دارد. معمولاً این تحلیل‌ها غلط است. وحدت یه موقع هدف است یک موقع ضرورت است یک موقع اصل است یک موقع اصلاً لازم نیست. یعنی من حرفم اینست که اگر ما سبد آرایمان به جایی برسد که گزینه‌های ما هر کدامشان رأی بیاورند ما باید رقابت درون گفتمانی کنیم. آنجا اصلاً وحدت را کنار بگذاریم. ولی در شرایط کنونی وحدت یک ضرورت جدی و شاید یک هدف به شمار می رود. بدون وحدت نمی‌توان به پیروزی رسید ما باید این را در جامعه تبیین کنیم که وحدت در این دوره یک انتخاب نیست یک اجبار است ما مجبور به وحدت هستیم و برای رسیدن به وحدت باید راه‌هایی را اتخاذ کنیم که بتواند سبد رای ما را  بیشترکند.

من امیدوارم چون در این دوره ما توانستیم به این عدد ۱۶ میلیون دست پیدا کنیم. فکر می‌کنم که این امید باید استمرار پیدا کند. این پویایی نوآوری و خلاقیت باید حتما جریان داشته باشد. نیروهای انقلاب باید رو به نوآوری بیاورند این نوآوری در مبانی نیست در روش‌هاست. مبانی ما مبانی ثابتی است ولی در روش‌ها حتماً ما باید آسیب شناسی کنیم. یکی اینکه شعارهایی که اشتباه بوده را به کنار بگذاریم و تلاش بکنیم که با یک مبانی منسجم وارد عرصه رقابت شویم.

این قابل دست یابی است منوط به اینکه ما یک فرآیند چهار ساله را برای این موضوع انتخاب کنیم نه یک فرآیند یک ساله یا شش ماهه. این اتفاق نیفتد که ما بخوابیم و شش ماه بعد به دنبال وحدت برویم. آن موقع ممکن است به آن  دست پیدا نکنیم. اما اگر یک فرآیند چهار ساله را باهم طی بکنیم چالش ها را شناسایی کنیم و نگاه اختلافی را با هم مطرح کنیم فرصت برای رسیدن به این اتحاد وجود دارد. به نظر من الان هم دیر است همین الان هم باید تیممان راتجهیز کنیم و برآیندها را تبین کنیم. روند اقناع‌سازی و اجماع را طراحی کنیم تا به وحدت در زمان خودش برسد. اما ما همه اینها در شش ماه فشرده می‌کنیم خب کار خیلی سختی است.

*آقای روحانی ودولتش به شدت سعی می کند که موضوعات را فرافکنی کند و مشکلات را یک به نحوی با حرفهایی که زده می شود بپوشانند. بحث های سیاسی و موضوعاتی که بعضاً حتی در دولت اصلاحات هم توسط رئیس جمهور وقت بیان نمی شد توسط ایشان بیان می شود در حالی که مطالبات اصلی مردم روی زمین مانده این نگرانی وجود دارد که این رفتار منتج به دو اتفاق مهم شود. یکی اینکه اصول گرایان بتوانند از این بستر برای نشان دادن بهتر خودشان وپس گرفتن امور واصلاحش استفاده کنند یک اتفاق بد هم ممکن است این باشد که در مردم از همه گروههایی که به آن امید بسته اند حالت سرخوردگی بوجود آید که این اصلاً خوب نیست. شما شرایط را در دولت کنونی چه طور می بینید؟

من فکر می کنم دولت دست به بازی خطرناکی زده واینکه برای بقای خودش حاضر است به اعتماد ملی ضربه بزند خیلی بد است. درواقع اینکه ما بقای خودمان را در تنش ها ببینیم یک سم برای جامعه است. کلیت جامعه علاقه به آرامش دارد. مردم دوست دارند فضای عمومی جامعه با آرامش همراه باشد ودر این آرامش زندگی کنند اما با تنش مردم از نظام روی گردان می شوند اعتمادشان به نظام از بین می رود اگر شما می بینید در دولت های سابق تا الان روسای جمهور از تنش زایی استفاده می کنند ریشه در آرامش دارد. یعنی آنها می خواهند بگویند یه عده تصمیم دارند آرامش شما را به هم بزنند وما می خواهیم درست کنیم.

این تنش را با عنوان آرامش ایجاد می کنند. چون مردم به دنبال این هستند که قدرت برایشان آرامش بیاورد نه تنش وچالش. این است که شما می بینید هر زمان یک موضوعی را مطرح می کنند یک روز مثلا جنگ هراسی می کنند در حالی که وجود اینها بیشترین تهدیدات را برای کشور ایجاد می کند چه در زمان اصلاح طلب ها چه در زمان دولت کنونی بیشترین تهدیدات از طرف آمریکا در این زمان ها اتفاق افتاده.

عموما آمریکایی ها با یک کشور قدرتمند ومقتدر وارد جنگ نمی شوند. آنها همیشه در جنگ هایی وارد می شوند که هزینه هایش پایین باشد و به راحتی بتوانند مثل یک لقمه راحت آن را ببلعند.

این ضعف ماست که اجازه می دهیم، رقیبمان از ما که صلح را به جامعه هدیه کردیم وامروز درسایه قدرتمندی ما است که جامعه در امنیت به سر می برد یک چهره جنگ طلب وخشونت زا درست کند. یعنی قدرت اقنایی ما پایین است. ما نمی توانیم به اصطلاح آن خطوط اصلی خودمان را در جامعه نشان بدهیم. علتش این است که بعضی از افراد وگروهها هستند که خودشان را جریان انقلاب می دانند و رفتارهایشان به شکلی جامعه را به این تحلیل می کشاند که همه این جریان آنها هستند من فکر می کنم این باید حتما درست تبین شود.

 من معتقدم این دولت دولت حاشیه است یعنی دائما متن وحاشیه را با هم جابه جا می کند ظریف هم جابه جا می کند که مردم یک زمانی به خودشان می آیند ومی بینند که ای وای چه اتفاقاتی افتاده. به عنوان مثال شما به موضوع نوسانات نرخ ارز توجه کنید، واقعا این نوسانات ارزی اقتصاد را با فلاکت مواجه می کند خب حالا  شما ببینید در این شرایط موضوعات به کجا می رود موضوعات حاشیه در جامعه پررنگ می شود وموضوعات اصلی در جامعه دیده نمی شود. در واقع مردم در حالی که در زندگی واقعی با موضوعات اصلی و مهمی مانند نوسانات نرخ ارز و تورم مواجه هستند اما ذهنشان جای دیگری مشغول می شود. دولت هم به جای حل موضوع گاهی سخنرانی می کند و جملاتی را بیان می کند مانند همان که گفتند اینها بیکار هستند و مردم را احضار می کنند؟ این مسائل مسائلی است که جامعه را در حاشیه می برد. ظاهرا دولت خیلی علاقه دارد مردم در حاشیه زندگی کنند

* اگر خاطرتان باشد همان موقع که تحریم در دولت هشتم افزایش پیدا کرد می گفتند هشتاد درصد به علت ضعف مدیریت است و بیست درصد تحریم. اما وقتی خودشان آمدند همه تقصیرها افتاد گردن تحریم و حتی گفتند مشکل ازدواج هم با برجام حل خواهد شد؟

اصلا وعده انتخاباتی رئیس جمهور این بود که دولت از حاشیه برود روی متن. اما عملکردش دقیقا ضد آن شد. یعنی چون وعده ها انجام نمی شود دارد از متن مردم را به حاشیه منتقل می کند. شما وعده های رئیس جمهور را بخوانید همه دلالت برموضوعات اصلی دارد معیشت مردم اقتصاد مردم موضوعات اجتماعی فعال. اینها کو؟ چون این نیست ورئیس جمهور ودولتش اگر بخواهد بیاید در متن قرار بگیرد و پاسخ گو باشد بامشکلات زیادی مواجه می شود لذا می رود سراغ رقبا و سعی می کند آنها را پاسخ گو کند یعنی دائما موضوعات حاشیه ای را طرح می کند و به جای اینکه او پاسخ بدهد رقیب باید پاسخ بدهد ومردم همه گوش به زنگ هستند که نسبت به موضوعاتی که مطرح شده رقیب چه پاسخی می دهد. اما اصل موضوع این است که او باید پاسخ بدهد فرمان دست او است. من یکبار در یکی از این مصاحبه ها گفتم رئیس جمهور چرا انقدر می گوید چوب لای چرخ ما می گذارند؟ مردم تورا انتخاب کردند که نگذاری چوب لای چرخت بگذارند. مردم تورا انتخاب کردند با همه مشکلات. تو همه مشکلات را می دانستی و رئیس جمهور شدی. الان هم من حرفم با این شورای شهر جدید این است که می گویید شورای چهارم ناکارآمد بوده خب شما گفتید ما می آئیم تا کارآمد شود چرا حالا آمدی انتقاد می کنی برو کارکن تا مردم ببینند. پس معلوم است تو نمی توانی کار کنی برای این شروع کردی به تخریب گذشته ها. بلندگو دست تو است. الان دولت بلندگو دستش است هر روز در حال حاشیه سازی است. من فکر می کنم که ما باید نگاه هوشمندانه ای داشته باشیم. توی زمین اصلاح طلب ها واعتدال گرا ها بازی نکنیم وهر روز در این چالش ها خودمان را اسیر نکنیم

*فکر می کردید که شورای شهرپنجم را کاملا به اصلاح طلب ها واگذار کنید؟

من همچنان معتقد هستم که اگر شرایط انتخابات ریاست جمهوری نبود حتما شرایط ما برتر از شرایط اصلاح طلب ها بود شما مراجعه کنید به اظهارات احزاب وگروهها وشخصیت های اصلاح طلب در ایام انتخابات. همه ادعا می کردند که جریان اصول گرا وانقلاب هم لیست کامل تری دارد هم انسجام مناسب تری دارد هم برنامه بهتری را ارائه کرده است. از آن طرف شما ببینید حتی ضد انقلاب هم آمدند از موضع نهیب به آنها گفتند نگاه کنید اینها(اصولگرایان) چگونه عمل می کنند و شما چه جور عمل می کنید. ولی به نظر من دو قطبی شدن انتخابات، شورا را کاملاً تحت تاثیر خودش قرار داد. موج انتخابات ریاست جمهوری موجب عدم رای آوری ما شد. پیش بینی‌ما این بود که اگر قطبی نشود ما حتما در این انتخابات پیروز می شدیم. کارنامه مناسبی داشتیم. جالب است بعد از انتخابات هم وقتی از مردم نظر سنجی کردند بیش از شصت درصد عملکرد شورای شهر وشهردار را مثبت تلقی کردند. خب این نشان می دهد که یک اتفاق دیگری افتاده و ما متاثر از یک فضای دیگری شدیم. من معتقدم انتخابات ریاست جمهوری  راباید از شوراها جدا کنند. این کارباید یک روزی صورت بگیرد. انتخابات شورا یک انتخابات اجتماعی است ولی انتخابات ریاست جمهوری یک انتخابات سیاسی است. اصلا نباید در انتخابات شوراهای شهر و روستا وارد حوزه سیاسی شویم چراکه آن موقع آدمهای سیاسی وارد شورا می شوند و مشکلات امروز گریبان گیر ما می شود. آدمهای کارشناس باید در شورا قرار بگیرد. این زمانی است که آن فشار سیاسی ذهن مردم را منعطف نکند.

*تجمیع انتخابات به بهانه کاهش هزینه ها و درگیر نکردن مردم در انتخابات هرساله انجام شد اما برخی از کارشناسان می گویند ضرر این کار بیشتر از منفعت آن است چرا که هزینه انتخابات غیر کارشناسی بیش از شرایط قبل از آن است. نظر شما چیست؟

اصلا من می گویم چه دلیلی دارد انتخابات شوراها سراسری برگزار شود. یک دوره سه ماهه تعیین کنند وبگویند هر شهری خودش برگزار کند در شرایط کنونی نیروهای متخصص و کارشناس وتوانمند شهری همیشه قربانی نیروهای سیاسی هستند یعنی احزاب وگروهها هستند که امروز برگ برنده دستشان است در حالی که شهر به کارشناش نیاز دارد. الان شما شورای فعلی را ببینید یک شورای سیاسی با آدمهای سیاسی از احزاب وگروههای سیاسی. امروز هم کاملاً دارند مدیریت بیرون شورا را انجام می دهند. انتقاداتی که امروز اعضای شورا به شهردار دارند نشان می دهد که این شهردار به آنها تحمیل شده. شهردارآنها نبوده. لذا من معتقدم انتخابات شورا ها را باید از فضای سراسری وسیاسی خارج کرد. به نظر من باید یک باز نگری در وضعیت ادغام انتخابات شود.

*آیا آقای قالیباف برای کنار رفتن از دور انتخابات (یازدهم) اکراه داشت؟

من فکر می کنم که اکراه داشت. البته من قبلا هم با او صحبت کرده بودم ایشان از ابتدا می گفت که باید گروههای انقلاب یک نفر داشته باشد و نباید دو گزینه باشد حتی اوایل هم تمایلی برای کاندیداتوری نداشت دلیلش هم این بود که می گفت ما داریم با چند گزینه وارد انتخابات می شویم. بالاخره با رایزنی هایی که با ایشان انجام شد ثبت نام کرد ولی همچنان این موضع را داشت که در شرایط کنونی حتما سبد رای ما دارای یک نفر باید باشد. در آن شرایط هم خود ایشان تمایلی برای کناره گیری نداشت شاید معتقد بود که باید آقای رئیسی کنار رود. ولی با توجه به رایزنی هایی که صورت گرفت وبحث هایی که شد به نظرم ایشان نظر نهایی را پذیرفت وایثارگری بزرگی انجام داد و به نظرم این پیروزی بزرگی بود که نیروهای انقلاب زیر یک چتر ایستادند وطعم شیرین هم گرایی، هم افزایی و وحدت را چشیدند. اینکه عنوان می کنند آقای قالی باف با اجبار کنار رفت من به نظرم این بی انصافی است. خودش تحلیلش این بود که می تواند گزینه برتر باشد ولی وقتی بزرگان به این نتیجه رسیدند، ایشان حاضر شدند به این رویه تن بدهند وکنار بروند ونتیجه به نفع نیروهای انقلاب شود

*آیا برای مجلس آینده برنامه ای دارید؟

من شخصا برای انتخابات شوراها فکر می کنم وبیشتر به اهمیتی که شورای شهر در ارتقای خدمات می تواند به شهروندان داشته باشد نگاه می کنم. به نظرم انتخاب شهردار وبرنامه محور کردن شهر و نظارت جدی بر عملکرد شهرداری از موضوعاتی است که بسیار مهم است. نیروهای انقلاب باید از الان افرادی را تربیت کنند که اینها بتوانند کارشناسان مجربی برای شهر باشند. به نظرم این کار بزرگی است همچنین ما باید این انتخابات شورای شهر را از مدار انتخابات ریاست جمهوری خارج کنیم. من امیدوارم هستم مجلس وهمه کسانی که در این زمینه نقش افرینی دارند تجدید نظر کنند که بررسی دقیق تری داشته باشند چرا که این روند به نفع کشور نیست.

منبع: روزنامه قدس

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.