قدس آنلاین_ گروه استانها_ پروانه سلحشوری: « ازبرعلی حاجوی» ریزعلی خواجوی کتابهاو داستان پترس، هر دو قهرمانان ما در دوران کودکی بودند. کتاب فارسی را می خواندیم و با داستانهایش زندگی میکردیم. اما نمی دانستیم که «ما» با همان کتابها «ما» شدیم و ما همان نسلی بودیم که بی تکلف مردانمان در جنگ شهید و جانباز شدند و زنانمان میراث دار جنگی شدند که از فرزند و همسر و زندگی خود گذشتند.
داستان پترس فداکار و ریزعلی خواجوی سالها برای ما تکرار شد. داوطلبانه رزمندگان جوانمان در جنگ سپر می شدند تا همرزمانشان از روی آنها عبور کرده و عملیات انجام شود. هر چه خلوص نیت بود را میشد دید. آن روزها سپنتاها اگر شهید میشدند کسی نمی گفت که مسلمان است، زرتشتی ست یا مسیحی است. همه ایرانی بودند. آن روزها لر و عرب و آذری و اصفهانی و شمال و مشهدی و ... همه ایرانی بودند.
امروز خاطره ای از شهید حسین خرازی در زمان جنگ خواندم که چگونه یک قوطی خالی کمپوت برای نوشیدن آب قداست پیدا کرد، چرا که کودکی با دست خالی و عاری از ریا، تنها چیزی که برای کمک به جبهه ها پیدا کرده بود را برای رزمندگان فرستاده بود.
آن زمان شاید خیلی چیزها را نداشتیم، اما دلهایمان صاف و صمیمی بود. انسانیت ارزش بود و این وانفسای مادیات دنیا گرفتارمان نکرده بود که بخاطرش خیلی چیزها را زیر پا بگذاریم.
واقعا چه شد و چه بر سر ما آمد که ریزعلی خواجوی ها (ازبرعلی حاجوی) خاطره شدند، فهمیده ها ابزار شدند، خرازی ها، باکری ها و همت ها اسطوره شدند و منش شان فراموش شد.
ما شاملو ، بهبهانی، احمد محمود، مطهری و شریعتی و در کل اندیشه های مختلف را می خواندیم ولی حالا دیگر کتاب نمی خوانیم و منتظریم تا اتفاقی بیافتد تا برای دردناک ترین آنها نیز جک بسازیم.
براستی به کجا می رویم.....
گرامی باد یاد و خاطره دهقان فداکار قصه های کودکی مان، ازبرعلی حاجوی همان ریزعلی خواجوی خودمان که سالها اسمش را هم به غلط صدا زدیم...
نظر شما