قدس آنلاین- شعر کوتاه، گاه لحظهای از زندگی را به نمایش میگذارد و بس. همانند داستانهای کوتاه، شعر کوتاه نیز گویا یک آن پرده را از پنجره کنار میزند تا نگاهی به خانه بیندازی یا نگاهی به بیرون از خانه.
به اینترتیب آیا شعر کوتاه تنها فرصت نگاه است و نه تماشا؟ آیا شعر کوتاه تنها محل گذر است و نه درنگ؟
«جوانگ جو» فیلسوف دائویی چینی (۲۸۹ ـ ۳۶۹ قبل از میلاد) در داستانکی کوتاه مینویسد:دیشب خواب دیدم یک پروانهام، امروز از خود میپرسم که من انسانی هستم که خواب پروانه را دیده است، یا پروانهای که خواب میبیند انسان است؟
و این روایت به شکلهای گوناگون از جمله در قالب هایکو بازنویسی شده است.
بهراستی جهانی که این داستان کوتاه بهروی ما میگشاید عظیم است! حال آنکه اصل روایت توصیف یک لحظه بیشتر نیست. اینگونه متنها را باید با سپیدیهایش خواند و در آن تأمل کرد.
پس شعر کوتاه میتواند لحظهای عظیم باشد و نگاهی سریع اما عمیق، چراکه ایجاد این شعر، گفتهها را حذف کرده است و در این موقعیت درواقع باید ناگفتهها را خواند!
زینب صابر گریه شبانه نوزادی را تصویر کرده است، کودک اما جز ماه پرستاری ندارد! نوزاد ناگفته پیداست که تنها و بیپناه است! چرا؟ چه اهمیتی دارد؟ به هر دلیل که توِ مخاطب میخواهی! مادر نوزاد خود را تنها گذاشته و پی کار و تحصیل روزی رفته است؟ مادر در بمباران کشته شده است؟ آیا نوزاد باقیمانده تنهای یک زلزله است؟ هرچه شما بخواهید! ما تنها رنج نوزاد را میبینیم، چنان رنجی که انگار این نوزاد تماماً گریه است و ماه در یک حسآمیزی شاعرانه بر گریه او میتابد.
پایانبندی شعر نوع انسان را خطاب قرار میدهد. کدام انسان در کجای جهان این رنج عظیم را پایان میدهد. نوزادی که بیپناهترینِ آدمیان است، جز ماه یاریرسی ندارد. آی آدمها!
- در سایه اشیاء ـ زینب صابر ـ فصل پنجم ـ ۱۳۹۵ ـ صفحه ۵
نظر شما