به گزارش قدس آنلاین، مسعود رایگان را شاید بیشتر مخاطب در مقام یک بازیگر سینما بشناسند، بازیگری که به واسطه حضورش در «خیلی دور، خیلی نزدیک» تصویری تازه از یک قهرمان سینمای مدرن ارائه داد. با این حال او یک کارگردان تئاتر بود و بیش از آنکه در سینما شهره شود، دانشآموخته دانشکده هنرهای دراماتیکی بود که در سوئد و تئاتر حرفهای آنجا تجربه داشت.
او اگرچه در بازههایی موفق به اجرای تئاتر نشده است؛ اما معتقد است در مقام کارگردان میبایست با ایده هر سال یک تئاتر، حضور زنده و پویایی در چرخه تئاتر کشور داشته باشد. او اما گاهی از این خواسته خود محروم شده و این وضعیت را نقد میکند.
با اینکه در فاصله یک ساله موفق به اجرای دو نمایش شده است؛ اما او این وضعیت را آرمانی نمیداند. آنچه میخوانید گفتگوی پر انتقاد با مسعود رایگان است که این روزها نمایش «لاسارو» را در سالن سمندریان تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه برده است.
***
شما قرار بود با خسرو شهراز نمایش «دو مرد در یک اتاق» را روی صحنه برید؛ اما به دلایل مشکلاتی نتوانستید آن را اجرا کنید. سال گذشته هنوز امیدهایی وجود داشت. شما در چند شهر از جمله اصفهان نمایش را روی صحنه بردید؟ در تهران چرا اجرا نشد؟
مسعود رایگان: این یک تاریخچه برای خودش دارد. گمانم سال ۹۱ یا ۹۲ بود که ما در تماشاخانه باروک «دومرد در یک اتاق» در منطقه دروس اجرا کردیم و اجرایش مخصوص یک سری از NGOها بود. یک سری از گروههای فعال حوزه بهزیستی بود و یک سری از مسئولین وزارت بهداشت.
برایش اجرای عموم در نظر گرفته بودید؟
مسعود رایگان: بله. در واقع ما به عنوان یک هدیه نمایش را خیلی تر و تازه با حضور آقای فرخ نعمتی و همایون ارشادی اجرا کردیم، منتهی نمایش به صورت اجرای عمومی نداشت. قرار بود این نمایش برای NGOها به خصوص در ارتباط با ایدز - چون نمایش در ارتباط مستقیم با ایدز بود - اجرا شود و نمایش را سفارش بدهند. از ۹۲ تا ۹۴ حدوداً میتوانم بگویم دو سال مشغول رایزنی بودیم که بخشی را بهزیستی میبایست تقبل میکرد که هنوز تعهداتی به نمایش داشت و هنوز به تعهدات خودش عمل نکرده است. نزدیک ده اجرا با حضور آقای خسرو احمدی و آقای بیژن افشار این نمایش را در دانشگاههای ایران اجرا کردیم.
حامیتان در این مدت چه کسی بود؟
به دیوان عدالت از بهزیستی شکایت میکنیم
مسعود رایگان: قرار بود بهزیستی باشد که به هیچ کدام از تعهداتش عمل نکرده است. این را خاطر نشان میکنم مبلغ بسیار اندکی بهزیستی برای آن نمایش و بازیگران پرداخت کرده است. برای بازیگران دیگری مثل خسرو احمدی وبیژن افشار و هزینه صحنه، هزینه طراحی، هزینه دکور، یک سال و خردهای بعد که اجرا کردیم قرار بوده بهزیستی تمام مخارج را پرداخت کند، یعنی فرایند تولید دوباره از نقطه صفر شروع میشود. ما تعهدی نداشتیم. بازیگران را نمیتوانیم stand by بگذاریم. منطقی و عقلانی نیست. این را اعلام میکنم ما داریم رایزنی میکنیم که به دیوان عدالت از بهزیستی شکایت کنیم. یک قرارداد اخلاقی داشتیم که عین قرارداد کتبی است. از نظر من یک قرارداد شفاهی و یک قرارداد اخلاقی عین قرارداد مکتوب است؛ چون در آن طرف دنیا هم این کار را میکنند. این قرارداد شفاهی بسته میشود؛ چون دنبال دردسرهای بعدش نمیروند. چون وکلایی هستند که میتوانند ثابت کنند این قرارداد شفاهی و اخلاقی بوده است.
خیلیها دنبال این ماجرا نمیروند. مثل بهزیستی که از زیر بارش شانه خالی میکند و این را تاکید میکند و ما این شکایتنامه را برای دیوان عدالت تنظیم میکنیم. کارکردی که خود نمایش دارد به اندازه صدها مقالهای است که در روزنامهها در مورد ایدز نوشته میشود. آقای رضازاده که بهزیستی مسئولیتی دارند، طبق صحبت ایشان که در روزنامه سلامت چاپ شد، نزدیک به دو هزار ساعت ایشان درس دانشگاهی برای دانشجویان و مردم داشته معتقد بود که این دو هزار ساعت برابر یک ساعت و نیم نمایش دو مرد در یک اتاق است. بنابراین ما شکایتی را تنظیم میکنیم که این شکایت را به دیوان عدالت ببریم که تکلیف این ماجرا را روشن کند. به خاطر اینکه خسرو احمدی و بیژن افشار مطالباتشان پابرجاست. بنده تهیهکننده نبودم. این را از این نظر میگویم که افکار عمومی بداند وقتی ما پای یک ماجرا میرویم آن هم مسئله حاد و مهمی مثل بیماری ایدز تا آخرش ایستادیم.
با این حال شما سراغ پروژه جدیدی به اسم «فرشته مرگ» رفتید.
مسعود رایگان: تمرینات همزمان بود، وزارت بهداشت تعهداتی در ارتباط با «دو مرد در یک اتاق» داشت و به تعهداتش عمل کرد. قرار ما بر این بود که در شهرستانها، از اردبیل گرفته تا مرز سرباز - که برای سربازان مشمول در سیستان و بلوچستان و زابل اجرا کردیم - اجرا کنیم. قرار بر این بود که نمایش در تمام شهرستانها اجرا شود و بعد اجرای نمایش در خود تهران باشد که متاسفانه با تمارض یکی از بازیگران من که متاسفانه باید بگویم که خیلی عمل غیرحرفهای بود این نمایش متوقف شد.
هیچ وقت سعی نکردید جایگزینش کنید؟
مسعود رایگان: خیر؛ چون باز دوباره فرایند تولیدش از اول شروع میشود، یعنی اینکه دوباره ما باید به نقطه صفر برگردیم و به دلیل مشغلههایی که خود من در ارتباط با دنیای تصویر دارم غیرممکن است.
پروندهاش بسته شده است؟
مسعود رایگان: نه نبستم، اصلاً این نمایش مربوط به همه زمانهاست. برای هر زمانی است. باید سفارشدهنده برایش وجود داشته باشد.
پس فرشته مرگ را همزمان داشتید تمرین میکردید.
مسعود رایگان: بله از اول قرار بود که دو سانس در تالار حافظ این نمایش اجرا برود. نمایش اول «دو مرد در یک اتاق» بود که ساعت ۶ باید اجرا میشد که دیگر به دلایلی که خودتان بهتر میدانید - دلایل روشن و حرکت غیرحرفهای - این نمایش متوقف شد و «فرشته مرگ» را که من با آقای توماج دانش بهزادی و خانم نسیم ادبی تمرین کرده بودم، تنها روی صحنه رفت. قرار بود «دو مرد در یک اتاق» از اول دی ماه پارسال تا دهم دی ماه در تالار حافظ اجرا شود و از دهم دی ماه تا پایان دی ماه «فرشته مرگ» اجرا شود که متاسفانه این جوری شد و دوستان دلشان برای زحمتی که خودشان کشیده بودند نسوخت. آن هم سر مسائلی که میتوانم بگویم بیارزش است. سرمسائل مالی که به نظرم اصلاً صحبت کردن در موردش بیفایده است.
شما برخلاف خیلی از کارگردانان ایرانی اصولاً سراغ متون جواب پس داده و شناخته شده نمیروید. بیشتر سراغ نمایش نامهنویسانی میروید که برای ایرانیها شناخته شده نیستند. چه در فرشته مرگ و چه در نمایش حاضر. وقتی درباره نویسنده نمایشنامه لاسارو به زبان انگلیسی جستجو میکردم، متوجه شدم اطلاعات چندانی از او وجود ندارد. درباره نویسنده فرشته مرگ نیز چنین بود. بود دلیل انتخاب این متون چیست؟ چرا به سمت نویسندههای ناشناخته در ایران میروید؟
سعی من در این است که نمایشنامهنویسهایی را معرفی کنم که در جهان نمایش ایران ناشناخته هستند
مسعود رایگان: یکسری نویسندگان درام هستند که در جهان دنیای نمایش ایرانی ناشناخته هستند و نمیشناسند؛ ولی شهرت جهانی دارند. فکر کنید برای «قاتل بیرحم» نمایشی است که نمایشنامهنویسش، هنینگ مانکل فوت کرده؛ اما ۳۶ میلیون نسخه از کارهای ایشان به ۱۴ زبان در سراسر دنیا منتشر شده و چهاردهمین زبان، فارسی بوده که بنده این کار را ترجمه کردم. سعی من در این است که نمایشنامهنویسهایی را معرفی کنم که در جهان نمایش ناشناخته هستند؛ ولی شهرت جهانی دارند. مثلاً آقای ملچیور شدلر خیلی شهرت جهانی دارد. در اروپا شناخته شده است، ما نمیشناسیم. عادل حکیم خودش ورکشاپهای عجیب و غریبی در سراسر جهان دارد. هم در فرانسه و هم در امریکای لاتین ورک شاپ میگذارد. خودش در وهله اول اذعان میکند بازیگر است. خاستگاه و جایگاهش دنیای بازیگری است و بعد کارگردانی و بعد نویسندگی.
با مری کولتس کار کرده بود؟
مسعود رایگان: بله، بعد در مورد لاسارینو همین است. هیچ کس نمیداند نویسنده آن کیست. نمایش هم اقتباسی از یک رمان است. این متن در قرن ۱۵ میلادی نوشته و دست به دست شده است. منتهی نویسنده ترسیده اسم خودش را پای نمایش بگذارد. نمیدانسته سبک پیکارسک را به وجود میآورد وچه تاثیری بر ادبیات میگذارد. خیلیها متأثر از لاسارو هستند و از آن دنبالهروی میکنند. فکر کنید خیلی از نویسندگان ما چه معاصر و چه قدیم که بعضیهایشان یا همعصر با نویسنده بودند یا نبودند یا دو قرن بعدش، سه قرن بعدش با او مواجه شدهاند، بسیار تحت تأثیر لاسارو هستند. حال در دنیای نمایش ما، لاسارو ناشناخته است و ما نمیشناسیم. سعی من در این است نویسندگانی را معرفی کنم که شهرت جهانی دارند و حتی بتوانند پیگیری کنند و آثار دیگر این نویسندگان را بخوانند و یا تجربه کنند؛ چون لاسارو چاپ شده؛ یعنی اینکه یک سال و نیم پیش نمایش لاسارو را نشر افراز با ترجمه شخص من چاپ کرده؛ ولی خیلیها من جمله خیلی از همکاران بنده دنیای نمایش از آن بیخبرند.
فکر نکنم رمانش ترجمه شده باشد
مسعود رایگان: قبل از انقلاب در ایران با نامی متفاوت ترجمه شده است. شخصی میگفت هفت هشت سال پیش دوباره تجدید چاپ شده است؛ ولی من خودم پیدا نکردم. چون اسم اورجینال اثر لاسارویلی دِ ترمسی است.
چه مانعی بوده که این نویسندگان مشهور در اروپا که در کشور خودشان تاثیرگذار بودند در دورههایی که مینوشتند در ایران شناخته نمیشوند؛ ولی میبینیم نویسندگانی صاحب سبک نیستند مطرح میشوند؟
مسعود رایگان: نمیدانم این را باید سؤال کرد که چرا این طوری میشود.
خود شما چرا کشف میکنید؟
مسعود رایگان: کشف این آدمها. خود این نمایش از لاسارلیو اقتباس میشود و رمان را وقتی اقتباس میکند به دو ساعت نمایش تبدیل میکند. نمایش در اروپا - چون راههای اروپا باز است و قطعاً باید اجرایی از این نمایش در آلمان باید وجود داشته باشد- این نمایشنامه در اروپا سفر میکند. سفر نشری میکند. به اسکاندیناوی میرود. در سوئد ۵ دراماتیکر سوئدی و نویسنده، من جمله برنده جایزه اسکار که خاستگاهی تئاتری دارد، مینشینند و نمایش را به یک ساعت و ده دقیقه تبدیل میکنند. دراماتورژی میکنند. حشو و زوائد را میزنند. خیلی شسته ورفته میکنند. نمایش زمانی که من در سوئد بودم به دست من رسید.
متن را خواندید یا اجرا را دیدید؟
مسعود رایگان: متن را خواندم و اجرایی ندیدم.
در واقع با همان دراماتورژی سوئدی اجرا میروید؟
مسعود رایگان: با دراماتورژی جدیدی کار کردم؛ چون خیلی صحنهها زمان زیادی میخواهد. در ترجمه ممکن است یک جمله خیلی کوتاه در انگلیسی و سوئدی گفته شود که جان مطلب را ادا کند؛ ولی در زبان فارسی احتیاج داریم یک مقدار تفسیر اضافه شود.
فکر میکنم در رمان لاسارو با ۷ شخصیت روبهرو میشود که در نمایش شما به ۵ نفر تقلیل پیدا کرده است؟
مسعود رایگان:بله.
نمایش به سبب سبک پیکارسک ماجرا احتمالاً نیاز به تغییرات زیادی در دکور بوده؛ چون قرار است از شهری به شهر دیگر سفر میشود. ولی با دکور ایستا روبهرو هستیم. چه اتفاقی برای نمایشنامه افتاد که به یک معماری ثابت رسیدید و همه شهرها مثل همدیگر هستند؟
مسعود رایگان: این معماری چه چیزی برای شما متبادر میکند؟ خانه، کلیسا، پل، خیلی جاهای دیگر، بازار مکاره که روبهرویش است این یک چهارسو است. از همه طرف همه چیز قابل رویت است. اگر در میدانهای قدیمی با معماریهای قرن پانزدهمی شانزدهمی هفدهمی هجدهمی بنگرید که الان هم آثارش هست و خیلی دست نخورده و منزه نگه داشتهاند عین چهارسو میماند. یعنی همیشه جلوی کلیسا میدانگاهی وجود دارد. بنابراین هر گوشه اینجا با نورپردازی که انجام میدهیم میتواند تبدیل به یک چیزی شود و فضایی بشود که به تخیل ما کمک کند.
این سه سویه بودن دلیلش همین است؟
مسعود رایگان: دلیل سه سویه بودن همین است. محض اطلاع دوستان باید بگویم نقدی بر تئاتر کلاسیک است. تئاتر یونان قدیم تئاتر چوبی بوده است. جایگاهها ممکن است سنگی بوده باشند؛ ولی اکثراً از چوب استفاده میکنند. روی دیوارههایی که چوب دارند طراحیهای داخل از چوب استفاده میکنند. این محض اطلاع است. یعنی این که با توجه به پژوهشها، تحقیقها و عکسهایی که هست این را میگویم که هر گوشه میتواند تبدیل به یک چیزی شود.
در تصور ما دکور منعطف است در حالی که تغییری ایجاد نمیشود.
مسعود رایگان: چون اینجا از آن صحنهها خبری نیست که این صحنه گردان باشد. این را بچرخانیم این طرف، تبدیل به یک چیزی بشود چون امکانات همین است. یک امکانات ایستایی دارد.
این جوری تعریف و صحبت کنیم که میزانسنهای کارگردان هست که به این دکور شخصیت میدهد.
مسعود رایگان: صددرصد و این خیلی مهم است.
برگ برنده کارگردان این است. قرار نیست بازیگران به نحوی انتخاب شود که به کارگردانی ارزش دهد. شما توجهتان روی میزانسنهاست که تصویرسازی شود و به مکانها و زمانها هویت ببخشند. همانند پرت کردن مرد کور. آقای رایگان برای خودش شخصیت معتبری است. خودش ستاره هست؛ ولی در نمایش از ستارهها استفاده نمیکند. البته میدانیم تعریف ستاره در ایران کاملاً متفاوت است. شما به دنبال چهره نبودید. چه دلیلی باعث میشود با گروه تئاتری کار کنید؟
آیا دانش ستارگان ما به روز است؟ جواب منفی است
مسعود رایگان: اینها بچههای زحمتکشی هستند که از دل تئاتر، یعنی خانه خودشان آمدهاند. حالا بیاییم بپردازیم به آنچه میگویید ستاره یا سوپراستار یا فوق ستاره. خیلی عجیب و غریب است. این تعریف را بارها داشتهام. بارها عنوان کردهام ستاره به این معناست که نه تنها در کشور خودش شناخته شده و محبوب باشد در کشورهای همسایه خودش هم محبوب باشد، یعنی بشناسند. این لقب ستاره بود. الان هنرپیشگان ترکی که بازی میکنند ما هم میشناسیم آنها ستاره هستند؛ ولی ستارگان ما کجا هستند؟ خبری ازشان هست؟ نه نیست. آیا دانشهایشان به روز است؟ جواب منفی است، نه. حالا به سوپراستار میرسیم. سوپراستار یعنی برد پیت، جانی دپ. خود آل پاچینو اعتقاد ندارد سوپراستار یا استار است؛ وقتی از او سؤال کردند به نظر شما سوپراستار هستید؟ گفت نه من بازیگر هستم. سوپراستارها میان فضایی به وجود میآیند که من بتوانم بازی کنم. آیا چنین تعبیری که من از سوپراستار و استار دارم در مملکتمان میتوانیم رقم بزنیم؟ بگوییم چه کسانی هستند؟
در تئاتر چطور؟ برای مثال در سوئد برگمان و گروهش سوپراستار به حساب میآمدند.
مسعود رایگان: ولی آن هم سوپراستار ندارد. آقای اسکارگورد است که الان ستاره هست در هالییود کار میکند نمونههایش خیلی زیاد است.
منظور در تئاتر است.
مسعود رایگان: بله. ما میگوییم شرایطی را ایجاد میکنیم که بازیگر به معنای واقعی بازیگر بیاید بازی انجام بدهد و برود. هیچ اشکالی ندارد. مخالف این جریان نیستم. دوستانی که چون من در سینما فعالیت میکنم، بازیگر سینما هستم، بازیگر تلویزیون هستم، بازیگر تئاتر هستم. همه چیز از تئاتر شروع میشود. فراموش نکنید یعنی آنهایی که به زعم شما یا به زعم خیلی از دوستان به سوپراستار تبدیل میشوند. تام کروز از شاگردان متد اکتورز است.
خاستگاهشان تئاتر است
مسعود رایگان: بله، ولی الان سوپراستار است.
یعنی وضعیت برعکس شده است؟
بحث چرایی حضور بازیگران سینما در تئاتر غلط اندر غلط اندر غلط است
مسعود رایگان: برعکس است. به نظرم هیچ اشکالی ندارد. دوستانی که در سینما کار میکنند، آمدنشان به تئاتر هیچ موردی ندارد. اصلاً بحث این است که چرا بازیگران سینما آمدند در تئاتر غلط اندر غلط اندر غلط است غلط است.
خودتان ترجیح میدهید با افراد تئاتری کار کنید؟
مسعود رایگان: در این شرایطی که کار میکنیم اشکالی ندارد؛ اما این موجی که راه افتاده است که در واقع بازیگرانی که بازیگران سینما هستند در تئاتر بیاوریم به خاطر این که تماشاچی را به سالن بکشیم غلط است. والا اگرهمه چیز در روال خودش پیش برود معلوم است که بازیگر سینما، تئاتر تلویزیون باید در سال یک کار تئاتری داشته باشد.
که خودش را پرورش بدهد؟
مسعود رایگان: تئاتر اصلاً محل پرورش و بازآموزی و آموزش است.
الان بچههای شما جایی کلاس درس داشتند یا نه؟
مسعود رایگان: فرصت آموزش ندارم؛ ولی بچههای بسیار با استعدادی در کارم هستند.
این گروه جوان را چه طور انتخاب کردید؟
مسعود رایگان: اتفاقی علاقهمند بودند گفتند میتوانیم سر تمرینات بیاییم گفتم بله یکی یکی آمدند خودشان را نشان دادند یواشیواش آرام آرام آمدند.
چه قدر تمرین کردید؟
مسعود رایگان: یک چشمه اگر خودش نجوشد هر چه قدر آب بریزید میرود داخل؛ ولی چشمه باید از درون خودش بجوشد. صرف خواهش قلبی برای رسیدن به مقصود در دنیای بازیگری تئاتر دنیای نمایش کافی نیست.استعداد هم باید داشته باشید. شما مدام بیایید؛ ولی وقتی استعداد وجود نداشته باشد دیده نمیشوی، مگر اینکه طبق یک رابطهای یک جریانی و ماجرایی وصل شوی. بالاخره بعد از تئاتر بیستم از کارگردانهای مختلف یا آدمهای مختلف بازخوردی میگیری. به هر حال راهش را یاد میگیری که چه طور باشی؛ ولی حجم را پر نمیکنی حضور نداری.
یعنی بچهها اثبات کردند استعداد دارند؟
مسعود رایگان: بله حضور دارند. آقای کامیبز امینی سالهاست تئاتر کار میکند خانم فروغ قجابگلو سالهاست زحمت میکشد.
خودشان را اثبات کردند.
مسعود رایگان: بله زحمت در صحنه تئاتر میکشند و اینها از عاشقان تئاتر هستند که استعداد فوقالعاده بالایی دارند یا مثلاً شما فکر کنید آقای شومون بانی پال آمده خیلی به کار خودش اهمیت میدهد یعنی بازیگر باید به کار خودش اهمیت بدهد.
نسبت به کار قبلی پیشرفت قابلتوجهی داشته است.
مسعود رایگان: بله یعنی معلوم است.
برای من سؤال بود شما هم در فرشته مرگ در همین نمایش لاسارو در بالاترین نقطه جایگاه تماشاگران مینشینید، نگاه میکنید و در دفترچه خود یادداشت میکنید. این حرکت را در رویه خیلی از کارگردانها ندیدم. علت چنین کنشی چیست؟
مسعود رایگان: قرار گرفتن در خود فضا؛ چون من وقتی مینشینم خودم را مثل تماشاچی میبینم. یک گوشه تاریک در جایگاه تماشاچیها مینشینم. بنابراین مواردی را که به نظرم میرسد در خود سالن اجرای نمایش، در گوشهای که ناظر بر اجرا هستم، با انجام چنین کاری میبینم. اعتقاد شخصی من این است که کارگردان با شب اول نمایشش، دیگر اثر متعلق به او نیست، آن اثر متعلق به بازیگران و مخاطب است، یعنی برای مخاطب است که بازیگران باید همه چیز را مدیریت کنند و باید کارگردان به خانهاش برود. ما در ایران زمان تمرین در سالنها را نداریم. تجربه شخصی من با دوازده سال حضور در تئاتر ملی سوئد و تئاترهای دیگرش این است که در روز اولی که تمرینات شروع میشود در سالنی تمرین میکنم که قرار است در آن سالن اجرا کنم. در طراحی قدم میزنم که قرار است دوماه بعد تماشاچی من را در آنجا ببیند. این خیلی فرق میکند.
برای نمایش چه قدر سالن در اختیار شما بود؟
مسعود رایگان: سه روز بود.
در سوئد چه قدر بود؟
مسعود رایگان: آنها هم سه چهار روز بود. کافی نیست، تو باید در درون سالن خودت تمرین کنی. در دل طراحی خودت باید کار بکنی. بازیگر باید این را مثل گوشت وپوست و جان خودش احساس کند. برای دوستان مثال زدم چارلز لاتن، یکی از بازیگران بسیار بسیار خوب و عالی وقتی با برشت کار میکند، برشتمیگوید من چنین بازیگری در زندگیم ندیدم. به این خوبی و به این منعطفی. در حالی که وزنش بالای وزن ۱۴۰، ۱۵۰ کیلوگرم بوده است. معروف هست که او در واقع دو ساعت سه ساعت قبل از این که نمایشش اجرا شود میآمده در طراحیش قدم میزده، پشت میزش مینشسته، قدم میزند، وارد تالار میشده و خودش را در حال و هوای نمایش قرار میداده است. از این چیزها الان خبری نیست. مخالف صددرصد این ماجرا هستم. طراحی صحنهمان را از بین بردند با این تمهید و با این بهانه که در واقع ما سالن کم داریم. نداریم و باید چند اجرایی بکنیم، یعنی چند اجرا الان ما با فراغبال آمدیم اینجا نشستیم گروه دیگری نیست که در اینجا اجرا کند. بدو بدو نداریم، این است که نشستیم صحنهمان آرام است. بازیگرانمان آرام هستند. هیچ اشکالی ندارد؛ ولی این هجده روز برای اجرای یک نمایش خندهدار است. به نظرم تا نمایش میخواهد جا بیفتد تماشاچی خودش را پیدا کندو تماشاچی ببیند زمان اجرایش تمام میشود. از این جایی که مخالف دو اجرا سه اجرا در یک تالار هستم. فعلاً رایزنی برای اجرای دیگری هستم.
با این شرط در یک سالن دیگری میروید که سالن کامل در اختیار شما باشد؟
مسعود رایگان: بله.
در گذشته فاصله کارهایتان خیلی زیاد شده بود. این روال یک سال یک نمایش را میخواهید ادامه بدهید؟
مسعود رایگان: سعی میکنم. تئاتر هزینهبر است. دنیای نمایش دنیای هزینهبری است؛ ولی تصور میکنم که با توجه به شرایطی که وجود دارد، چون که گیشه تئاتر نمیتواند هزینههای تئاتر و دنیای نمایش را هر چه قدر که پر برود تأمین کند، باید یک نیروی پشتیبان از این طرف خوراک معنوی جامعه را تأمین کند. به من ربطی ندارد من اصلاً تهیهکننده نیستم. من هم یک آدمی هستم مثل آقای کامبیز امینی مثل خانم فروغ قجابگلو.این به من ربطی ندارد تبلیغات پای خود گروه است، طراحی صحنه پای خود کارگردان است. اگر میخواهد این کار را انجام بدهد دستمزد بازیگر پس خود این دستگاه عریض و طویل فرهنگی بدهد. آموزش وپرورش و ارشاد و شهرداری برای چیست؟ وظیفهاش چیست؟ یکی از وظایفش همین است که تالارهایش را به صورتی در بیاورد که مردم فکر کنند. شهرداری وظیفه داردتئاتر را نهادینه بکند، نه این که بگوییم خیلی خوب ما یک گروه نمایشی هستیم این گروه نمایشی چی از این بهتر، بدون تجربه بدون هیچ چیزی در یک سالنی میاد ۸۰ درصد بلیط را به خودش اختصاص میدهد ۲۰ درصد هم به سالن میدهد، چی از این بهتر؟
ما حرکت پلکانی را نابود کردیم و از بین بردیم. دانشجویی که تازه فارغ التحصیل شده یا همچنان در حال تلمذ و دانشجویی خودش هست نمیتواند در ایرانشهر اجرا کند. نمیتواند در رودکی اجرا کند. نمیتواند در تئاتر شهر اجرا کند. جا او در مولوی است، جای او در ارسباران است، جای او در نیاوران است، جای او در بهمن است، جایش در تئاترهای دیگری است که غیرقابل استفاده هستند. در پردیس تهران، تماشاچی را چطور میخواهیم آنجا ببریم؟ اصلاً در مورد این فکر کردهاند؟ جالب است آنجا را میساختند میگفتند سالن پرحجمتر باشد. مثلاً فکر کنید با صندلیهای بیشتر اوضاع بهتر میشود. دیگر بازیگر باید HF کار کند. بازیگر از حالت تئاتر خودش خارج میشود. من نمیدانم به کدام سمت و سو میروند. اصلاً نمیدانم. یعنی بعضی اوقات فکر میکنم دو شاخ کوچک در میآورم و این شاخها از جمجهام بالا میزنند. مگر ما شاخ داریم؟ اینها استهزا آمیز است. مسخره است. باید یک فکری برایش کرد. پیشنهاد برایش داریم. میگوییم پیشنهادهای ما این است. نهادها میتوانند برنامه پنج سال آینده را تعریف کنند.
چرا با ایده شما موافقت نمیکنند؟
مسعود رایگان: دلیل را نمیدانم. فکر میکنند اشتغالزایی است. الان دو ماه است این دوستان و همکاران من در اینجا کار میکنند. این یعنی اشتغال غیر از این است؟ همه جوان و فارغالتحصیل هستند. همه این کاره هستند. دو ماه اینها سر کار آمدهاند حقوق اینها را کی میخواهد بدهد؟ گیشه پرداخت میکند؟ گیشهای که هیچ چیزش معلوم نیست، اصلاً چرا گیشه باید هزینههای تئاتر را تقبل کند؟ هزینه گیشه و پولی که درمیآید باید صرف خود سالن شود. باید صرف صندلی شود، باید صرف نورها شود، صرف پروژکتور و وسایل فنی سالن باشد، نه این که بگوییم اینقدر گیشه در آمده مگر گدایی است؟ ما این را باید به کجا بگوییم؟
درآمد شما را با آن میسنجند؟
مسعود رایگان: بله این دیگر نمیدانم چه بگویم. با این شرایط و وضعیتی که هست من نمیتوانم خودم را همین طور مقروض کنم. هر چیزی یک حدی دارد. از بعد از رویای یک عکس که در سال ۸۴ در تئاتر شهر اجرا شده قدم در تئاتر شهر نگذاشتم. علتش را دوستان نمیپرسند؟ من نباید درخواست بدهم. اصلاً برای چی باید درخواست بدهم؟ شما کارگردانهایتان مشخص هستند. این رابطهها چه معنی میدهند؟ چرا از آقای رفیعی دعوت نمیکنید؟ ایشان استاد همه ماست. در عرض این سالها چه قدر رفیعی کار کرده؟
نظر شما