قدس آنلاین-محمد علی نجفی مهندس معمار اصفهانی است که فعالیت هنریاش را در سالهای اولیه دهه ۵۰ با کارگردانی نمایشنامه «زبون بستهها» آغاز کرد و در سال ۵۱ تئاتر «سربداران» را به تشویق دکتر علی شریعتی در حسینیه ارشاد به روی صحنه برد.
فیلمهای بلند «لیله القدر»، «آن سوی مه»، «پرستار شب»، «تپش»، «زمین آسمانی»، «افسانه لاجوردی» و سریالهای موفقی چون «سربداران» و «زمان شوریدگی» و چندین فیلم کوتاه و بلند در کارنامه هنری وی دیده میشود. وی که از فعالان سینمای نوین بعد از انقلاب است، در سالهای اول انقلاب، مدیریت مرکز سینمایی کشور را بر عهده داشت. بزرگداشت او در سی و ششمین دوره جشنواره فیلم فجر انگیزه گفتوگوی ما با این کارگردان خوش خلق سینما است. بخوانید:
با وجود سالها فعالیت شما در حوزه سینما، اکثر مخاطبان شما را با سریال ماندگار «سربداران» در تلویزیون میشناسند. اجازه بدهید برگردیم به سالها قبل، زمانی که شما در رشته معماری تحصیل و فعالیت میکردید. چه شد که از هنر معماری به دنیای سینما گرایش پیدا کردید؟
علاقه من به هنر و بخصوص سینما از دوران دبیرستان شروع شد. آن جا بود که با فیلمهایی با درونمایه سیاسی بخصوص فیلمهای نئورالیسم و سینمای مدرن فرانسه آشنا شدم. وقتی در رشته معماری وارد دانشگاه شدم، ما باید برای انجام تقریباً همه درسهایمان زیاد عکس میگرفتیم. در آنجا استادی داشتم به نام دکترتهرانی که استاد تئوری معماری من بود. یک روز ایشان ماهنامهای به نام «ستاره سینما» را به همراه خود آورد. در این مجله بحثهای خوبی با موضوعات مختلف سینما مطرح میشد. با مطالعه آن مجله بود که من به تعامل بین سینما و معماری رسیدم و با آن ارتباط برقرار کردم. این راهم بگویم که من از دوران دبیرستان با رمان آشنا بودم و از این طریق با مدرنیته آشنا شدم و این قضیه برایم مسئله بود.
وقتی فیلم «خشت و آیینه» ابراهیم گلستان را دیدم، دیگر مطمئن شدم که به سینما علاقهمندم و سینما برایم خیلی جدیتر از یک دوست داشتن صرف است چرا که به نظرم آمد که سینما بین مدرنیته و زندگی در ارتباط است چون اگر دقت کنید میبینید که از موسیقی که ذهنیترین هنر است تا تئاتر که عینیترین آنهاست همه ریشه در سنت دارند و تنها این سینما است که مولود مدرنیته است.
این علاقه من و ارتباطم با مدرنیته که از طریق رمان و نقاشی مدرن شروع شده بود، در سینما شکل عینیتر پیدا کرد و همه اینها دست به دست هم داد تا بیشتر از یک تماشاچی به سینما نگاه کنم. چون هر تجربه سینمایی برای من یک تجربه مدرنتیه است.
چه عواملی باعث شد با جهان سینما بیشتر آشنا شوید و با این مقوله ارتباط برقرار کنید؟
آشنایی من با «ابراهیم گلستان» بخصوص فیلمهای «خاک و مرجان» و «خشت و آیینه» او و البته اندکی هم آشنایی با اشعار فروغ فرخزاد، دست به دست هم داد تا من با این جهان ارتباط برقرار کنم. من ذهنی سیاسی داشتم و زمانی که «خشت و آیینه» را دیدم در سکانسی که عکس آیتالله خمینی را بر پرده سینما دیدم، کاملاً حیرتزده شدم از اینکه سینما تا این اندازه میتواند جهان امروز، زندگی شهری و حتی انسان را منعکس کند. شرایط خاصی برای من بود که نمیتوانم الان آن را برایتان تشریح کنم ولی همه اینها دست به دست هم داد تا من گرایش خاصی به این مقوله پیدا کنم.
از ساخت اولین فیلمتان بگویید چه شد که تصمیم گرفتید اولین فیلمتان را بسازید و جهان ذهنیتان را برای مخاطب به تصویر بکشید؟
گفتم که من زیاد عکس میگرفتم چون روی پدیدههای اجتماعی خیلی حساس بودم. برای همین اولین اثرم را که یک کار مستند بود در سال ۴۲ درباره دراویش پاوه به نام «مردم، من» را ساختم که فیلمنامهاش را هم خودم نوشتم. همان آن بود که من و مرحوم دکتر شریعتی در حسینه ارشاد کلاس تئاتری دایر کرده بودیم که اولین بار نهضت سربداران را در آن جا اجرا کردیم. زمانی که حسینه ارشاد بسته شد که یکی از دلایلش هم اجرای همان تئاتر بود، دیگر ما به طرف سینما آمدیم.
همان زمان یک فیلم ۱۶ میلیمتری ساختیم که موضوعش از همان تجربههای خودمان گرفته شده بود. البته آن فیلم همان زمانها به دلایلی از بین رفت و هیچ وقت دیده نشد.
بعد از آن فیلم «اناس» یعنی مردم را ساختم که هم خودم نوشتم، هم بازی کردم و هم کارگردانی و فیلمبرداری کردم و مونتاژ آن را هم محمد بهشتی بر عهده داشت. فیلم به صورت زیرزمینی ساخته شد و اتفاقاً فیلم خوبی هم شد و آن را برای نمایش در انجمنهای اسلامی به خارج فرستادیم که خیلی هم موفق بود. دلیل اینکه چرا اسم فیلم را اناس گذاشتیم این بود که دکتر شریعتی میگفت که بهتر است ما این کلمات قرانی را با هنر مطرح کنیم.
آیت فیلم در چه سالی تأسیس شد؟
بعد از آن چند کار کوتاه ساختم تا اینکه در سال ۵۶ آیت فیلم را با کمک انجمن اسلامی مهندسی تأسیس کردیم و بعد از اینکه اندکی فضا باز شد اولین فیلم حرفهایام «جنگ اطهر» را ساختم. طرح اولیه داستان با خود من بود و از «محمود استاد محمد» خواستم که سناریوی فیلم را بنویسد. بعد که انقلاب شد، فیلم «لیلهالقدر» را ساختم ودر لندن مونتاژ و صداگذاری کردم و بعد از پیروزی انقلاب در تئاتر شهر به مدت یک ماه به نمایش در آمد.
برای ساخت «جنگ اطهر» چگونه با فرامز قریبیان آشنا شدید؟
من نمیخواستم مثل بقیه فیلم بسازم، میخواستم یک مسئله را از طریق فیلم مطرح کنم. فرامرزقریبان به دلیل بازیهایی که در فیلمهای خاک، گوزنها و...داشت به لحاظ چهره و پیشنیهای که در سینما داشت، مناسب بود. بقیه بازیگران فیلم هم همه از بچههای تئاتر بودند.
اجازه بدهید کمیزمان را به جلو ببریم به وقتی که شما مدیریت سینمایی را بر عهده داشتید. چه چیزی باعث شد که این کارگردان فعال وارد این حیطه شد و اصلاً با چه هدفی مدیریت سینمایی را بر عهده گرفت.
من هیچ وقت هیچ علاقهای به کارهای اداری و مسئولیتهای نظاممند نداشتهام. درواقع اصلاً با روحیات من سازگار نیست چون قبلاً یا کار معماری کرده بودم یا سینمایی. همیشه هم خودم انتخاب کردهام ولی اینجا مجبور شدم و در یک شرایط جبری قرار گرفتم. درواقع این کار را امام خمینی(ره) به من تکلیف کردند. با این همه من یک سال و سه ماه بیشتر در این پست دوام نیاوردم، استعفا هم دادم قبول نکردند ولی به هر شکل چون تصمیم داشتم سریال «سربداران» را بسازم از ایران خارج شدم تا درباره فضاهایی که برای دکور این سریال میخواستم به مطالعه بپردازم.
آن زمان شغل سینما زیر سئوال بود و بخصوص بچههای حرفهای هیچ تأمین شغلی نداشتند. سعی کردم این بچهها را جمع آوری کنم، جلساتی بگذارم و با آنها به نمایش و فیلمسازی بپردازم و امنیت شغلی ایجاد کنم که خوشبختانه این طور هم شد و فیلمهایی هم در آن زمان پروانه نمایش گرفت و بعد هم که خودم سربداران را ساختم سعی کردم از همه هنرمندان معروف استفاده کنم تا به نوعی بگویم که این حرفه خیلی جدیتر از این حرفهاست.
همگان هنوز هم شما را با «سربداران» میشناسند. چه چیزی شما را برای ساخت این سریال ترغیب کرد؟
برای این فیلم ما یکسری تحقیقات زمانی که تئاتر سربداران را به روی صحنه بردیم در دست داشتیم که دکتر شریعتی بخشی از این کارها را انجام داده بود. بعد یک تحقیق وسیعتری توسط آقای حقیقت انجام شد اما به هر شکل همه مسئله اینها نبود. حرف این بود که انقلابی در ایران اتفاق افتاده که فرهنگش از تشیع است بنابراین خیلی به آنچه در تاریخ به اسم سربداران اتفاق افتاده است، شباهت دارد. ساختار سربداران به نوعی یک ساختار پست مدرن داشت و این زمان هنوز من هنر را به شکل یک ایدئولوژیک میدیدم. بنابراین آن مقولهای که «سربداران» را شکل داد به نوعی مسئله امروز است پس به این دلیل که مسئله، مسئله امروز است و فرم، فرم تاریخ است، هنوز جذابیت دارد و ماندگار شده است.
نمونه این مسئله امروز و فرم تاریخی را حتی سعی کردم در تیتراژ کار هم نشان بدهم. همان زمان به اکبر عالمی که تیتراژ را میساخت، گفتم: اکبرجان! میخواهم که این سنگوارهها در تیتراژ به یک چهره امروزی تبدیل شود. او هم خیلی برایش زحمت کشید و به نظر من همه اینهاست که این سریال را ماندگار کرد است.
در این سریال معماری نقش خیلی حساسی دارد و من اگر معمار نبودم نمیتوانستم «سربداران» را بسازم و این، همان تعامل معماری و سینماست که در ابتدا در باره آن صحبت کردیم. وقتی «سربداران» تمام شد دیگر نگاه من به هنر یک نگاه ایدئولوژیک نبود. درواقع وقتی فیلم سینمایی «گزارش یک قتل» را ساختم؛ میخواستم بگویم که دیگر زمان سینمای ایدئولوژیک گذشته است و بعد از آن وارد تجربههای سینمایی شدم. من خودم را سینماگر حرفهای نمیدانم، سینما فقط دغدغه من است. سینما مرا رها نمیکند، هم به عنوان تماشاچی و هم به عنوان فیلمساز. و باید بگویم که در واقع همه کارهایم از بعد از «سربداران» همهاش تجربه است.
با همین دغدغهها و تجربه کردنها شما را وارد دنیای عجیب بازیگری کرد؟
من میخواهم در فضای تولید باشم. من تاکنون تهیه کنندگی کردهام، فیلمنامه نوشتهام، طراحی صحنه انجام دادهام و...حتی تدریس کردهام. همین که در فضای سینما هستم برای کافی است. سینما هنری متکثر و یک هنر جمعی است. من همین تجربه را در حج هم داشتم یک عبادت اکتیو که میزانسن هم دارد.
امسال قرار است از شما برای یک عمر فعالیتتان تقدیر شود. احساستان چیست؟
هیچ حس خاصی ندارم و اصلاً هم دغدغهام نیست. به من که اطلاع دادند به این دلیل پذیرفتم که نمیخواستم هیچ عکس العملی جز این داشته باشم ولی حقیقت این است که خیلی مسئلهام نیست. من به احترام کسانی که به این موارد فکر میکنند این بزرگداشت را پذیرفتهام.
نظر شما