قدس آنلاین - گروه استاها - رقیه توسلی: ما، خراسان داریم... بهشت نیکان و بدان... که آرام و امید می دهد... جانِ نو می بخشد...
ما از زمستان به بهار رسیدن ها داریم... توسی که دست هایمان را هر فصل می گذارد در دستان بهار... فرشتگانی که آنجا با صلح و نور، رفیق مان می کنند... و هر وعده، خاطرِ پریشان را می شود آنجا به ضریح عشق رساند...
سعادتمندیم که در حوالی مان، اندوه و نامهربانی اگر پا بگذارد می شود سراغ هشتمین رسول خدا را بگیریم و دخیل ها در وادیش ببندیم...
اصلاً کیست که نداند مشهدِ ثنا و زیارت و باران، آدرس بهار است...! بهاری معصوم... خطّه ای که فروردین ها و اردیبهشت ها در روشنای خویش دارد...
کیست که نداند بهارتر و مجنون تر از این بارگاه، در نگاهی نقش نمی بندد...! سرزمینی که از پشت پلک های بسته؛ آسمانی فراخ و کبوترانی سرمست و انواری هزار رُخ دارد...!
حمدهاست برای آمدن بهار خلقت و دیدار دوباره اش... برای رنگ ها و عطرها و آغاز پرندگان و گل هایش... اما کدام حال خوشی می رسد به پای السلام علیکی که تمام سال ات را بهار می کند؟ به پای رویشی که مشهد محبوب می داند و تو؟
کدام دیداری ژرف تر از طواف گنبد طلاست...؟ محول الاحوال تر از قراری که در کوله بار هیچ فصلی پیدا نمی شود... .
نظر شما