قدس آنلاین - گروه استانها - رقیه توسلی:
- هوای چهل درجه ی امروز اگه منو نکشه، ساسان حتماً با کاراش خفه م می کنه.
- مهناز تو دِسر، دماوندیه برا خودش... شاخِ.. آره...
- مامان خوشگلم، خیالت تخت. عینک نشست رو صورتت. مبارکا.
- قیمتش غیرواقعی بود به نظرم. باید بیشتر از یه روز...
- گفتم اگه شسته رُفته و اهل نماز و دیانته، بیاد. وَالّا دماغ عمل کرده و یه لقمه نون و سجلُّ که همه دارن.
- مولا علی میگه: آفتِ موفقیت، تنبلیه مهندس جان!
- پس بالاخره ثبت نام کردی پسرتو، خدا رو شکر.
- صدبار نگفتم برای من نقشه نکشین... من خودم طراح ایفلم... ها ها ها ها
- آره هم پُرروئه، هم طلبکاری تو ذاتشه.
- توخوبی... من، دایناسورم... باشه.
- خدارو شکر... بالاخره کنکورم تمام شد. آخیش.
این ها چند دیالوگ پراکنده بود از گفتگوی آدم هایی که دیروز از کنارشان رد شدم و از کنارم رد شدند.
جملات پراکنده در هوایی که بی سر و صدا آمدند و نشستند در فکرگاهم. تا بگویند به اندازه ی تعداد آدم ها، روزمره و دغدغه وجود دارد. و برای میلیاردمین بار تذکر بدهند بی کلمه و مهربانی و عاطفه و امید، که دنیا، دنیا نمی شود.
نظر شما