قدس آنلاین - گروه استانها - رقیه توسلی: بلند می شوم و از همکارم می خواهم از روی فامیلی ها بخواند. می خواند "پول" و "هکتار"؛ و می گوید تعجب نکن اینها که کلی برای خودشان باکلاس اند. فامیلیِ همسایه روبرویی ما، "بیچاره" است و شوهرم چندباری که خواست خطابش کند، گفت آقای "چاره". یک وضعی که نمی توانم برایت توضیحش بدهم.
همچنان گیج و برگه به دست می روم آبدارخانه، روی چای سردشده ام آبجوش می گیرم و برمی گردم سر میز.
تایپ آگهی ها که تمام می شود به خودم نهیب می زنم یک تُکِ پا، مزاحم اینترنت بشو.
گزارش های ثبت احوال را سرچ می کنم و دهانم باز می ماند از حیرت. می رسم به گدا، بطری، سماور، مریخ، مخصوص، سبزی خشک، فلفلی، روزگذران و مابقی اسامی.
می رسم به قصه پشت هر کدام شان و کلنجار می روم با خودم. همانطور که مسافر صفحات نام های نامناسب و نامتعارف ام، سر و کله "ملاحت خانوم" از گوشه ای پیدایش می شود. آرام و دلپذیر، مثل قطعه ای هنرمندانه از یک پیانیست.
می نشیند و متصل می شود به چشم هایم و می گوید: باید سنگ تمام گذاشت برای نام همه کودکان عالم. برای نام فامیل شان. شناسنامه آدم، تاجی ست که هرروز بر سرش می گذارد! نمی خواهی بگویی که تابه حال از اهمیت این همه تاکید به والدین برای انتخاب بهترین اسم بی خبر بودی!
ملاحت خانوم آرام می آید و آرام می رود و من می مانم و این پرسش که اگر به جای رقیه توسلی، "رقیه پول" بودم چه اقدامی برای تاج سرم می کردم.
نظر شما