البته به او گفتم که شریک بی وفای زندگی ام را خوب میشناسم و میدانم چه آدم حقهبازی است و این کارهای کثیف از چنین مردی بعید نیست.
آن روز مرخصی ساعتی گرفتم و از محل کار بیرون زدم:
نرگس آهی کشید و افزود: چند دقیقه ای در پیاده رو خیابان قدم زدم. آرام و قرار نداشتم و نمیدانستم چه خاکی باید بر سرم بریزم. به خانه یکی از آشنایان رفتم و خودم را در آنجا مخفی کردم.
بی حوصله بودم و فقط میخواستم چندروزی چشمم به شوهرم نیفتد. از طرفی می خواستم فرصتی داشته باشم تا انتخاب قطعی برای آینده ام بگیرم و تکلیفم را روشن کنم.
سرانجام به این نتیجه رسیدم که ادامه این زندگی به خیر و صلاحم نیست.
به کلانتری 30 آمدم و پلیس را در جریان گذاشتم. بچههایم که دربه در دنبالم میگشتند بلافاصله خودشان را رساندند. من خیلی قاطعانه تصمیم خود را گرفتهام و میخواهم راهم را از این شوهر معتاد بیمسئولیت که از اول زندگی را آزار روحی و روانی ام داده جدا کنم.
***این ازدواج از روز اول اشتباه بود
اشک در چشمان نرگس حلقه زده بود . پس از مکثی کوتاه ادامه داد: 16 ساله بودم که پدر خدابیامرزم با زور و اجبار من را پای سفره عقد نشاند.
خانوادهام میگفتند خواستگارت پسر فلانی است و پدربزرگش اسم، رسمی داشته و...، او با این حرف ها از هول حلیم نزدیک توی دیگ بیفتد.
راهی نداشتم جز آن که خواسته پدرم را برآورده کنم ، برای همین هم درس و مدرسه را کنار گذاشتم و راهی خانه شوهر شدم.اما من بخت برگشته در این زندگی سرد و بی روح خیری ندیدم و از همان روزهای اول فهمیدم همسرم اهل زندگی نیست.
موضوع را به مادرم اطلاع دادم. میگفت اگر بچهدار بشوید. اوضاع خوب میشود. ولی تولد سه فرزندم و گذشت بیست و چندسال از این زندگی نکبتی نه تنها او را تغییر نداد بلکه هر روز وضعیت بدتر و بدتر شد.
هنوز چندماه از ازدواج مان نگذشته بود که به خاطر رفیق بازی و بداخلاقیهای شوهرم با مادرش درددل کردم. پیرزن بیچاره میگفت ما برای این بچه ناخلف زن گرفتیم تا مسئولیت زندگی گردنش بیفتد و دست از کارهایش بردارد اما مثل این که او نمی خواهد آدم بشود.
نرگس ادامه داد: رفقای ناباب ، شوهر ناخلف مرا کم کم به مصرف موادمخدر و مشروبات الکلی عادت دادند. با این وضعیت اوضاع زندگی مان خیلی قاراش میش شده بود و مجبور شدم سرکار بروم تا شکم بچههایم را سیر کنم.
من در یک شرکت کار می کردم و به سختی چرخ زندگی را میچرخاندم.
***کاسه صبرم لبریز شده است
زن جوان آهی کشید و افزود: تمام این سالها سوختم و ساختم ولی دم نزدم. اما دیگر نمیتوانم طاقت بیاورم. من با مردی زندگی میکنم که از او تنفر دارم.
نکته جالب اینکه یک هفته خانه دوستم مخفی شدم. او غیرتی شده و با تهمتهای زشت و ناروا میخواهد آبرویم را به بازی بگیرد ومرا متهم کند تا بی هیچ ادعایی به خانهاش برگردم.
حرف آخرم این است که یک زن با کم و کسر زندگیاش میسازد اگر از شوهرش معرفت، محبت و انسانیت ببیند. البته در تمام این سالها احترامش را جلو بچههایم نگه داشتهام و اجازه ندادهام شان و حرمت پدریاش در خانه زیر پاگذاشته بود ولی دیگر بس است.
***گفتگو با کارشناس
درباره این ماجرا نظر یکی از اساتید روانشناسی و مدرس مهارت های زندگی را جویا شدیم.
دکتر «سید مجید موسوی راد» گفت:ازدواج موضوعی مهم و نیازمند بررسی کامل است و نمی توان به صرف داشتن یک ویژگی در یک فرد و بدون در نظر گرفتن سایر ابعاد اقدام به ازدواج کرد.
وی افزود: همچنان که در این داستان خواندیم خانواده دختر به صرف اینکه فلانی اسم و رسم دارد لزوم وقوع ازدواج را می بینند،آیا همین یک ملاک برای ازدواج کافی است؟.
به قول ضرب المثل معروف «گیرم پدر تو بود فاضل، از فضل پدر تو را چه حاصل؟)» و از طرف خانواده پسر هم دلیل نامناسبی را برای ازدواج می بینیم، آنها اظهار داشتند برای پسرشان زن گرفته اند تامسئولیت زندگی به گردنش بیفتد و خوب و سربه راه بشود.
آیا هر فردی که مسئولیت پذیر نبود درمانش ازدواج است؟:
رئیس مرکز مشاوره آرامش پلیس خراسان رضوی افزود: کاملا مشخص است که خانواده این داماد جوان از ویژگی های اخلاقی نامناسب فرزندشان آگاه و خانواده دختر از این موضوع غفلت کرده و چشم بسته فرزند خود را راهی مسیر تلخ سرنوشت کرده اند.
وی خاطر نشان کرد: از ویژگی های مرد متوجه می شویم که فرد علائم کاملی از یک اختلال روانشناختی را داراست، علائمی همچون: بی مسئولیتی، مصرف مواد، رفیق بازی و ... زمانیکه فردی با علائم فوق مصرف مواد را تجربه می کند، بعضا دچاراقدامات و اعمالی خارج از عرف و قانون می شود که به نوعی قابل پیش بینی نیز هست.
اما نکته مهم اینجاست، طلاق امری واقعی است که در بعضی شرایط لازم الاجراست و چاره ای دیگر برای آن نیست. اما سوال ما از این خانم محترم این است که آیا در شرایط کنونی و در این ایام زندگی، طلاق کمکی به بهبود کلیت زندگی وی می کند؟
در این زندگی طلاق باعث درمان موقت و کاهش کوتاه مدت فشار روانی زن خواهد شد، اما در دراز مدت اثرات نامناسب خود از قبیل ازدواج فرزندان، تنهایی، ایام پیری و ... را به دنبال خواهد داشت. ضمن آنکه از همه مهمتر لزوم درمان سریع مرد خانواده الزامی است.
نظر شما