قدس آنلاین/ نازلی مروت: وی با اشاره به انگیزه وقف قرآنی خود، اظهار کرد: چندسال گذشته ترجمه مرحوم حکیم الهی قمشهای را جمع آوری کردند و من این اقدام وزارت ارشاد و دارالقرآن را تأیید میکنم. استاد بهرامپور درباره علت این اتفاق تصریح کرد: ترجمه مرحوم قمشهای ایراد نداشت بلکه چون ترجمه ایشان وقف عام بوده هرکسی به نظر خودش در ترجمه ایشان دست برده است.
مترجم ومفسر قرآن کریم افزود: یکی از انتشارات معروف «قرآن مبین» را با ترجمه مرحوم الهی قمشهای چاپ کرده بود. من به صورت خیلی اتفاقی این قرآن را دیدم و متوجه شدم که ترجمه موجود خیلی بیشتر از آن چیزی است که آقای قمشهای آوردهاند. وی ادامه داد: عمق فاجعه زمانی بود که در ترجمه، افعالی مانند «خلقنا» و «انزلنا» که متکلم معالغیر بود را اینگونه ترجمه کرده بود که مثلاً لقد خلقنا الانسان که میشود همانا ما انسان را آفریدیم (که به معنای بیان قدرت خداوند است که جمع آورده شده است) این شخص ترجمه کرده بود که همانا ما و 14 معصوم آفریدیم!
استاد ابوالفضل بهرامپور با اشاره به پیگیریهای خود برای جمعآوری این ترجمه گفت: من پیگیر این ترجمه شدم و آن را به مقامات قضایی هم نشان دادم و همه قرآنهایی را که به ادارات هدیه داده بود، جمعآوری کردند. مدیر مسوؤل انتشارات مذکور بعضی جاها علیه من حرف زده بود. وی افزود: همزمان دارالقرآن و ارشاد از من خواستند تا ترجمه قرآن را به آنها بدهم. گفتم مانعی ندارد. ترجمه همراه با زیر نویس که تحویل دارالقرآن دادهام، در ایران برای اولین بار است یعنی هرجا آیه تمام میشود ترجمه آیه هم همانجا تمام میشود. مترجم قرآن با بیان اینکه برای وقف قرآن شروطی گذاشتم، اظهارکرد: من این قرآن و ترجمهاش را وقف کردم اما شروطی گذاشتم که زمینه سوءاستفاده از آن فراهم نشود، اینکه گفتم قرآن باید با صحافی و کاغذ عالی وبا کیفیت چاپ شود.
ماجرای تدریس در مدرسه کمونیستها
استاد بهرامپور در ادامه به به پیوند عمیق زندگیاش با قرآن اشاره کرده و گفت: گرایشهای قرآنی پدر و مادرم موجب شد تا در این راه قدم بردارم. وی با بیان اینکه من معتقد بودم برای شناخت اسلام باید سراغ سند اولیه اسلام بروم، افزود: زمانی که من قرآن میخواندم، حیفم میآمد که دیگران ندانند برای همین هم شروع به نوشتن تفسیر برای عامه مردم کردم.
وی با اشاره به آشنایی خود با شهید بهشتی و محفل ایشان گفت: چون علاقه من فهم همگانی قرآن بود طرحی را آماده کرده و خدمت شهید بهشتی آوردم. بعد از این ماجرا جمعه شبها در هیأت آقای بهشتی حضور یافتم و طرحم را برای مردم گفتم. عدهای ثبت نام کردند تا به مردم ترجمه قرآن آموزش بدهم. دوهفته این رویه ادامه داشت که خبرآمد آیت الله طالقانی از زندان آزاد شدهاند و شب به هیأت میآیند. همزمان آقای اسدالله بادامچیان هم از زندان آزاد شده بودند و آمدند. شهید بهشتی به من گفتند که کار را ادامه بده. آن بزرگواران هم شنونده بودند. بعد ازاین جلسه سوم بود که شهید بهشتی را بازداشت کردند و کلاسهای ما تعطیل شد.
استاد ابوالفضل بهرامپور به تدریس قرآن در مدرسه آلمانیها اشاره کرد و گفت: یکی از کارهایی که شهید بهشتی به من گفتند که انجام بدهم، تدریس به کمونیستها در مدرسه آلمانیها بود. آن مدرسه که در حوالی حسینیه ارشاد قرار داشت مخصوص دورگههای ایرانی-آلمانی بود. درآن مدرسه کاتولیک، پروتستان، مسلمان و کمونیستها درس میخواندند. شیوه برگزاری کلاسها طوری بود که دانش آموزان در انتخاب کلاسها آزاد بودند. یادم میآید آن زمان به معلمان مقطع ابتدایی 34تومان حق الزحمه میدادند ولی به من 92 تومان حقوق میدادند درحالی که من در مقطع ابتدایی تدریس میکردم.
وی دلیل پیشنهاد شهید بهشتی برای تدریس در این مدرسه را نیاز مردم به آگاهی از قرآن عنوان کرد و افزود: ماجرا از این قرار بود که آقای کیانوری، رهبر توده ایهای ایران آمده بود منزل آیت الله بهشتی و با ایشان صحبت میکرد. در منزل مرحوم آقای بهشتی کتابهای زیادی درباره مارکسیسم بود، در بین آن کتابها یک کتاب جیبی بود که به قول آقای بهشتی کتاب مقدس مارکسیستها بود.
شهید بهشتی به کیانوری گفت که دوستان شما متوجه نشدهاند که مقصود مارکس در این کتاب چیست. مرحوم بهشتی در آن جلسه به کیانوری متذکر شدند که مثلاً مارکس یک چیزی را بیان کرده و شما چیز دیگری برداشت کردهاید. برای من جالب بود که کیانوری گفت جالب است من باید این مسأله را بررسی کنم. او کاملاً منفعل شده بود.
بعد از آن جلسه آیت الله بهشتی به من گفتند که به مدرسه آلمانیها برو و به تدریس بپرداز.
راز محبت زن مسیحی به پیامبر(ص)
وی در ادامه به بیان خاطرهای از تدریس در مدرسه آلمانیها پرداخت و گفت: یکی از دانش آموزانم، مادر مسیحی و پدر بهایی داشت اما خودش نزد من آمده بود و اسلام را پذیرفته بود. من برای این دانش آموز 20 صفحه شرح حال پیامبر از تولد تا رحلت را نوشتم و به او و سایر دانش آموزانم دادم تا مطالعه کند. روزی مادر آن دانش آموزبه مدرسه آمد و با من صحبت کرد او میگفت چون فرزند من مسلمان شده، من به احترام او ماه رمضان ناهار درست نمیکنم باخودم گفتم حتما این خانم هدایت خواهد شد. زیرا خداوند این بزرگواری را نادیده نمیگیرد. مدتی گذشت دوباره آن خانم به مدرسه مراجعه کرد و گفت آمده ام که اسلام را به من آموزش دهید. پرسیدم: چرا؟، گفت: من در دنیای مسیحیت مهربان ترو بالاتراز مسیح ندیدم اما وقتی درباره پیامبرمطالعه کردم و به ماجرای زنانی که به اسارت گرفته شده بودند و نزد ایشان آورده بودند رسیدم. دیدم که از مسیح(ع) مهربان تر، حضرت محمد(ص) است.
بهرامپور ادامه داد: او ماجرایی که موجب تحولش شده بود را برایم تعریف کرد که در ماجرایی که زنان اسیر را خدمت پیامبر آوردند از آنها خواست که خود را معرفی کنند یکی از آنان صفانا دختر حاتم طایی بود. پیامبر او را به احترام اخلاق حسنه پدرش آزاد کرد اما او گفت من زمانی این آزادی را قبول میکنم که دوستانم نیز با من آزاد شوند. پیامبر به خواست آن زن همه دوستان او را نیز آزاد کردند. آنها وقتی دیدند که آزاد شدهاند به قدمهای پیامبر افتادند و شهادتین گفتند و مسلمان شدند. آن بانوی مسیحی ادامه وقتی این ماجرا را خواندم متوجه شدم که پیامبرشما درانسانیت ومهربانی حرف اول جهان را میزند.
نظر شما