به گزارش قدس انلاین، حالا گمان نکنید سوژه امروزمان همین «دود» و «سود» های اقتصادی و غیر اقتصادی است. دود، سود و بیشتر از آنها «پشیمانی»، بهانههای گزارش امروز هستند. ۱۱۸ سال پیش در همین روزها، پادشاه سوئد، تشکیل بنیاد نوبل را اعلام کرد. وظیفه این بنیاد سروسامان دادن به وضعیت اهدای جایزه «نوبل» بود که آلفرد نوبل و پشیمانی هایش پنج سال پیشتر آن را برای بشریت به ارث گذاشته بودند.
■ هزار و یک شب
ماجرای «آلفرد نوبل»، اختراع دینامیت و پشیمانیهای بعدیاش آن قدر در کتابهای درسی، برنامههای رادیویی و تلویزیونی و اینجا و آنجا گفته شده که حتی اگر مثل قصههای هزار و یک شب آن را رنگ و لعاب بزنیم، بازهم نمیتواند برای شما خیلی جذاب باشد. به جایش اجازه بدهید برویم سراغ نکتههای کمتر گفته شده از زندگی آلفرد نوبل. در ضمن یک قصه هم به سبک قصههای هزار و یک شب در باره این دانشمند و مخترع، در سایتهای مختلف نوشته شده که بعید میدانیم واقعیت داشته باشد. اینکه «آلفرد» همان ابتدای جوانی هایش مین زیر دریایی اختراع کرده بود و چون در سوئد و لابد کشورهای دیگر، کسی او و اختراعش را جدی نگرفته بود، به دعوت پادشاه روسیه که حاضر به خریداری مینها شده بود به این کشور رفت. قسمتهای بعدی مطلب میتواند به شما ثابت کند این بخش زندگی «آلفرد» به احتمال زیاد دستخوش قصه پردازی برخی از نویسندگان ناشناس فضای مجازی شده است.
■ سن پترزبورگ
ماجرا به همین سادگی نیست که «نوبل» فقط دانشمند و مخترع بوده باشد و پس از مشاهده آثار منفی اختراع دینامیت و سوء استفاده از آن در کشتار مردم، پشیمان شده باشد. او که سال ۱۸۳۳ در «استکهلم» سوئد به دنیا میآید، هم پدر و هم پدر بزرگش هر دو مخترع به حساب میآیند. البته هم خود «آلفرد» و هم پدر و پدر بزرگ مخترعش از جمله کسانی هستند که وقتی طرح و ایدهای به ذهنشان میرسید تا آن را به مرحله سود دهی تجاری نمیرساندند، ول کن ماجرا نبودند. پدرش گرچه میگویند مخترع «تخته سه لا» هم بوده، اما در اصل مهندس و اسلحه سازی متمول است که در ۹ سالگی «آلفرد» با خانوادهاش به «سن پترزبورگ» میرود و در آنجا کارخانه مهمات و تسلیحات راه میاندازد و بیشتر هم مینهای دریایی میسازد. میگویند بیشتر از ۱۸ ماه «آلفرد» را به مدرسه نمیفرستد و بیشتر ترجیح میدهد برایش معلم سرخانه بیاورد و یا خودش او را آموزش دهد. «آلفرد» در سن پترزبورگ شیمی میآموزد، زبانهای روسی، فرانسوی، انگلیسی، ایتالیایی و آلمانی را فرا میگیرد و بعد هم در ۱۸ سالگی برای ادامه تحصیل در رشته شیمی به آمریکا میرود.
■ دینامیت پرسروصدا
کارخانه پدری در روسیه ورشکست میشود، خانوادهاش از این کشور به آمریکا میروند، در آمریکا هم کارخانه راه میاندازند، چند بار در این کارخانه انفجار صورت میگیرد و حتی برادر کوچکترش به همراه تعدادی از کارگران کشته میشوند، اما «آلفرد» نه شغل و کارخانههای پدری را رها میکند و نه تحقیقاتش را بر روی ماده «نیتروگلسیرین» متوقف میکند. مهمترین مادههای انفجاری آن زمان باروت و نیترو گلسیرین هستند. اولی بسیار خطرناک است و با گرما ممکن است آتش بگیرد و منفجر شود و دومی هم که مایع است و خطرناکتر و با یک تکان نه چندان شدید میتواند همه چیز را بفرستد روی هوا. سال ۱۸۶۶، آلفرد موفق میشود از ترکیب نیتروگلسیرین با مواد دیگر، دینامیت را بسازد که نه با آتش منفجر میشود و نه با تکان خوردن و حمل و نقل. هدفش هم فقط کاربردهای نظامی نیست، بلکه از قدرت تخریبی آن میشود برای جاده سازی، کشف معادن و... استفاده کرد.
■ تیتر یک روزنامه
در طول عمرش بیشتر از ۳۵۰ اختراع را ثبت کرد. با اختراعها و نوآوری هایش و همچنین با تلاش، دوران ورشکستگی را پشت سرگذاشته و مالکیت ۹۰ کارخانه تولید سلاح را داشت. میگویند بیشتر عمر خود را با سفر به کشورهای مختلف برای ایجاد کارخانه پشت سرگذاشت. علاوه بر شیمی و مهمات سازی، اهل شعر گفتن هم بود. چند سال پیش از مرگ، نمایشنامهای با نام «مکافات» را نوشت اما تمام نسخههای این نمایشنامه به اتهام مطالب غیراخلاقی و کفرآمیز سوزانده شد. او تا پایان عمر ازدواج نکرد و میگویند چند دوره افسردگی طولانی مدت را هم پشت سرگذاشت. برخیها نوشتهاند نخستین بار تیتر یک روزنامه که به اشتباه خبر مرگ او را اعلام کرده بود سبب شد پشیمانی به سراغش بیاید و به فکر جایزه نوبل بیفتد. اما واقعیت این است که وقتی به فرانسه رفته بود، برادرش – لودویگ - درگذشت و یک روزنامه فرانسوی با متهم کردن برادرش تیتر زد: «سوداگر مرگ مُرد»! «آلفرد» احساس کرد دوست ندارد روزنامهها پس از مرگش بنویسند: «او با یافتن راه هایی برای کشتن سریع و بیشتر انسانها، درگذشت».
■ یک میلیون و ۳۰۰ هزار دلار
چند وصیتنامه داشت اما در آخرین آنها که جایزه نوبل بر اساس آن شکل گرفت نوشته بود: این سرمایه( ۴ میلیون و ۲۰۰ هزار دلار) باید توسط مجریان وصیتنامه، برای خرید اوراق بهادار مطمئن سرمایهگذاری شود تا از سود آن هر ساله به افرادی که در سالهای آینده به حال بشریت بهترین بهرهها را به ارمغان میآورند جوایزی اعطا شود...». سود حاصل از سرمایه گذاری باید به پنج قسمت مساوی تقسیم شده و به مهمترین کشف یا اختراع در زمینههای فیزیک، شیمی، فیزیولوژی یا پزشکی، آثار ادبی آرمانگرایانه و فعالیتهای صلح طلبانه اختصاص مییافت. پنج سال طول کشید تا «بنیاد نوبل» بر اساس وصیت او شکل بگیرد و با ساز و کار مخصوص به خودش هر ساله جایزهای را که در حال حاضر باید ارزشش یک میلیون و ۳۰۰ هزار دلار و بلکه بیشتر باشد به هریک از منتخبان بدهد.
■ طنزهای نوبل
توقع نداشته باشید جایزهای با این شهرت و با وجود دم و دستگاه عریض و طویلش، در همه این سالها بیحاشیه و عادلانه مانده باشد. اول اینکه پادشاهی سوئد با اختیارات خودش نوبل اقتصاد را هم به این جمع اضافه کرد و عملکرد بنیاد نوبل بخصوص در زمینه نوبل ادبی با وجود نویسندگان بزرگی که هرگز دستشان به آن نرسید با انتقادهای فراوان روبهرو شد. وقتی در زمینه ادبیات و اقتصاد و... سیاست و سیاستمداران میتوانند با نفوذ خود تکلیف برندگان نوبل را مشخص کنند توقع نداشته باشید که جایزه پر سر و صدای صلح نوبل گاه در این سالها با اختصاص یافتنش به هنری کسینجر، مناخم بگین، انور سادات، اسحاق رابین، شیمون پرز، اوباما و... به طنز و شوخی تلخ تبدیل نشود!
■ «آلفرد» در ایران
برای اینکه این گزارشمان تلخ تمام نشود توجه شما را به این مطلب درباره قرارداد امتداد لوله نفت در رشت میان دولت ایران و برادران «نوبل» که سال ۹۵ در بخش استانهای «خبر آنلاین» چاپ شد جلب میکنیم: «برادران آلفرد نوبل (روبرت و لودیک) که مدتی ساکن شهر رشت بوده و در این شهر با اجازهنامه قانونی دولت در سال ۱۲۹۰ هجری شمسی صاحب انبار نفت بودند در عمارتی دوطبقه در محوطه فعلی صدا و سیمای رشت واقع در خیابان نوبل سکونت داشتند... آنها از برادرشان آلفرد هم برای بازدید از ایران و رشت دعوت کردند که او نیز آن زمان وقتی که هنوز شهرت چندانی نداشت برای مدتی به ایران میآید و میهمان برادران میشود...».
نظر شما