«... آیا گشایش رموز طبیعت کاری درست است یا خیر؟ آیا بشر آمادگی استفاده از این رموز را دارد؟ اختراع دینامیت توسط «نوبل» ما را به شک میاندازد... امروزه مواد منفجره در دست جنایتکاران است و سبب جنگ میان دولتها میشود... با این وجود من با نوبل همعقیدهام که گشایش رموز طبیعت، روی هم رفته به نفع بشریت تمام میشود...». اینها بخشی از سخنان «پیرکوری»، همسر و همکار سوژه امروزمان در مراسم اهدای جایزه نوبل بود. این را که چرا خود «ماری کوری» در این مراسم سخنرانی نکرد شاید بتوان به وضعیت جسمانی آن روزشان ربط داد. خانم دانشمند لهستانی الاصل، آن زمان فقط 36 سال داشت اما بدن و نیروی جسمانیاش بشدت تحلیل رفته بود. او، به قیمت ضرر و زیان خود و همسرش، توانسته بود رازی مهم از رازهای طبیعت را، رازگشایی کند... و این به نفع بشریت بود.
■ معلم زاده
خانواده «اسکولودوسکی» از نجیب زادگان لهستانی بودند و بر خلاف بسیاری از نجیب زادهها، به جای سررشته داشتن در تجارت و یا سیاست، بشدت اهل فرهنگ بودند. در لهستان آن روزگار که انگار مستعمره و تحت قیومیت روسیه بود، پدر، ریاضی و فیزیک تدریس میکرد و مادر هم ناظم یک دبیرستان دخترانه بود. «ماری» پنجمین و آخرین فرزندی بود که خدا به این خانواده داد. وقتی دوران دبیرستان را با نمرات عالی تمام کرد که هنوز در لهستان دانشگاهی برای دختران وجود نداشت. وضع مالی پدر هم چندان روبراه نبود و نمیتوانست هزینه سفر دخترانش به خارج را تأمین کند. «ماری» چند سال معلم سرخانه ثروتمندان شد تا هم کمک خرج خانواده باشد و هم اگر توانست پولی پس انداز کند. دستاورد این چند سال فقط درآمد مختصر مادی نبود، به برادر یکی از شاگردانش هم دل باخت و حتی آماده ازدواج با او شد. تقدیر اما برای «ماری کوری» شدن او برنامه ریزی کرده بود. برای همین نامزد غیر رسمیاش، مدتی بعد زیر قول و قرارش زد و با دختر یکی از ثروتمندان ازدواج کرد. ضربه روحی سختی به دختر جوان خورد و افسردگی تا مدتها او را خانه نشین کرد.
■ فقط 40 روبل
با خواهر بزرگترش - برونیا - قرار گذاشته بودند. «برونیا» برای ادامه تحصیل هر طور بود با پس انداز اندکی که داشت به فرانسه رفت. «ماری» باید بخشی از درآمد نه چندان زیادش را برای او میفرستاد با این قول و قرار که «برونیا» پس از پزشک شدن، زیر پر و بال استعداد سرشار خواهر کوچک را بگیرد و به دانشگاه رفتنش کمک کند. همان طور که «ماری» چند سال، تمام وقت کار کرد، کم پوشید، کم خورد و قید جوانی و تفریح را زد، «برونیا» اگرچه پزشک نشد اما سر قولش ماند تا سال 1891 وقتی «ماری» 24 ساله شده بود بتواند با یک بلیت درجه 4 قطار و 40 روبلی که تمام داراییاش بود، خود را به پاریس برساند. آن زمان، 40 روبل، حتی نمیتوانست حریف مخارج یکی دو هفته یک زندگی فقیرانه و سخت شود چه برسد به زندگی دخترجوانی که قرار بود دانشجوی نخبه دانشگاهش بشود. به نظر میرسید، پاریس برای بلعیدن زندگی و آرزوهای دختر فقیر لهستانی دهان باز کرده است اما واقعیت این است که ثروت حقیقی«ماری» در مغزش بود... در اراده خلل ناپذیری که او از زادگاهش با خود آورده بود.
■ استعداد یا پشتکار؟
ممکن است در زندگینامهاش خوانده باشید: «... ماریا اسکولودوسکی از کودکی با حافظه خارقالعادهاش، مردم را شگفتزده میکرد... خواندن را وقتی تنها چهار سالش بود، آموخت... با هوش سرشارش همیشه در کنار پدر و ابزار و وسایل آزمایشگاهیاش حضور داشت و شیفته کارهای علمی پدر بود... ». با این نگاه و این روش زندگینامه نوشتن، هر خوانندهای ممکن است همه تلاشها و موفقیتهای بعدی «ماری کوری» را بگذارد به حساب همان حافظه خارق العاده و هوش سرشار و.... البته سهم هوش و حافظه را در موفقیتهای او کتمان نمیکنیم، اما سرگذشت او نشان میدهد که عواملی مثل «اراده، سختکوشی، قناعت، شجاعت و... » نقش بیشتری در «مادام کوری» شدنِ «ماریا » داشتهاند. زندگینامههای جدی تری که درباره او وجود دارند، میگویند:«در دوران دانشجویی، زندگیش بسیار فقیرانه بود... با وجود بی پولی و نبود امکانات، ماری فوق العاده منظم بود و برای درس خواندش برنامه داشت... سختکوشی را تفریح زندگیش میدانست. بیشتر روزها فقط کمی نان و گاهی شکلات میخورد و لباسهای معمولی و سادهای را که با خود از لهستان آورده بود، میپوشید. هر روز تا ساعت 10 شب در کتابخانه درس میخواند، پس از آن به اتاق سرد کوچکش میرفت و تا ساعت 2 یا 3 صبح مطالعه میکرد...».
■ میخکوب شدم
«... به نظر از من خیلی کوچکتر بود، اما 35 سال داشت. با ظاهری در هم ریخته و اندک سراسیمه... مقابل قامت بلند او در جایم میخکوب شده و مدهوش چشمانی شدم که به من خیره شده بودند. صدای آرام، سادگی بی همتا و لبخند ملیحی که بر لب داشت، اعتماد به نفس زیادی به او داده بود. طولی نکشید که سر صحبت را باز کردیم و صحبتمان گل انداخت؛ موضوع بحث پرسش هایی علمی بود که دوست داشتم نظرش را در مورد آنها بدانم...». اینها توصیف «ماری کوری» از نخستین برخورد با همسرش «پیر کوری» است. «پیر» استاد فیزیک دانشگاه سوربن بود و یک دانشمند لهستانی او را به «ماری» معرفی کرده بود تا روی طرحی مشترک کار کنند. پیش از به نتیجه رسیدن طرحشان، «پیر» از او خواستگاری کرد. تجربه تلخ «ماری» از عشق و ازدواج اول، سبب شد پاسخ منفی بدهد. دلتنگی برای زادگاهش و بازگشت به لهستان هم مزید بر علت شد. «پیر» اما، ول کن این ماجرای علمی - عشقی نبود. قلم خوبی داشت و نامههای محبت آمیز و پر از اعتماد به نفسش سرانجام دلِ «ماری» را نرم کرد.
■ ماه عسل
اگر فکر میکنید با عاشقی و ازدواج یکباره «ماری» از آن دختر جدی، سختکوش و ساده زیست به خانم دانشمند ترگل ورگل و یا کدبانوی خانه «پیر کوری» تبدیل شده و سبک زندگیاش زیر و رو میشود، اشتباه کردهاید. دو زوج دانشمند در سختکوشی و ساده زیستی فرق چندانی با هم ندارند. در خواندن، آزمایش کردن، تدریس و... هم انگار با هم مسابقه گذاشتهاند. ماه عسلشان عبارت بود از یک مسافرت با دوچرخه در اطراف شهر! پول دوچرخهها را هم از محل کمکی که خواهرانش برای تهیه جهیزیه فرستاده بودند، تهیه کردند. زن و شوهر ترجیح میدادند حقوق اندک و وقتشان را در آزمایشگاهی خرج کنند که با هزار جور دردسر آن را سرهم کرده بودند. آزمایشگاه ساده و محقری که جرقه کشفهای مهم در آن زده شد.
■ شکارچیهای نوبل
اینکه به قیمت آلوده و بیمار شدن توانستند به موفقیت دست پیدا کنند، اینکه دفترچه یادداشتهای «ماری کوری» هنوز آلوده به مواد رادیو اکتیویته است و کسی نمیتواند به آن دست بزند، اینکه همسرش در سانحه تصادف با درشکه درگذشت و اینکه خودش هم 84 سال پیش از دنیا رفت را بی شک میدانید. پس بگذارید با چند نکته کمتر گفته شده از زندگیش، مطلب را تمام کنیم: کشفیات او و همسرش در واقع کامل کننده تحقیقات و کشفیات «هنری بکوئرل» بود... سال 1903 آکادمی سلطنتی سوئد ابتدا «پیر کوری و بکوئرل» را برنده جایزه نوبل فیزیک اعلام کرد، اما با اعتراض «پیر کوری» نام «ماری » هم به عنوان برنده اعلام شد... میگویند دلیل سخنرانی کردن همسرش در مراسم اهدای جایزه نوبل این بود که مجامع علمی آن روز اروپا هنوز به صورت رسمی برای جایگاه علمی زنان ارزش قایل نبودند! یعنی حتی آکادمی علمی فرانسه حاضر نشد کرسی استادیاش را به او بدهد و آن را فقط در اختیار همسرش « پیر» گذاشت... «ماری» کوری تنها شخصی است که دو بار جایزه نوبل را به خودش اختصاص داده است... دختر بزرگ او «ایرن کوری» مثل مادرش دانشمند رشتههای فیزیک و شیمی شد...مثل مادرش جایزه نوبل را به خاطر کشف رادیو اکتیویته مصنوعی برد و درست مثل مادرش به دلیل ابتلا به سرطان خون ناشی از پرتوهای مختلف درگذشت... دختر کوچک «ماری» - ایو کوری- اگر چه به جای دانشمند شدن، روزنامه نگار و نویسنده شد و برنده نوبل نشد، اما همسرش - هنری ریچاردسون- لبوز جایزه صلح نوبل را به نمایندگی از یونیسف دریافت کرد.
نظر شما