به گزارش قدس آنلاین در این مراسم سعید اوحدی رییس سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران با تأکید بر لزوم اجرای یک حرکت گسترده فرهنگی در راستای اعتلای شعر آیینی گفت: پیشنهاد ما برپایی شورای «خانه شعر» در باغ موزه هنر ایرانی است. محفلی که شاعران و شعر دوستان هر هفته گرد هم جمع شوند و نشستهای ادبی خود را به طور مستمر دنبال کنند تا ما شاهد بالندگی هرچه بیشتر شعر آیینی به مدد این حرکات فرهنگی باشیم.
وی در ادامه با اشاره به نزدیکی به ایام محرم و ماه صفر عنوان کرد: به زودی در سازمان فرهنگی هنری از «قرارگاه فرهنگی اربعین» رونمایی میشود. امیدواریم با استقبال شاعران آیینی بتوانیم ۴۰ تن از شاعران ارزشمند را در پیادهروی اربعین همراهی کنیم. این رویداد مهم ظرفیت عجیبی است که میتواند به شکوه آثار شما بیافزاید.
رییس سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران در پایان سخنان خود درباره برگزاری جشنواره شعری ویژه شهدای مدافع حرم نیز گفت: خوشبختانه تا به امروز حرکتهای فرهنگی زیادی در راستای شعر حماسی، شعر انقلاب و شعر دفاع مقدس صورت گرفته است اما در این میان جای شعر مقاومت خالی بود. سازمان فرهنگی هنری قصد دارد که در همین راستا جشنواره شعر حماسه مقاومت را، برای تجلیل از این شهدای مظلوم که کیلومترها دورتر از مرزهای کشورشان رفتند تا آتش ظلمی که ما را نیز تهدید میکرد خاموش کنند، برگزار کند.
ساجده جبارپور نخستین شاعری بود که برای شعرخوانی حاضر شد:
دلی در کوله بارم بود چندین بار گم کردم
رعیت زادهام خود را در این دربار گم کردم
شکستم در دل آیینهها تصویر در هم ریخت
غرورم را، خودم را، در دل دیوار گم کردم
امین نامههای آن و این بودم، تو را دیدم
تمام حرفها را لحظه دیدار گم کردم
منم از شهر باران، غیر باران نیست سوغاتم
چه سوغاتی که آن را بین راه انگار گم کردم
نشستم، گریه کردم، حاجتم را خواستم اما
تو را بعد از اذان در گرمی بازار گم کردم
منم من، زائری مجنون که هر بار آمدم بیرون
تو را همراه با آن چادر گلدار گم کردم
سعید بیابانکی نیز در این محفل به شعرخوانی پرداخت:
نشستهام به رواقی به گوشه حرمش
رها رهای رها زیر آبشار غمش
یقین به چشمه تسنیم دوست متصل است
که نور میچکد از روزن سپیده دمش
چه سالها که به همراه نوبتی خوانان
رسیده است به گوشم طنین زیر و بمش
به کاظمین و به مشهد سلام و عرض ادب
به حس و حال غریبانۀ شبیه همش
دم مسیح خراسان به لطف حق گرم است
برایتان چه بگویم ز لطف دم به دمش
چوپا گذاشت به ایران هزار چشمه شکفت
هزار جان گرامی فدای پاقدمش
به پادشاه و گدا و به عارف و عامی
خبر دهید که عام است سفره کرمش
گره گشوده ز کارم به طرفه العینی
به نام پاک جوادش چو دادهام قسمش
تو چنگ برده و بردار هر چه می خواهی
که شاه توس گشاده است کیسه ی درمش
هر آنچه داده به من لطف بیکران بوده است
که راضی ام به زیادش که قانعم به کمش
شهید عشق شد و آرمید کنج بهشت
هر آن که رقص کنان رفت زیر تیغ غمش
چه افتخاری از این افتخار بالاتر
که شاعرش شده ام زیر سایه علمش
چه می شود که شبی نامۀ سیاه مرا
بگیرد و بنوازد به گوشۀ قلمش
سپاه منتقمانش همیشه بیدارند
یکی خبر برساند به اولیای دمش
نمیکنیم دل از این حرم از این درگاه
قسم به مادر بی بارگاه و بی حرمش....
حامد عسکری نیز در این محفل شعرخوانی کرد:
رو دیوار حجرۀ آقا بزرگ
کنار شیشههای گلاب و بید
چشممو گرفته یه قاب قشنگ
با یه عکس کهنۀ سیا سفید
پردۀ نقاشی پشت سرش
طرح یه گنبد و چندتا کفتره
دست آدما به روی سینه و
نگاشون زلاله و معطره
آقاجون میگه نبین کهنه شده
دلخوشی لحظههای بدمه
توی این عکس فقط ده سالمه
یادگار اولین مشهدمه
آقاجون میگه بابام بنا بود
پاک و صاف و ساده و بی ادعا
یه روزی با لب خندون بهمون
گفت: پاشین میخوایم بریم امام رضا ...
اسم سلطان خراسان انگاری
همۀ وجود و اعتقادشه
پیرمرد سنی ازش گذشته باز
همۀ خاطرههاشو یادشه
یادشه تسبیح سرخی که باباش
روبهروی گنبد طلا گرفت
یادشه نقاره میزدن غروب
یادشه که دختری شفا گرفت
خاطرات آقاجون شیرینه
میگه و دوباره جون میگیره
هر دفعه قصه عکسو میگه
حجره عطر زعفرون میگیره
میگه وقتی زندگی سخت گرفت
وقتی که هجوم آورده غصهها
هر جای دنیا باشی میبیندت:
تو فقط صداش بزن: امام رضا...
سارا جلوداریان دیگر شاعری بود که برای شعرخوانی حاضر شد:
آدم و حور و پری گوش به فرمان شما
همه لیلا ، همه مجنون ، همه خواهان شما
آفتاب از افق درگهتان می تابد
ماه چادر زده در گوشه ی ایوان شما
از همان دم که قدم رنجه نمودید به خاک
آسمان ها همه گشتند ثناخوان شما
شک ندارم که به داد دل یعقوب رسید
بوی پیراهنی از جانب کنعان شما
خانه ی کاگلی ما ظلمات است ولی
محشری میشود از نم نم باران شما
لاعلاجیم و اگر ذره امیدی هم هست
چشم داریم به اعجاز فراوان شما
کاش میشد که به قدر پرکاهی بودم
تا قبولم بکند ملک سلیمان شما
سیدعباس سجادی نیز ترانهای را به امام هشتم تقدیم کرد:
با چشای سرد و خسته، با پاهای پینه بسته
پا شدم بیام سراغت، که دیدم دلم شکسته
دلمو روونه کردم تا بیاد به بارگاهت
شاید از روی عنایت بهش افتاد یه نگاهت
تو غریب الغربایی به خدا منم غریبم
اگه دستامو نگیری از دو عالم بی نصیبم
به خدا دلم گرفته مثل اون قفلای بسته
که بهت دخیل میبندن آدمای دل شکسته
حالا از روی کرامت قفلای بسته رو وا کن
مثل کفترای گنبد دل خستمو رها کن
عبدالجبار کاکایی دیگر شاعری بود که به شعرخوانی پرداخت:
من جز شما، گلایه به صحن ِکجا برم؟
راز غریب را به کدام آشنا برم؟
ای جان و دل به گنبد و گلدستهات مقیم
جان را کجا گذارم و دل را کجا برم؟
از تاب جعد و نافۀ آهو صبا چه برد؟
من آمدم که بویی از آن ماجرا برم
چشم امید دارم ازین جسم ناتوان
جان را به آستانۀ دارالشّفا برم
دل را به بحر تو بسپارم حبابوار
مس را به آتش تو بسوزم، طلا برم
حاجت نگیرم از تو به جایی نمیروم
ای گنج درد! آمدم از تو دوا برم
ای دل مقیم صحن رضا باش و صبر کن
نگذار از تو شکوه به پیش خدا برم
احمد امیرخلیلی ترانه ای را تقدیم به آستان رضوی کرد:
همه دکترا میگن که بچش
تنها قد یه سفر می مونه
با پول النگوهاش غیر دوا
دیگه خرج یه نفر میمونه
من خودم شنیدم این حرفارو
حرفایی که خوب میدونم بیخوده
مادرم میگه که نذرت میکنم
مادرم میگه ولی دیر شده
مادرم میگه ازت دلگیره
همه میگن که دلش سنگ شده
تو به دل نگیر، بهونهس به خدا
میدونم دلش برات تنگ شده
وقت بدرقه بهم چیزی نگفت
وقت رفتن حرف آخر گریهس
پش سرم آب نریخت میدونم
آب پش سر مسافر، گریهس
اومدم که این دفعه چیزی نخوام
اومدم ببینمت برگردم
همه دار و ندارم دلمه
دلمو نذر ضریحت کردم
مادرم خیلی برای دلتنگه
حالا هرچی که بگن این مردم
پش سرم گفت که سپردمش به تو
هر چی خیره یا امام هشتم
مادرم میگه ازت دلگیره
همه میگن که دلش سنگ شده
تو به دل نگیر، بهونهس به خدا
مادرم خلی دلش تنگ شده
ناصر فیض نیز شعر طنزی را در این نشست قرائت کرد:
هنوز هم نگران باش یا امام رضا
از این زمانه و اوضاش یا امام رضا
نمانده حرمت و انصاف تازه بدتر از آن
نشسته کبر و ریا جاش یا امام رضا
به قدر یک سر سوزن شکر مربایی
نمانده توی مرباش یا امام رضا
افشین علا دیگر شاعری بود که به شعرخوانی پرداخت:
یا ضامن آه و آهو مضمون ناب غزلها
شور تو آهنگ اشعار مضراب ضرب المثلها
صیاد وقتی تو باشی از دام رستن نشاید
مدهوش فهمت مفاهیم، صیدت غزال غزلها
پابوست ای خفته در توس مهریه ی نوعروسان
دیدارت ای جان شیرین آغاز ماه عسلها
با آرزوهای بسیار سوی تو آرند زوار
بسیار پیران که بر دوش بس کودکان در بغلها
گیرند تا مشهدت را یک بار دیگر در آغوش
در بستر مرگ خواهند، افتد به تأخیر اجلها
تنها تو شاهی در این ملک دلهای ما پایتختت
سلطان، تویی گرچه تاریخ بسیار بیند بدلها
عهدی که بستیم با تو زان صبحدم در نشابور
باقی است تا صبح محشر عهدی مصون از خللها
با ما مدارا کن ای شاه وقتی می آییم، از راه
تنها به آمال بنگر! شرمنده ایم از عملها
حمیدرضا برقعی یکی دیگر از افرادی بود که برای حاضران شعر خود را خواند.
همیشه قبل هر حرفی برایت شعر میخوانم
قبولم کن من آداب زیارت را نمیدانم
نمیدانم چرا این قدر با من مهربانی تو
نمیدانم کنارت میزبانم یا که مهمانم
نگاهم روبهروی تو بلاتکلیف میماند
که از لبخند لبریزم، که از گریه فراوانم
به دریا میزنم، دریا ضریح توست غرقم کن
در این امواج پرشوری که من یک قطره از آنم
سکوت هرچه آیینه، نمازم را طمأنینه
بریز آرامشی دیرینه در سینه پریشانم
تماشا میشوی آیه به آیه در قنوت من
تویی شرط و شروط من اگر گاهی مسلمانم
اگر سلطان تویی دیگر ابایی نیست میگویم:
که من یک شاعر درباریام مداح سلطانم
محمدعلی بهمنی نیز در این نشست به شعرخوانی پرداخت:
شرمندهام که همت آهو نداشتم
شصت و سه سال راه به این سو نداشتم
اقرار میکنم که من – این های و هوی گنگ-
ها داشتم همیشه ولی هو نداشتم
جسمی معطر از نفسی گاه داشتم
روحی به هیچ رایحه خوشبو نداشتم
فانوس بخت گمشدگان همیشهام
حتی برای دیدن خود سو نداشتم
وایا به من که با همهی هم زبانیام
در خانواده نیز دعاگو نداشتم
شعرم صراحتیست دلآزار، راستش
راهی به این زمانهی نه تو نداشتم
نیشم همیشه بیشتر از نوش بوده است
باور نمیکنید که کندو نداشتم؟!
میشد که بندگی کنم و زندگی کنم
اما من اعتقاد به تابو نداشتم
آقا شما که از همهکس باخبرترید
من جز سری نهاده به زانو نداشتم
خوانده و یا نخوانده به پابوس آمدم؟
دیگر سوال دیگری از او نداشتم
علیرضا قزوه دیگر شاعری بود که برای شعرخوانی حاضر شد:
سلام بر تو اماما، تو را سلام، امام
«رسیده ایم به امید التیام، امام»
غریب را ننوازد مگر امام غریب
غریب آمده ام پیش تو سلام ، امام
غلام حلقه به گوش تو ماه و خورشیدند
متاب روی از این کمترین غلام ، امام
قصیده دارم و چشم انتظار اذن توام
اجازتی که بخوانم تو را به نام ، امام
بجز مقام رضا ا رضا طلب نکنم
فقیر حالم و مستغنی از مقام، امام
مرا دلی ست که پیدا نمی کنم آن را
دلی که گم شده در موج ازدحام، امام
تویی جواز نماز دل شکستۀ من
تویی رکوع و تویی سجده و قیام، امام
تویی که واسطه العقد آل یاسینی
تویی حلاوت ذکر علی الدوام، امام
تو شرط عشقی و بر کوه های نیشابور
خدا نوشته به فیروزه این پیام، امام
در این سپیده که میلاد آفتابی توست
بخوان شکسته دلان را به بارعام، امام
به حاجیان بگو از راه کعبه برگردند
به خاکبوسی این خیمه و خیام ،امام
گرسنه اند یتیمان، مگر ز سفرۀ تو
تبرّکی ببرم پاره ای طعام، امام
کبوتران پریشان چه می کنند آن جا؟
پریده اند به روی کدام بام؟ امام
هماره پرتو ماه تو باد بر سرمان
هماره سایۀ مهر تو مستدام، امام
وداع با تو سلامی دوباره است ، سلام
سلام بر تو اماما، تو را سلام، امام
مرتضی امیری اسفندقه آخرین شاعری بود که به شعرخوانی پرداخت:
رضا نمیدهد این دل که بی رضا(ع) بروم
ز خاک پاک خراسان بگو کجا بروم
بهشت امن من است این ضریح نورانی
جهنم است از اینجا به هر کجا بروم
مرا امام رضا سرپرست بوده و هست
بگو چگونه بکوشم بگو چرا بروم
برادر و پدرم خاک جایشان اینجاست
نمیتوانم از اینجا به هیچ جا بروم
نشستهام که جواز سفر به من بدهی
به من اجازه بده ای امام تا بروم
اجرای موسیقی خراسانی و صلوات خاصه امام رضا(ع) از دیگر بخشهای این برنامه بود.
نظر شما