گروه فرهنگی قدسآنلاین/ خدیجه زمانیان: اکبر صحرایی نویسنده حوزه دفاع مقدس بتازگی رمان جدیدش را منتشر کرده است. این رمان دفاع مقدسی که توسط بهنشر منتشر شده «آرزوی چهارم» نام دارد و برای گروه سنی نوجوان نوشته شده است.
«شمشاد» شخصیت این رمان دچار نقص عضو است، مدام مورد تمسخر قرار میگیرد که همین مسئله سبب میشود او در جریان زندگی روزمره اش، اعتماد به نفس خود را از دست بدهد. همزمان با جنگ قصد عزیمت به جبهه میکند، درنهایت به جبهه میرود و در یکی از عملیاتها خود را پیدا میکند.
این مسئله موجب میشود نوجوان قصه به فرد خودساختهای بدل شود و درنهایت فرمانده دسته شود. نویسنده البته در این داستان از فلاشبک هم استفاده کرده تا مخاطب در جریان این رفت و برگشتها گذشته شمشاد، شخصیت و مشکلاتش را بشناسد.
اولین کتابی که اکبر صحرایی برای گروه سنی نوجوان نوشت «کاش کمی بزرگتر بودم» است. کتابی که در سال 87 نوشته شد و توانست سه جایزه را هم از جشنوارههای کتاب سال دفاع مقدس، کتاب فصل و جشنواره کتاب سلام از آن نویسندهاش کند و حتی به زبان انگلیسی هم ترجمه شود.
به انگیزه انتشار کتاب «آرزوی چهارم» به سراغ اکبر صحرایی رفتیم، اما گفتوگوی ما به علاقه این نویسنده به نوشتن در حوزه داستان دفاع مقدس هم رسید؛ دغدغه هایی که شنیدنش خالی از لطف نیست. گفتوگوی ما را با این نویسنده بخوانید:
چه شد که «آرزوی چهارم» با این ساختار و موضوع نوشته شد؟
من میخواستم در این اثر در کنار دفاع مقدس به مسئله دیگری هم بپردازم. به دنبال نوشتن رمانی بودم که بشود شخصیت آن را به لحاظ روانشناختی واکاوی کرد. میخواستم در کنار مسئله شهادت به داستانی بپردازم که مسائل روان شناختی و تربیتی هم در آن وجود داشته باشد. نوجوان این قصه از نظر جسمی مشکل دارد و این موجب شده درگیریهای روحی برای او به وجود آید. او ناخواسته به جبهه اعزام میشود. در جبهه برایش اتفاقاتی میافتد که در معرض خطرها و اتفاقات میتواند بر معایب خود غلبه کند.
شما در این داستان زمان خطی را در هم شکستید و به سراغ اسطورههای ایرانی رفتهاید، چرا؟
از تکنیک فلاشبک استفاده کردم و دو قصه گذشته و حال شخصیت داستان همزمان با هم روایت شد. با فلاشبک مخاطب متوجه میشود شخصیتی که در حال حاضر فرمانده است، پیشتر چه سابقهای داشته و چه اتفاقاتی برایش رخ داده تا به اینجا رسیده است. البته همانطور که گفتید به اسطورهها مراجعه کردم که همین «آرزوی چهارم» اشاره دارد به بحث سه آرزوی غول چراغ جادو. اگر بخواهیم تنها اتفاقات جنگ را مستقیم در داستان بیاوریم قطعاً مخاطبان خاص خودش را دارد، اما اگر این حوادث را در دل فرمها و ابتکارات بیاوریم حتماً داستان هایی خواندنی خلق میشود؛ مثل توجه من به اسطورهها در این کتاب و تلفیق داستان غول چراغ با قصه اصلی کتاب و یا استفاده از فرهنگ بومی مثل شاهنامه. استفاده از زبان طنز هم حتماً میتواند برای مخاطب امروز نوجوان جذاب باشد. من از این ترفندها استفاده کردهام و جواب هم گرفتهام. مجموعه داستانهای طنز «دار و دسته دارعلی» به چندین چاپ رسیده است.
عملکرد ناشران در پسند سلیقه مخاطب، بویژه مخاطب نوجوان چگونه است؟
ناشر نقش مهمی در جذب مخاطب دارد، حتی اینکه ناشر دولتی و یا خصوصی باشد هم اهمیت دارد. وقتی ناشری ترجمه کتاب آن هم در ژانر وحشت برایش سود دارد چرا به سمت انتشار این آثار نرود؟ اما ناشران دولتی وقتی به سمت انتشار کتابهای دفاع مقدس میروند، سراغ نویسندههای متوسط میروند.
چرا نویسندگانی که از حوزه دفاع مقدس خارج شدهاند، جایگزینی ندارند؟
چون هنوز ادبیات و بخصوص ادبیات دفاع مقدس ساختار منسجمی ندارد. متولی هم ندارد و کسی هم پاسخگوی آن نیست. اگر من رمانی در ژانر وحشت بنویسم کسی نمیپرسد تو که بیشتر از 30 اثر در این حوزه نوشتهای و جوایز زیادی را هم کسب کردهای و حرفهای شدهای چرا وارد حوزه دیگر شدهای. چرا نباید شرایطی برای نویسنده خلق شود تا برای نوشتن یک رمان چندین سال وقت بگذارد و اثری در حد و اندازههای جنگ و صلح خلق کند تا در اختیار مردم باشد؟
البته برخی نویسندگان دفاع مقدس هم دچار کلیشه شدهاند و به دنبال ایجاد جذابیت نیستند. هنوز مسائل بسیاری از جنگ ما وجود دارد که گفته نشده و فقط باید در قالب رمان بیان شود.
نویسندگان اجازه ورود به همه فضاها را دارند. من تا به حال برای نوشتن مسئلهای، با مشکل خاصی مواجه نشدهام. اما اینکه نویسندگان به مسائل جدید جنگ نمیپردازند بر میگردد به همان نکتهای که در سؤال اول گفته شد. ببینید وقتی ساختاری وجود ندارد، نویسندگان چگونه میخواهند ساختار داستان دفاع مقدس را بشناسند. ساختار داستان دفاع مقدس و نویسنده دفاع مقدس برای کسی تعریف نشده است. نبود چنین شاکلهای سبب میشود اگر نویسندهای مانند داوود امیریان دیگر در این حوزه داستان ننویسد به کسی برنخورد و یا این حوزه سکوی پرش برای عدهای شود تا با موضوع دفاع مقدس، چند کتاب متوسط منتشر کنند و بعد در حوزههای دیگر شروع به نوشتن کنند.
وقتی داستان دفاع مقدس با این خلأها روبهروست کسی به دنبال ایجاد جذابیت در داستانش نیست. اکنون نویسندگان متعهد مستقل، حوزه دفاع مقدس را حفظ کردهاند، نویسندگانی که خودشان را مدیون شهدا میدانند و بدون توجه به کاستیها و به خاطر اعتقاداتشان در این حوزه ماندهاند.
از طرفی داستان دفاع مقدس باید متولی داشته باشد تا برای خلق یک اثر خوب امکانات در اختیار نویسنده بگذارد. ناشری که میخواهد در این حوزه سرمایه گذاری کند باید به نویسنده زمان بدهد تا نویسنده درباره سوژهاش تحقیق و تفحص کند. چندی پیش من برای تحقیق و تفحص در مورد یک شهید به سوریه رفتم، من در این دو هفته به اندازه پنج سال تجربه کسب کردم. اگر کارهای ماندگاری مانند «جنگ و صلح» و یا «پیرمرد و دریا» خلق میشود چون نویسندگان برای نوشتن آنها دل به حوادث زده اند!
همینگوی برای خلق پیرمرد و دریا 15 روز روی دریا زندگی میکند تا شخصیت پیرمرد را حس کند و بعد اثری مینویسد که جایزه نوبل را برای نویسندهاش به ارمغان میآورد. مسئله این است که دفاع مقدس متولی دلسوزی میخواهد تا نویسندگان را به مناطق مختلف بفرستد و بعد از آنها نوشته و خروجی بخواهد. البته در سالهای اخیر قدم هایی برداشته شده اما باز هم فکر میکنند داستان نویسی مانند هنر عکاسی است و به دنبال خروجیهای فوری هستند.
تشکیلات و ساختار که وجود دارد؛ چند نهاد و سازمان موظف هستند که آثار دفاع مقدس را تولید کنند.
بله اما مدیریتهای ناقص و موازیکاری بیشتر بلبشو ایجاد کردند تا اینکه ساختاری برای دفاع مقدس تعریف کنند. در کنگرههای دفاع مقدس چندین هزار کتاب برای شهدا نوشته شد اما کدام یک از کتابها شاخص شده؟ برگزیدههای بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس برای برگزیدگانش چه کرد؟ این بنیاد چقدر از همین برگزیدگان حمایت کرد تا اثر خوبی تولید کنند و یا برای تولید یک اثر خوب چقدر از آنها همفکری و مشورت خواست؟ فقط گزارشهای لازم به بالادستیها داده میشود اما نویسندهها فراموش میشوند. باید نویسندگان این حوزه را دور هم جمع کنند و با کمک آنها برای داستان دفاع مقدس ساختار و نقشه راه تعریف کنند.
در تاریخ شفاهی دفاع مقدس، این ساختار تعریف شده است؟
کارهایی که آقای سرهنگی انجام میدهند موجب شده در حوزه تاریخ شفاهی اتفاقهای خوبی رخ دهد و نویسندگان این حوزه میدانند که قرار است چه کنند و برایش برنامه ریزی هم میکنند.
البته همین حوزه هم قائم به شخص است و ساختاری که مدنظر شماست وجود ندارد.
بله آقای سرهنگی و دوهفته نامه «کمان» باعث شدند بسیاری از نویسندگان دفاع مقدسی از جمله من، داوود امیریان، احمد دهقان، مجید قیصری، داوود غفارزادگان و بسیاری دیگر نوشتن را از همین دوهفته نامه شروع کنیم. سرهنگی از همان زمان جنگ دفتر ادبیات مقاومت را راه انداخت و در همین حوزه هم ماند تا به امروز که حوزه تاریخ شفاهی دفاع مقدس مسیر خودش را پیدا کرده، البته ایشان متولی ادبیات داستانی نیست و خودش هم میگوید وارد این حوزه نمیشود. همین تاریخ شفاهی بر شخص متکی است و اگر ایشان روزی به هر دلیلی این مسئله را پیگیری نکند تاریخ شفاهی جنگ هم بی سامان خواهد شد. اما در حوزه داستان نه تشکیلاتی وجود دارد و نه حتی اراده فردی برای همین حرکت و رشدی که در تاریخ شفاهی وجود دارد.
به خاطر همین روند رو به رشد هم بوده است که بعضی نویسندگان مثل احمد دهقان و یا داوود امیریان جذب نوشتن تاریخ شفاهی شدهاند.
بله. البته بسیاری از نویسندگان هم به طور کلی از حوزه دفاع مقدس خارج شدهاند و در حوزههای دیگر داستانی قلم زدهاند و موفق هم بودهاند.
اما شما همچنان در حوزه دفاع مقدس رمان مینویسید و فعال هستید.
هر چه از دفاع مقدس بنویسم، کم نمیآورم.عمده آثار من با موضوع دفاع مقدس نوشته شدهاند و من به این حوزه تعلق خاطر دارم. تعلق خاطر من به دلیل چند سال حضور من در جنگ است. در این چند سال دوستان و همرزمان من یا شهید شدند و یا مجروح و اسیر. آنهایی هم که ماندهاند خاطراتی باورنکردنی برایم رقم زدند. من برای صد سال در ذهنم سوژه دارم و هر چه از دفاع مقدس بنویسم، کم نمیآورم.من به شهدا مدیون هستم و وظیفه من این است که بگویم چه اتفاقاتی برای دوستان همرزم و شهید من رخ داده و در برابر این خاطرات احساس مسئولیت میکنم. وظیفه من انتقال این خاطرات به نسلی است که دفاع مقدس را ندیده و درک نکرده است. تا وقتی قلمم یاری کند در همین حوزه مینویسم.
انتهای پیام/
نظر شما