به گزارش گروه سیاسی قدسآنلاین، رویدادهای فرانسه هراسی در دل روشنفکری «فقانکوفان» ما برانگیخته، و آنها «جنبش جلیقهزردها» را مشخصاً به «پوپولیسم» متهم میکنند، همانطور که پیش از این، جریان انقلابی موطن خویش را به «پوپولیسم» متهم میکردند. بخش عمدهای از تمرکز ادبیات و فعالیتهای روشنفکری در حال حاضر، صرف آن میشود تا انحصار فکر سیاسی را در درون خود نگاه دارد و سایر مردم را «عوام کالانعام» تلقی نماید. پیش از این، از دهه 1340، و در زمانهای که مرحوم دکتر علی شریعتی و جلال آل احمد رویاروی این روشنفکران سنپترزبورگی چپگرا ایستاده بودند، این نگاه سوءاستفادهچی سابقه داشته است؛ بعدها در جریان مجاهدین خلق نیز این استبداد ضدمردمی روشنفکرانه استمرار یافت و امروز، روشنفکری اصلاحطلب نیز به چنین نقطهای رسیده است. روشنفکر اصلاحات، عملاً مشارکت مردم را در پیروی از خودش میخواهد، ولی، آنچه ما و انقلاب به آن احتیاج داریم، به قول امام خمینی (ره)، یک «حضور همیشه در صحنه» و مسئولانه، توأم با امر به معروف و نهی از منکر و تولی و تبری است. این، یک مشارکت با کیفیت خوب، مؤثر و کارآمد است، که نه تنها تجربه موفق خود را در سابقه طولانی ادیان ابراهیمی نشان داده است، بلکه در شرایط و عصر امروز نیز، بصیرت آیت الحق، امام خمینی (ره) نیز این توفیق را تصدیق میکند.
آنچه امروز در فرانسه میگذرد و به طور خستگیناپذیری از ماه میتا کنون ادامه داشته، از این قرار است: رابطه میان اراده عمومی و مشارکت مدنی، مخدوش شده است و توان بالقوه مردمسالاری به سبک غربی به حداقل رسیده است. در عمل، جهان، بدون مشارکت مدنی مؤثر و توسط دیوانسالاران و تکنوکراتهای دولتی اداره میشود که کمترین ارتباط را با خواست واقعی مردم دارند. به طور خلاصه، میتوان گفت که مقامات دولتی دموکراسیهای امروز، اغلب، تکنوکرات هستند، و در عمل، کاری به خواست مردم ندارند؛ آنها در واکنش به شکایتها و مطالبههای مردم، آشکارا میگویند که «ایام انتخابات گذشته است». مردم در مدل سنتی مشارکت سیاسی، روشنفکران و کارگزارانی را انتخاب میکنند تا امور را از جانب آنها پیش ببرند و هر راهجویی مستقیم مردم به غیر این طریق از جانب روشنفکران رنگبهرنگ ما که گرایش خویش را به استبداد مطلقاً پنهان نمیکنند، به «پوپولیسم» نامبردار میشود. شاید این ساز و کار نمایندگی و حزبی مردمسالاری در زمانهای کار میکرد و مؤثر بود که شتاب تحولات به قدر امروز نبود و امور تا این حد قاعدهناپذیر و دگرگون شونده سیر نمیکرد؛ امور، در ثبات نسبی راه میسپرد، و این ثبات نسبی دست کم طی یک دوره چهار یا پنج ساله پارلمانی یا ریاست جمهوری، به طور نسبی پایدار میماند. اکنون، دیگر چنین نیست. حتی در همان مدل مرسوم هم، دورههای ریاستجمهوری و پارلمانی به قاعده هر چهار سال یک بار، لازم به تغییر تشخیص داده شده بود، هر چند که اغلب، به دلیل محافظهکاری ذاتی اقشار متوسط شهری، دو دورهای میشد؛ معالوصف، نه دو دوره هشت ساله، بلکه همان تک دوره چهار ساله نیز، در شرایط متحول کنونی بیش از حد طولانی به نظر میرسد. این شیوه، به تنظیمات و نیازهای شهروندان پاسخ نمیدهد یا قادر به تولید سیاست یا نتایج بیش از حد کلی است که مسائل با پیچیدگی فزاینده را مغفول میدارد.
ما به افزایش مشارکت معنادار مردم یا همان که امام رحمت الحق علیه، به آن «مردم همیشه در صحنه» اطلاق میفرمودند، احتیاج داریم. در عصری که ماشینها و فکر ماشینی یا همان «ماشینیسم» به سوی تسخیر ما گسیل میشوند، انسانها باید بیش از این که اکنون هستند، خلاق و راهگشا ظاهر شوند. شواهد برای اغلب دانشمندان مسلط روزگار ما مسجل نمودهاند که بیاعتمادی و تنش بین شهروندان و دم و دستگاه دولتی، یک پدیده مشترک است که هر روز تند و تیزتر میشود و تا آنجا پیش میرود که سر و شکل فرانسه را به یک کشور جهان سومی بدل میکند. این، بر میگردد به اینکه سازوکارهای مشارکت و بیان مطالبات مردمی با شرایط جدیدی که توسط ماشینها رقم زده شده است، دیگر از ریلها و مسیرهای پیشین رتق و فتق نمیشود و نیازمند به ابداعهای تازه است. از جانب دیگر، مردم نیز تغییر کردهاند و دیگر عنوان عوام برای آنها چندان زیبنده نیست؛ هر یک در زمینهای نخبهای برازنده محسوب میشوند و دیگر چندان زیر بار فخرفروشیهای روشنفکرمأب نمیروند. ساختارهای رسمی روشنفکری و نحوه خاص دموکراسی که روشنفکری ما از آن تقلید میکند و به آن خو کرده است، الزامات تازه را تاب نمیآورد؛ اینها فهرست دشواریهای روشنفکری اصلاحطلب و کارگزار ما هستند: برنامههای ثابت، نتایج از پیش تعیین شده، بحثهای محدود و طرد مردم به نام عوام، تصمیمگیریهای سریع و استفاده بیش از حد از زبان فنی، فقدان تعهد واقعی در مورد جامعه و ارزشهای آن و شناخت ناکافی از تنوع جامعه محلی.
انتهای پیام/
نظر شما