به گزارش قدس آنلاین، اگر در گذشتههای نه چندان دور یک شهرستانی، به پایتخت می رفت اولین چیزی که ذهنش را درگیر میکرد شنیدن نقل و نبات های مرغوبی بود که راننده ها به یکدیگر نثار می کردند. اما امروز دیگر فرقی بین شهرستان و تهران و شهرهای بزرگ وجود ندارد، امروز همه به نوعی دچار بی اعصابی شده اند و اگر از آنها سوال کنی که چرا؟ می گویند که فشار زندگی و گرانی و بد اعصابی و دیگر هیچ!
آیا واقعیت همین است؟ راستی این همه خشم، این همه طلبکاری و این همه بی مهری از کجا می آید؟ ایرانی که همیشه مردم هایش به مهربانی و خونگرمی شهره عام و خاص بودند حالا چرا باید در بعضی از آن ها، فحاشی و دشنام گویی بخش جدایی ناپذیر تعاملشان در فضای حقیقی و کامنت هایشان در فضای مجازی باشد!؟
این نوع رفتار که زیر مجموعه خشونت کلامی است فقط محدود به فحاشی نمی شود، بیشتر اوقات بی عفتی در کلام، انتقادکردن زیاد، کنایه زدن، شوخ طبعی های آزاردهنده و حتی قهر و سکوت کردن از انواع خشونت های کلامی محسوب می شود.
به زعم کارشناسان؛ در واقع خشونت کلامی زیرمجموعه سوءرفتار کلامی است. رفتارهای خشونت آمیز کلامی بارز مانند فحاشی، بد و بیراه گفتن، داد کشیدن، با کلام تهدید کردن و خشونت های کلامی پنهان مثل قهر کردن، نادیده گرفتن انسان دیگری، به رسمیت نشناختن حضور یک انسانی در یک جایی یا با کنایه ایهام و رمز دیگری را مورد تحقیر قرار دادن ...
اما سوال اینجاست ریشه های خشونت کلامی کجاست و چه مکانیسمی در روان وجود دارد که با فحش دادن، حتی اگر زیرلب یا درونی باشد، احساس آرامش به فرد دست می دهد یا به زبان عامیانه اش «آدم دلش خنک می شود!»
از دیدگاه روان شناسی شناختی و دیدگاه تئوری انتخاب به طور کلی هر آنچه که از یک انسان سر می زند، یک رفتار است. بنابراین کلام هم چیزی است که از ما سر می زند و زیرمجموعه رفتار است و همه رفتارها معطوف به یک هدف است و هدف تک تک رفتارهای آدمی ارضای یک یا چند نیاز از نیازهای درونی خودشان است.
از دیدگاه روان شناسی شناختی، چهار دلیل برای انتخاب چنین رفتاری در انسان ها وجود دارد: ناکامی، یادگیری اجتماعی، آسیب روانی و وچهارمین دلیل فقدان مهارت های گفت و گویی است.
در واقع افراد زمانی که نمی توانند آنچه که در دل دارند به زبان روشن بیان کنند و خواسته و درخواست خودشان را بگویند، یا احساس و نیاز خودشان را بیان کنند، دست به خشونت می زنند.
افراد که مورد خشونت کلامی قرار می گیرند، گاها" اثرات زیانبارش کمتر از اثرات آسیب زای فیزیکی نیست.
از آنجاییکه که کمتر کسی پیدا می شود که بگوید که من در حال عصبانیت فحاشی نمی کنم. پس سوال دیگر اینجاست که اصلا خشونت کلامی را می توان مدیریت کرد؟
روانشناسان و جامعه شناسان بزرگ معتقدند که از آنجاییکه که خشونت یک رفتار است و رفتارها نه ژنتیک هستند و نه از بیرون به ما تحمیل می شوند و نه رفتارها را شخص دیگری می تواند از ما بیرون بکشد. پس افرادی که خشونت کلامی دارند می توانند یاد بگیرند که خواسته ها، نیازها و ناکامی خودشان را به زبانی زیباتر، سازنده تر و موثرتراز طریق یادگیری مهارت های گفتگو بیان کنند.
همه ما انسان ها گهگاهی دچار ناکامی می شویم. اعم از ناکامی کوچک یا بزرگ. مثل اینکه در بین کاری که انجام می دهیم برق می رود. یا وقتی که به منزل می آییم علی رغم میل خودمان می بینیم فرزندمان در حال انجام کار خاصی است که ما دوست نداریم یا همسرمان دست به کاری زده است که ما دوست نداریم یا ماشینمان زمانی که عجله داریم و باران می آید پنچر می شود.
ما با ناکامی های مختلفی که جزئی از زندگی است سر و کار داریم ولی باید بتوانیم ناکامی و محرومیت خودمان را به زبانی سازنده و صلح آمیز بیان کنیم. یادمان باشد این مهارت است و باید یاد بگیریم. بسیاری از افرادی که خشونت کلامی یا حتی خشونت فیزیکی دارند یاد نگرفته اند که چطور خواسته ها، درخواست ها و ناکامی و محرومیت خودشان را به زبانی صلح آمیز بیان کنند به این دلیل که در محیط های اجتماعی و خانوادگی و حتی در مدرسه به این ها نیاموخته اند که چگونه خشم به وجود آمده بر اثر برهم خوردن خواسته و داشته تان را کنترل کنند، این ها را به یکدیگر نزدیک کنند یا اگر نمی توانند نزدیک کنند چطور می توانند احساس خشم و ناکامی خودشان را کمی کاهش دهند.
خشونت چهره کثیف و رکیکی دارد، به این دلیل که هم به فرد خشونت گر ضربه و آسیب می زند و چهره و شخصیت وی را جلوی اطرافیانش خراب می کند. هم هزینه های زیادی برایش دارد. گاهی اوقات یک فرد پرخاشگر بسیار هزینه های سنگینی را می پردازد چون آدم هایی از جنس خودش پیدا می شوند که می توانند پاسخ های بسیار بد و خشونت باری به خشونت وی بدهند.
در جوامعی که در کل مسئولیت گریزی بیشتر است و افراد بیشتر رفتار خودشان را به عوامل بیرونی نسبت می دهند تا به انگیزه های درونی خودشان، رفتارهای خشونت آمیز بیشتر دیده می شود و خشونت کلامی همواره بخشی از رفتارهای خشونت آمیز بوده است.
نکته پایانی که خشم یک پدیده طبیعی است که وقتی ما بین خواسته و داشته مان یک فاصله بزرگ می افتد، در وجود ما شکل می گیرد؛ به بیان دیگر هنگامی که بین دنیای مطلوب و موجود من فاصله بزرگی می افتد، من دچار خشم می شوم. اما پرخاشگری طبیعی نیست. پرخاشگری رفتاری است که من انتخاب می کنم که خشم خودم را فروبنشانم یا خشم خودم را نشان دهم.
به طور کلی پرخاشگری رفتاری است که افراد انتخاب می کنند تاا طرافیانشان را تحت کنترل قرار دهند. برای همین در تعریف پرخاشگری داریم که «کنترل خودت را از دست بده تا کنترل دیگران را در دست بگیری.» خشونت کلامی یک رفتار انتخابی است که باید آن را جدی بگیریم. فردی که خشونت کلامی یا رفتاری دارد این را انتخاب می کند و عمدی انتخاب می کند و مسئول است.
اثرات خشونت کلامی یا فحاشی کمتر از خشونت های فیزیکی نیست. آن را دست کم نگیریم. سعی کنیم همه با هم به سمت یک جامعه صلح آمیز و تهی از خشونت برویم. ابتدا زبان خودمان را بهداشتی کنیم و به اطرافیانمان کمک کنیم زبان بهداشتی و سالم تری را به کار گیرند. بهترین چیز این است که به اطرافیانمان گوشزد کنیم فحاشی یک رفتاری است که آن ها انتخاب می کنند و واقعا می توانند رفتار دیگری را انتخاب کنند.
انتهای پیام/
نظر شما