گویا زمان برای ما متوقف میشود ثانیههایی که همین چند روز هول و بیقرار سپری میشدند حالا کند و سنگین میگذرند تا لحظه به لحظه باورکنیم اینجا دیگر آخر خط است. حال آنکه همین جاست که ما میایستیم چشم درچشم همه تا اعجازمان را به رخ هستی بکشیم و با سرسختی و طغیانگری خاص خودمان همه غیرممکنها را ممکن کنیم، همه رنجها را به زانو درآوریم. گویا ما آدمها خلق شدیم برای همین چشم در چشم دوختن و پنجه در پنجه افکندن با روزها و رویدادهای غیرمنتظره تا زندگی را شرمنده کنیم. این همان روشی بود که سهیل، ورزشکار مشهدی در مقابله با سرطان کرد. وی مردانه ایستاد و زندگی ناچار به تسلیم شد و روزهای طلاییاش را پیشکش کرد.
قرارمان در بیمارستان دکتر شیخ است. انتظار دارم کودک سرطانی دیروزها را خجول و بیمارگونه ببینم که وارد میشود؛ برازنده و سرزنده. به این ترتیب از راهی که طی کرده، میگوید: ۱۳ ساله بودم که در اواسط سال تحصیلی دچار زانو درد شدیدی شدم. برای درمان به پزشکی مراجعه کردم که پس از بررسی تصویر رادیولوژی هیچ چیز تشخیص نداد. این درحالی بود که دردم همچنان تشدید میشد تا اینکه با گذشت دونوبت تصویربرداری و اعلام اینکه مسئلهای نیست؛ ناچار برای تشخیص بهتر ترجیح دادم
«ام- آر -آی» انجام دهم. به این ترتیب گرچه پزشک رادیو لوژیست در برگه تشخیص قید کرده بود مشکوک به تومور است اما متخصص ارتوپد چون کم سن وسال بودم بازهم نمیتوانست قبول کند و سطحی رد شد. در ادامه ماجرا با وجود ناباوری پزشکم پس از انجام اسکن قرارشد طی جراحی و نمونهبرداری این نمونهها برای تشخیص به دو آزمایشگاه ارسال شوند که نمیدانم چطور نمونهبرداری شد که نتیجه دو آزمایشگاه اعلام میکرد موردی نیست و احتمالاً از شکستگی استخوان این دردها اتفاق افتاده است. به این ترتیب پزشک پایم را گچ گرفت و دو ماه و نیم پایم درگچ بود. این در حالی بود که پایم در این مدت بشدت متورم شده بود. در همین زمان دکتر اعلام کرد که من نمیدانم بیماریات چیست و یک بیماری نادراست؛ بنابراین به دکتر قره داغی معرفی شدم و روند درمان ادامه پیدا کرد.
وی میافزاید: در طول این ماجرا به متخصص دیگری مراجعه کردم با وجودی که مشکل را تشخیص داده بود اما آنقدر رفتار و واکنشش ناراحت کننده بود که من با وجود اینکه کودک کم سنی بودم و هیچ اطلاعی از بیماری نداشتم وحشت زده شده و گریه کردم و دیگر به او مراجعه نکردم.
تحمل ۲ سال درد
زمستان آن سال سهیل کوچک با تمام وجود دردهای جسمی و عاطفی بسیاری را تجربه کرد که تا آن زمان بیسابقه بود.
وی میگوید: شدت بیماری به حدی بود که قبل از جراحی سه جلسه شیمی درمانی شدم تا تومور ضعیف شود. مثل دیگران طی روند شیمی درمانی بسیار ضعیف و بد حال بودم. این درحالی بود که همان زمان برای درمان باید قرصی مصرف میکردم که در بازار فراوان نبود؛ بنابراین با تلاش خانوادهام از طریق دوستان از شهرهای دیگر و کشورهای همسایه و با قیمت گرانی تهیه میکردم. به این ترتیب برای شیمی درمانی سه روزی در بیمارستان بستری بودم که تلخیهای خاصی داشت. البته والدینم بشدت مراقبت و همراهی میکردند و از پرداخت هیچ هزینهای کوتاهی نکردند.
وی تأکید میکند: تنها عاملی که موجب شد دو سال روند درمان بیماریام را با روحیه و پرتوان طی کنم؛ رنجها و بیقراریهای والدینم بود. در واقع میخواستم با قدرتمند بودن خودم به آنها نشان بدهم که حالم خوب است و رنجی نمیبرم. من به خاطر آنها ایستادگی میکردم در حالی که سرطان بیش از هر بیماری به لحاظ روانی به مبتلا آسیب میزند.
یک خبر ناگوار
بنابر تشخیص دکتر قرهداغی بهترین راه برای مقابله با سرطان؛ قطع عضو بود. مسئلهای که والدین سهیل بسادگی نمیتوانستند آن را بپذیرند. وی میگوید: وقتی پدرم این قضیه را متوجه شده بود با نگرانی از پشت آیفون گفت: به مامانت بگو بیاد باید برای مشاوره برویم پیش دکتر دیگری. اما من از لحن کلامش فهمیدم باید خبر ناخوشایندی باشد. ساعت یک ونیمه شب که برگشتند من خودم را به خواب زدم. اینجا بود که برای نخستین بار گریه کردن پدرم را متوجه شدم. وی ادامه میدهد: وقتی هم پزشک ماجرای قطع پایم را گفت با وجود دشواری این ماجرا؛ تنها میخواستم خانوادهام از عذابی که میکشند خلاص شوند و تنها همین مسئله اهمیت داشت.
سهیل که پیش از ابتلا به سرطان به طور حرفهای ورزش میکرد رؤیای قهرمانی در رشتههایی همانند رزمی و واترپلو را میدید بعد از جدال با بیماری و برای التیام رنجهایش دوباره به ورزش پناه برد. این گونه بود که ازطریق آقای علیشاهی و برای عضویت در تیم معلولان و جانبازان تشویق شد.
وی میگوید: زمانی که برای نخستین بار با اعضای تیم روبهرو شدم برخیها تصور میکردند تجربه نخستم است اما وقتی در آب شنا کردم واکنشها و نگاهها تغییر کرد. به این ترتیب در سایه آموزشها و توصیههای آقای ضیایی که در حال حاضر مربی تیم ملی شنای معلولان و جانبازان هستند، به طور جدی شنا را ادامه دادم و در واقع روزی حدود ۵ کیلومتر شنا میکردم. همین زمان با توصیه مربیام در رقابت با دانشآموزان سالم شرکت کرده و مسابقه دادم که جزو نفرات برتر شدم که این موفقیت در تقویت روحیهام تأثیر بسزایی داشت.
سفیر سلامت
سهیل که امروز دهها مقام کشوری و بینالمللی را از آن خود کرده و رکوردهایی را هم جابهجا کرده است؛ تأکید میکند: در کشور ما وقتی فردی به عنوان ورزشکار حرفهای تلاش میکند و اسم و رسم قهرمانی را به دست میآورد به واقع قهرمان است. چرا که حمایت چندانی از سوی نهادها و دستگاههای متولی وجود ندارد. به نظرم دشواریهایی که برای کسب موفقیتهای ورزشی کسب کردم کمتر از دوره بیماریام نبوده است. البته من هنوزهم با جدیت ورزش را دنبال میکنم و امیدوارم در دورههای آینده پارالمپیک موفقتر ظاهر شوم.
وی که این روزها به نوعی سفیر انجمن حمایت از کودکان مبتلا به سرطان میباشد، در ادامه میافزاید: سعی میکنم با شرکت در جلساتی که کودکان مبتلا به سرطان حضور دارند با انتقال تجربیات خودم، آنها را برای طی کردن این مسیر همراهی کنم. همچنین قصد دارم هر مدالی که کسب میکنم به کودکان سرطانی هدیه کنم.
منبع: روزنامه قدس
انتهای پیام/
نظر شما