به گزارش گروه فرهنگی قدس آنلاین، با وجود قهرمانهای فراوانی که در تاریخ کشور ما وجود داشته و دارند، سینمای ما اقبال چندانی به ساخت فیلم درباره آنان ندارد. این موضوع دلایل مختلفی میتواند داشته باشد که از آن میان میتوان به سنگینی هزینههای تولید و از آن مهمتر به نبود روشهای موجه و درست پژوهش سینمایی برای شکلگیری یک روایت دقیق و در عین حال دراماتیک اشاره کرد.
بگذارید این نکته را کمی بسط دهیم. در پرداختن به زندگی یک قهرمان تاریخی و ملی در سینما آنچه مهم است این است که در وهله نخست زندگی و زمانه قهرمان مورد نظر باید آنچنان دچار فراز و فرود باشد که بتوان برای آن نقاط اوج و فرود دراماتیک در نظر گرفت. باید از میان رخدادهای متعدد زندگی او انتخابهایی انجام شود که به عنوان محور درام در نظر گرفته شود. انتخابهایی که به جذابیت و کشش دراماتیک ختم شود. در عین حال لازم است برای اقتباس از زندگی قهرمان به نقاط ضعف و قوت زندگی او پی برد. نقاط قوت را برای جذابیت و قهرمانپردازی و نقاط ضعف را برای خاکستری شدن و باورپذیری قهرمان برای مخاطب نیاز داریم. بنابراین جمله معروفی در محافل فیلمنامهنویسی و در مبحث نوشتن فیلمنامه برای گونه بیوگرافیک وجود دارد که میگوید: اقتباس از یک واقعه یا رخداد به مراتب از اقتباس از یک زندگی واقعی آسانتر است. آنچه موجب شده فیلم «غلامرضا تختی»، فیلم قابل اعتنایی نباشد، کمتوجهی به همین نکته است. زندگی پرماجرای مرحوم تختی میتواند ایده دراماتیک جذابی برای یک فیلم سینمایی باشد. چون به اندازه کافی دارای کشمکش و فراز و نشیب هست که بتوان یک روایت سینمایی برایش در نظر گرفت.
با توجه به مطالب بالا آنچه توکلی برای محوریت روایت فیلم خود انتخاب کرده، پایان تراژیک و در عین حال مبهم زندگی اوست. توکلی خودکشی تختی را پذیرفته و از مرگ تختی شروع میکند و به شکل دایرهوار در پایان فیلم به همان نقطه آغازین برمیگردد. به عبارت دیگر فیلم یک فلاشبک طولانی است که از کودکی تختی شروع و با مرگ تختی پایان مییابد. دشواری کار توکلی از همین جا شروع میشود. کسی که برای مردم ایران تبدیل به اسطوره شده و در محافل کوچک و بزرگ، از او به عنوان پهلوان و قهرمانی مردمی یاد میشود، خودکشی کرده است. حال توکلی تلاش میکند بر اساس چنین روایتی به گزینش رخدادهای زندگی تختی بپردازد.
کشمکشهایی که برای تختی در زندگی در نظر گرفته شده است، قابل قبول است ولی در پرداخت بشدت دچار کمبود است. از رشد تختی در یک کودکی سراسر رنج و سختی، نوجوانی زودگذر، راهیابی به تیم ملی و قهرمانی، یک رابطه نیمبند عاشقانه، درگیری تختی با حکومت پهلوی، زیست اجتماعی، گرایش سیاسی تختی، مردمداری تختی، دستگیری و کمک به مستمندان. همه اینها به مثابه دانههاییاند که بر نخ تسبیح روایت کلی توکلی سوار شدهاند که در نهایت باید به فرجام تراژیک تختی ختم شود.
اشکالی که نگارنده به روایت توکلی دارد، تأکید فیلمساز بر خودکشی نیست که به خودی خود گزارهای است قابل بحث در خارج از فیلم؛ اشکال اینجاست که اگر فرض خودکشی تختی را بپذیریم، منطق روایی فیلم که باید منتهی به چنین پایانی باشد را چگونه باید پذیرفت؟
کشمکشهای بیرونی در زندگی تختی مشهود است ولی کشمکشهای درونی او چه؟
فیلم باید میتوانست کشمکشها و التهابات درونی تختی را عینیت ببخشد. اما آنچه بیش از حد در فیلم بر آن تأکید میشود و به ترجیعبند کلامی فیلم بدل میشود، مردمی بودن و پایگاه او در میان تودههای مردم است و فیلم در این باره تا آنجا افراط میکند که وجوه قهرمانی تختی در سایه قرار میگیرد. اینجاست که تختی بیشتر شمایل یک لوطی مهربان را به خود میگیرد که در ادامه و پس از چند ناکامی در زندگی ورزشی به شمایل قهرمانی تنها و گوشهنشین میرسد.
حال پرسش اینجاست که در کجای فیلم میتوان ردی از زیست درونی و سویههای تاریک شخصیتی او، ترسها و دغدغههایش یافت؟ بنابراین منطق خودکشی تختی در جهان فیلم نیز قابل باور نیست. توکلی، فیلمساز تلخاندیشی است و طبیعتاً انتخاب چنین پایانی برخاسته از همین نگاه است. ولی نمیتوان تلخاندیشی را بدون طی کردن فرایند لازم به مخاطب تحمیل کرد.
منبع: روزنامه قدس
انتهای پیام/
نظر شما